باید هر حرفی با مهر کارشناسی به خورد ما دادند همین طوری بپذیریم یا به شرط چاقو؟ تصور می کنم این دومی به احتیاط نزدیکتر باشد.
چند مثالش را ذکر می کنم که تصور نکنید اغراق کرده ام. البته می دانم اگر خودتان کمی فکر کنید سد تای دیگر به ذهنتان خواهد آمد. به هر صورت برای این خوبست که متخصصان رادیو تلویزیونی فکر نکنند همه ی مردم خامند و هر چه گفتند بی چون و چرا پذیرفته خواهد شد.
از انقلاب به این طرف شنونده ی تئوری ها و نظریه های بسیاری بوده ایم. قاعدتاً این تئوری ها باید بر اساس حقایق و تجارب گذشته تنظیم شده باشد تا در رویارویی با شرایط و اوضاع و احوال تازه بکار آید اما معلوم نیست حرفهای برخی «متخصصان وطنی» متکی به کدام تجربه است و اصلاً برای این به زبان می آید که ما را روشن کند دنیا چه وضعیتی دارد یا مجابمان سازد که چگونه باید باشد.
مدتیست مد شده و به ما می گویند که حکومت ایدئولوژیک بد و خطرناک است و ... شاهد مثال هم حکومت های کمونیستی و حکومت اسلامی. بعد هم نتیجه می گیرند که همه ی ایدئولوژی ها بدند و اصلاً باید دورشان انداخت و فکر دیگری کرد. ولی نمی گویند چه فکری. اگر ایده ای برای حکومت در کار نباشد چگونه می توان چرخ مملکت را چرخاند؟
هیچگاه هم به روی مبارک نمی آورند که برای نمونه لیبرالیسم هم ایدئولوژی است ولی حق آزادی را برای مخالفان خود هم محفوظ می دارد و گرفتاری های حکومت های ایدئولوژیک کمونیستی و غیره را هم ندارد. ظاهراً بعد از چپگرایی و انقلابی بازی دوران جوانی ناگهان مثل کسانی که الکل را ترک کرده اند، می خواهند هیچکس سراغ این حرف ها نرود و چون نمی خواهند اعتراف کنند که ایدئولوژی هایی هم هست که قابل استفاده است تا بعد کسی ازشان نپرسد که شما چرا رفتید سراغ انواع دردسر سازش و این همه برای بقیه مشکل ساختید. لابد متوقعند به جای مراجعه به ایدئولوژی هرکس مشکلی داشت مستقیماً به خودشان مراجعه نماید و از آنها اجازه بگیرد.
دیگر آمدند و گفتند که ایران پس از فروپاشی شوروی چون دیگر همسایه آن محسوب نمی شود اهمیت استراتژیک خود را از دست داده است و دیگر آن اهمیت سابق را ندارد. ما ندیده بودیم قیمت کشوری را فقط به اعتبار همسایگانش تعیین کنند! رخدادهای بعدی و لشکرکشی آمریکا و انگلیس و فرانسه و .. به منطقه و محاصره ایران خلاف حرفشان را ثابت کرد و معلوم شد که قیمت ملک تغییر نکرده ولی دریغ از این که بیایند و بگویند ما خطا کردیم.
سوم آمدند و گفتند که انقلاب ایران آخرین انقلاب در جهان بود و پس از آن دیگر هیچ انقلابی بشکل انقلاب کلاسیک (که تازه خودش معلوم نیست چه شکلی است) رخ نخواهد داد! تا ایدئولوژی داشتند که می گفتند علم تاریخ پیش ماست، بقیه قصه می بافند. حال هم که ایدئولوژی اَخ شده باز مدعی اند که تاریخ تا از آنها شخصاً اجازه نگرفته نباید حرکتی بکند.
بدبختی اینجاست این پیشگویی هایی که انگار با رمل و اسطرلاب انجام گرفته نه با منطق سازگار است و نه با روند جوامع انسانی و تاریخ که همه شاهدیم. ولی به یاری رسانه ها و با تیتر هایی از قبیل کارشناس ارشد و مشاور افراد ارشد و غیره این حرفها به خورد مردم داده می شود که دیگر انقلابی واقع نخواهد شد. باید همه تحت این تعالیم رسیده از عالم غیب منتظر بمانند که حکومت توتالیتر اسلامی خودبخود سرنگون شود. البته بعد از اجازه ی کارشناسان.
آخر چگونه می توان به ضرب و زور یک مدرک دانشگاهی یا سوابق سیاسی مایه ی سرافکندگی اینطور با قاطعیت آینده را پیشبینی کرد و برای مردم هم تکلیف معین نمود. شما که اینهمه قوه ی تحلیل و پیشگویی دارید چرا تا به حال یک تصمیم سیاسی معقول به عمرتان نگرفته اید؟ شکم گرسنه و...
حال که همه مخالف خشونت شده اند و می خواهند رژیم را با نصیحت و من بمیرم تو بمیری عوض کنند. هرکس هم به خود اجازه بدهد و در مؤثر بودن این روش شک بکند مهر خشونت گرایی می خورد و کمترین حرفی که به او می زنند این است که خودت هم مثل اسلامی ها هستی و می خواهی چرخه ی خشونت را تداوم ببخشی و به این ترتیب جلوی رسیدن ما را به دمکراسی بگیری و… انگار نه انگار که انقلاب مشروطیت در همین ایران خودمان با جنگ و خونریزی به نتیجه رسید. تا به حال که سی سال گذشته، سیسد سال دیگر هم که بگذرد به این ترتیب به جایی نخواهیم رسید.
از این گذشته، هیچ جای دنیا انقلاب یک نوع و به یک صورت اتفاق نیفتاده و نتایج یکسانی هم نداشته است. تا دیروز هیچ چیز را به جز انقلاب قبول نداشتید، امروز حاضر نیستید ریختش را هم ببینید!
چطور به این نتیجه رسیده اید که انقلاب بطور مطلق خوب یا بد است. زبان در در دهان باز می ماند که بگویی مگر این انقلاب 57 با کشتار همراه بود؟
مردم در نهایت مسالمت با گل به پیشواز نیروهای مسلح رفتند .
این انقلاب کمترین کشته را داد و هرچه بعدا کشته شد توسط رژیم اسلامی بود . ولی این حرف ها به گوش کسی فرو نمی رود. ایدئولوژی بده شد، انقلاب هم به دنبالش. تا جوان بودید که ما تاوان اشتباهات جوانی تان را در انقلاب ۵۷ دادیم، حالا هم که پیر شده اید باید باز دوباره با انقلاب نکردن جریمه تقدیم کنیم.
از همه ی حرف ها گذشته، می توان این حقیقت را فراموش کرد که این حکومت ها هستند که انقلاب را تحمیل می کنند؟
اگر حکومت همهُ درها را به روی مردم نبندد که انقلاب نمی شود. مردم کجای دنیا محض تفریح انقلاب کرده اند که مردم ایران بکنند؟ یک بار می گفتند چون همه ی راه ها بسته است باید چریک شد، حالا می بینند که همه ی راه ها بسته است، می گویند نباید دست از پا خطا کرد. آن از شوری جوانی، اینهم از بی نمکی حالایتان.
من نمی توانم بفهمم چرا این کج بینی و کج فهمی روشنفکرانه این قدر در ایران رواج دارد. آیا این بیماری روشنفکران جهان سوم است که در جمع بندی مسایل اجتماعی دائم تب و لرز می کنند؟ آیا شکست و ناکامی از انقلاب 57 روشنفکران را به این سو رانده تا واقعیت ها را نبییند و منکر آن شوند و فقط هی بگویند که باید حالا عکس آن دوره عمل کرد؟
در نهایت نتیجه این طرز تفکرچیست ؟ جز آن که خواست مردم به شیوه ی نامناسبی جمع بندی شود تا موجب انفعال و ناکامی آنها بشود و مجبورشان کند که به شعبده بازی های رژیم قانع شوند؟<
برای یک حکومت مستبد هیچ چیز دلپذیر از این نیست که تصویری از ثبات و اقتدار خود به جامعه ارائه دهد تا همه تصور کنند دیکتاتور و دیکتاتوری جاویدان است.
متخصصان ما هم یاور حکومت شده اند تا ما دورتر از دماغمان را نبینیم و از این آخوند به آن آخوند پناه ببریم و اصلاً چیزی بیش از این را در تصور نیاوریم. انقلاب تونس و مصر هم رخ داد ولی ما دست از تئوریمان برنمی داریم .
سالها ادعا کرده ایم که در منطقه به دیگران خط داده ایم، حال آنقدر ترسویمان کرده اند که جرأت نمیکنیم به این دیکتاتوری زهوار دررفته بگوییم بالای چشمت ابروست.
2013/06/26استکهلم
behgar@iranliberal.com
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است