به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۲

«نقد به‌مثابه یک فرآیند منطقی» در ایران وجود ندارد

نقد و شبه‌نقد



محسن خیمه‌دوز

الف: فرآیند نقد

«نقد به‌مثابه یک فرآیند منطقی» در ایران وجود ندارد و از معنا و مفهوم منطقی آن تهی ا‌ست و البته این سخن به‌معنای فقدان تک‌عناصر منتقد یا تک‌نوشته‌های گاه‌وبیگاه انتقادی نیست. بلکه به این معناست که هنوز فرآیندی که در آن به‌طور منظم و منطقی، نقد تولید شود، وجود ندارد زیرا توهمات ذهنی، یا شبه‌نقدها، یا در بهترین حالت، خوانش‌های آکادمیک از یک یا چند نظریه مخالف، جای نقد را گرفته‌اند. 

نقد را در ایران سال‌ها و بلکه قرن‌هاست که به‌راحتی با چند مورد مشابه اشتباه گرفته و می‌گیرند، مواردی که می‌توان آنها را «شبه‌نقد» نامید، مواردی که سال‌هاست فضای فکری و نوشتاری ایرانی معاصر را پر کرده‌اند و اینک ضرورت ساخت‌شکنی، تجدیدنظر، بازبینی و احیای مجدد تعریفی از نقد و بیان تمایزش از آنچه نقد نیست ولی شبیه آن است، فرارسیده است. 

 شبه‌نقدها، که ادای نقد هستند نه خود نقد، حاصل پیش‌فرض‌های غلطی‌اند که راه را بر فهم درست نقد بسته و می‌بندند، بنابراین شناخت شبه‌نقدها، راه را برای شکل‌گیری معنا و مفهوم درست نقد هموار می‌سازد. 
به‌همین دلیل قبل از اینکه به این نتیجه برسیم که «نقد چیست؟» باید بدانیم که «نقد، چه‌چیز نیست؟» 
ب: شبه‌نقدها و مولدهایش
1- نقد، «جداکردن سره از ناسره» نیست. (جداکردن سره از ناسره، تعریف آسیب‌شناسی‌ است نه تعریف نقد)، بنابراین، 
2- نقد، آسیب‌شناسی نیست. 
 آسیب‌شناسی، یک فرآیند سیستمیک و پراتیکی در جهت شناخت مانع (سره) یا موانع (ناسره‌های) کارکرد درست یک سیستم است؛ سیستم‌هایی که ماهیتا می‌توانند حیاتی، بیولوژیک، زیستی، مکانیکی، الکترونیکی، ادبیاتی، سیاسی، اجتماعی، یا هنری باشند. آسیب‌شناسی (پاتولوژی) را با پاتوبیولوژی (آسیب‌شناسی بالینی) نباید اشتباه گرفت. در اولی شیء و اثر، موضوع شناخت است و در دومی انسان و صاحب یک اثر یا شیء. 
بنابراین آسیب‌شناسی اثر، شناخت علمی آسیب یا آسیب‌های اثر است و نه شناخت آسیب‌های صاحب اثر. 
فرآیند آسیب‌شناختی، فرآیندی تخصصی‌ نیز هست که منحصرا توسط صاحبان دانش در همان زمینه‌ای که اثر تولیدشده انجام می‌شود و نه توسط افرادی فارغ از آن تخصص و دانش. مثلا آسیب‌شناسی دهان و دندان را یک فقیه مجتهد نمی‌تواند و نباید انجام دهد چون در آن زمینه دانشی ندارد و بنابراین آسیب‌شناسی در این مورد فقط منحصر است به صاحب آن دانش و تخصص یعنی دندانپزشک. 
آسیب‌شناسی اثر، درون- پدیده‌ای است (خود اثر) نه برون- پدیده‌ای (عامل اثر، صاحب اثر، با شرایط تولید اثر). 
پاتولوژی و آسیب‌شناسی به این ترتیب شناختی‌ است برای فهم «چگونگی» ظهور آسیب‌ها و موانع در فرآیند تولید اثر یا کارکرد اثر (شناختی فنی، تکنیکال و درونی). و نه شناختی برای فهم «چرایی»‌های ظهور آسیب‌ها و موانع. 
فهم و تبیین «چرایی»‌های ظهور آسیب‌ها و موانع، برعهده نقد است و نه آسیب‌شناسی. 
عدم دقت در فهم «تمایز نقد و آسیب‌شناسی» مولد شکل‌گیری انواع «شبه‌نقد»ها در ایران معاصر است. 
3- نقد، سازنده نیست. 
سازندگی صفت آسیب‌شناسی و پاتولوژی‌ است و نه صفت نقد. سازندگی می‌تواند قید نقد باشد به این معنا که نیت منتقد و نقد می‌تواند سازندگی باشد و در جهت سازندگی و بهبود تولید نقد کند اما صفت آن نیست. یعنی اینکه نقد، منطقا و ماهیتا (مستقل از نیت منتقد و موضوع نقد) هیچ ربطی به سازندگی ندارد. معنا و مفهوم جعلی «نقد سازنده»، مولد انواع «شبه‌نقدها» در جامعه شده است. 
4- نقد، تحلیل نیست. 
 هرچند نقد بدون تحلیل امکان‌پذیر نیست و ضرورتا بر تحلیل مبتنی‌ است، به آن هم ختم می‌شود و بدون آن هم اعتبار ندارد، اما تقلیل‌دهی نقد به انواع تحلیل، (تحلیل زبانی، تحلیل منطقی و تحلیل گزاره‌ای) غلط و مولد انواع شبه‌نقدهاست. 
5- نقد، تفسیر و هرمنوتیک نیست. 
یکی از رایج‌ترین و شایع‌ترین مولد انواع شبه‌نقد‌ها همین یکسان‌انگاری نقد با تفسیر و هرمنوتیک است. در اینکه نقد آغشته به تفسیرهای هرمنوتیکی‌ است شکی نیست به‌ویژه در فهم مبانی نقد، که ناگزیر از پذیرش برخی مبانی و گزاره‌های پایه است که برای فهم آنها جز توسل به تفسیرهای معنایی و هرمنوتیکی و ارجاع‌دادن آنها به خردجمعی و پذیرش نهایی آنها به‌مثابه یک قاعده توافقی، چاره دیگری نیست. مثل این گزاره که می‌گوید: «مغز و ذهن ما به‌طور نرمال قادر به فهم و تحلیل و نقد هست». واضح است که جز با برداشت‌ها و خوانش‌های تفسیری و سپس پذیرش عام آن در یک اجماع جمعی، راهی برای شناخت یا نقد، تحلیل و نتیجه‌گیری چنین گزاره‌ای نیست، به‌عبارت دیگر فهم این گزاره بیشتر شهودی ا‌ست تا منطقی، تحلیلی و استنتاجی. با این‌همه نباید و نمی‌توان از وجود چنین مبانی تفسیری، تفهمی، هرمنوتیکی و قراردادی نتیجه گرفت که نقد هم تفسیری، تفهمی، هرمنوتیکی و قراردادی‌ است. همان‌طور که در بازی شطرنج و فوتبال هم ‌چنین نمی‌کنیم. در این دو بازی، وضع قواعد بازی، تابع تفسیر و قرارداد و توافقات جمعی ماست اما بعد از حصول توافق و قرارداد جمعی در مورد قواعد بازی، دیگر هیچ‌کس مجاز نیست بازی شطرنج و فوتبال را تفسیری و قراردادی و توافقی انجام دهد. 
6- نقد، اعتراض نیست. 
7- نقد، سلاح مبارزاتی نیست. 
دوعامل رایج در تولید شبه‌نقدها، همین دو مورد شش و هفت است. بسیاری از فلاسفه قاره‌ای که از یک‌سو از ساده‌انگاری ایدئولوژی‌های پوپولیستی (مثل ایدئولوژی مارکسیسم در انواع مختلفش) به‌دور بودند و از طرف دیگر تمایل به تغییر ساختاری در نظام سرمایه‌داری را در ذهن و اندیشه‌های خود حفظ کرده بودند، مولد شکل‌گیری گزاره: «نقد، سلاح است» و «نقد، اعتراض است» و «نقد، مبارزه است»، شدند. حتی اگر سلاح و مبارزه و اعتراض را هم فرهنگی بدانیم و نه مسلحانه و الزاما برای تغییر ساختار قدرت سیاسی، باز هم این یکسان‌انگاری‌ها غلط‌ هستند و به همین دلیل مولد انواع «شبه‌نقدها» شده‌اند. رایج‌ترین تفکری که در این زمینه در اروپا و سپس از طریق ترجمه متونشان در ایران، شناخته‌شده، تفکر و اندیشه‌های مکتب فرانکفورت است. منتقد می‌تواند معترض، مبارز و مسلح به سلاحی باشد و از نقد هم به‌مثابه سلاح، مبارزه، تغییر و اعتراض هم استفاده کند، اما نقد ماهیتا هیچ‌کدام از این موارد نیست. تقلیل نقد به این موارد آن را به شبه‌نقد تبدیل می‌کند. 
8- نقد، مچ‌گیری و افشاگری نیست. 
 از رایج‌ترین موارد تولید «شبه‌نقد»‌ها یکی هم فهم نقد به‌مثابه مچ‌گیری و افشاگری‌ است. 
9- نقد، نق‌زدن نیست. 
تلویزیون و رادیو دو نمونه بارز و شایع در تولید این نوع «شبه‌نقد» است.
10- نقد، تمایزگذاری بین خود و دیگری نیست. 
11- نقد، بومی و جغرافیایی نیست. 
12- نقد، شخصی، جنسیتی و ایدئولوژیک نیست. 
 یکی از موارد مهم تولید «شبه‌نقد» در ایران فهم غلط از معنا و مفهوم رابطه «ارزش» و «نقد» است. نقد منطقا «ارزش- رها»ست value- free و نه ارزش‌گرا value laden. 
ارزش‌گرایی مربوط به عامل نقد است (منتقد) و نه منطق نقد. همان‌طور که یک آکادمیسین نمی‌تواند و منطقا حق ندارد ارزش‌های شخصی و ایدئولوژیک خود را در تحلیل‌های منطقی خودش دخالت دهد. (چراکه تفاوت ذهن آکادمیک با ذهن عامیه یکی هم همین مورد است) در مورد نقد هم منتقد منطق حق ندارد و نباید (نباید منطقی) ارزش‌های خود را در نقد دخالت دهد. راه ارتباط ارزش‌های منتقد در نقد همان است که در آیتم‌های 3، 5، 6 و 7 ذکر شد.
مثالی که در مورد بازی فوتبال و شطرنج نیز در آیتم چهار، مربوط به بحث عدم یکسان‌انگاری نقد و تفسیر ذکر شد، دقیقا در همین مورد «ارزش-‌ رها»بودن نقد هم قابل استناد است. به‌همین دلیل نقدهای شخصی، جنسیتی، ارزش‌گرا و ایدئولوژیک، تماما و ماهیتا «شبه‌نقد»‌اند. 
13- نقد، انطباقی نیست. 
نقد انطباق‌دادن یک پدیده یا متن با سخن با یک ساختار یا دیسیپلین آکادمیک و سپس نتیجه‌گرفتن نیست. انطباق‌دادن ساختارها و سبک‌ها و دیسیپلین‌ها با هم و سپس نتیجه‌‌گرفتن هم نقد نیست. اینگونه موارد که می‌توان آنها را «شبه‌نقد» نامید، بیشتر در حوزه معروف به نقد ادبی تولید شده و می‌شوند. حوزه معروف به نقد ادبی، به‌دلیل ساختار پیچیده و چندوجهی‌ای که دارد بیش از هر حوزه دیگری، مستعد تولید «شبه‌نقد» است. به‌همین دلیل حوزه نقد ادبی ایران، به‌خاطر ابتلا به انبوه شبه‌نقدهای تولیدشده در آن، به آن شله‌قلمکار ادبی تبدیل شده که شناخت و رفع آسیب‌های آن به چند دهه تلاش مستمر تاریخی نیاز دارد. 
14- نقد، ادبیات نیست. 
 ادبیات نقد یا نقد ادبی، نقد نیستند، هرچند نقد، بدون ادبیات ویژه خود، وجود ندارد و هرچند در حوزه نقد متون ادبی هم، نقد به‌معنای منطقی خود، هم حضور دارد و هم کاربرد. اما نقد، در معنای منطقی آن، نه به «ادبیات نقد» تقلیل‌دادنی‌ است و نه به «نقد ادبی». 
15- نقد، خوانش نیست. 
16- نقد، تبلیغ نیست. 
17- نقد، مرجعیت‌پذیر نیست. (نقد، از هیچ‌کس و هیچ‌چیز، جز قواعد نقد، فرمان نمی‌پذیرد و مصلحت هیچ‌چیز و هیچ‌کس را در نظر نمی‌گیرد) 
18- نقد، رابطه‌پذیر نیست. (به عبارت دیگر، نقد دشمنی‌پذیر و دوستی‌پذیر نیست و هر مطلبی که با نام نقد به فرد یا افراد اشاره دهد نه به اندیشه و روش‌های اجرایی آنها، «شبه‌نقد» است نه نقد) 
19- نتیجه تحلیلی: 
در عین حال که نقد، ممکن است به همه این موارد منجر شود، ولی تساوی و یکسان‌انگاری این موارد با نقد، منطقا غلط است و البته غلطی رایج و شایع که مرتبا هم اتفاق می‌افتد. 
ج: نقد و نوشتار 
از یک طرف نقد شفاهی، نقد نیست و نمی‌توان شفاهیات را هرچند منطقی و منظم هم باشند، نقد دانست، چراکه نقد تا به گزاره‌های مکتوبی که قابلیت توزیع جمعی و خصلت بین‌الاذهانی نداشته باشد و دربرگیرنده ادعای واضح، مساله واضح، استدلال واضح و نتیجه‌گیری واضح نباشد، نقد نامیده نمی‌شود و از طرف دیگر تبدیل نقد به نگارش و نوشته را هم نمی‌توان بدون آسیب‌هایش در نظر گرفت. از جمله تولید انواع انتظارات غلط و غیرمنطقی که از یک نوشتار انتقادی در جامعه به‌تدریج پدید آمده و به‌تدریج هم جایگزین خود نقد شده و انواع شبه‌نقدها را هم ایجاد کرده است. 
 انتظارات و دیدگاه‌های رایج اما غلطی که از آسیب‌های نوشتار انتقادی به‌شمار می‌روند و اگر از نوشتار انتقادی متمایز نشوند، مولد «شبه‌نقد» می‌شوند، عبارتند از: 
1- نوشتار انتقادی، «دوس‌دارم- دوس‌ندارم» نویسی نیست. 
2- نوشتار انتقادی، تعریف‌نویسی و توصیف‌نویسی نیست. 
3- نوشتار انتقادی، درسنامه‌نویسی آکادمیک نیست. 
4- نوشتار انتقادی، برای خلق ادبیات و تولید یک اثر ادبی نیست. 
5- نوشتار انتقادی، تاریخچه‌نویسی یا خاطره‌نویسی نیست. 
6- نوشتار انتقادی، مخالف‌نویسی و مخالف‌خوانی نیست. 
7- نوشتار انتقادی، ایدئولوژی‌نویسی نیست. 
8- نوشتار انتقادی، آرمان‌نویسی و آرمانخواهی
‌نویسی نیست. 
9- نوشتار انتقادی، روایت و روایت‌نویسی نیست. 
10- نوشتار انتقادی، خلق اثر نوشتاری نیست. (نوشتن برای نوشتن) 
11- نتیجه تحلیلی: 
هرچند هر نوشتار انتقادی‌ای می‌تواند از این موارد آغاز شود یا به این موارد ختم ‌شود، ولی هیچ نوشتار انتقادی‌ای به این موارد تقلیل نمی‌یابد. تقلیل‌دهی نوشتارهای انتقادی به موارد فوق، از رایج‌ترین موارد تولید «شبه‌نقد» در ایران معاصر است. 
***
در نوبت‌های بعد از «ادبیات نقد» خواهیم گفت و از آسیب‌هایی که نقد منطقی را تهدید می‌کند.