به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۲

ویدا فرهودی 

خدعه‌ی پاييزی 

ای میهن دلخسته بر خاک تو ام سوگند 
خاموش نخواهم شد تا هست کسی در بند

خاموش نخواهم شد، زآن روی که ناگفتن
سازد دل دشمن را با خفتگی اش خرسند


هر واژه ی ساکت را سازم به سخن گويا
تا نيک شود رسوا، مَکّاریِ هر ترفند



با لهجه ی عصيانی،آن گونه که می دانی
شيدايی و شورم را با عشق دهم پيوند


باشد که پلی سازد معمار غزل هايم
تا بگذرد از زخمی کز پای تورا افکند


تا مردم هشيارت، همواره به ايثارت
هم فکر و صدا راهی بی دغدغه بگشايند


بايد که زسر گيری چون غنچه شکفتن را
يعنی که تو را بينم در نوبت يک گلخند


زين بيش مياميزی با خدعه ی پاييزی
تا شور و شکوفايی از وَهم برون آيند


همراه مشو اين دم، با معجزه ای مبهم
شيدايی عاشق را اين چون و چرا تا چند؟


هر روز به پابوست آيد غزل سرخم
برخيز وطن برخيز، بر خاک تو ام سوگند


ويدا فرهودی
خردادماه۱۳٩٢