گفتاری درباره زن در فرهنگهای مختلف
گیتی پورفاضل در کنار کار وکالت به نویسندگی و سرودن شعر و پژوهشهای تاریخی هم علاقهمند بوده است.
اولین کتاب او در سال ۱۳۴۶ به چاپ رسید. آخرین کتاب او رمان «دو کهربای غارتگر» است که به همین خاطر در سفری اروپایی به رونمایی آن در کشورهای مختلف مشغول است. پورفاضل در باره کتابش میگوید:
«زن بودن درهمه جای جهان یعنی خانه را و بسترگاه شوهررا گرم نگهداشتن یعنی بارزندگی مشترک را بدوش کشیدن ورفت و آمدهای دوست وآشنا را به خانه و پذیرایی از میهمانان را به عهده داشتن، فرزندان را سروسامان دادن واگرفرصتی دراین میان بدست آمد به خود پرداختن وخواندن ودانش اندوزی کردن، نوشتن و به یادگارگذاشتن.
همیشه درنوشتهها میدیدم که مردان چگونه در درازای تاریخ با نوشتههای شان زیباترین سرودههای عاشقانه وداستانهای عشقی را نوشته و زیباییهای زنانه را ستوده وگاه هم از خیره سری هایش گفتهاند.
ادبیات ایران و جهان پرازدلرباییهای زن و زیباییهای نهان وآشکارش است به بینید حافظ چه دلکش میسراید:
زلف آشفته وخوی کرده وخندان لب ومست
پیرهن چاک وغزلخوان وصراحی دردست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیمه شب مست به بالین من آمد به نشست
ببینید با چهاربیت چه تابلوی دلنشینی را به تماشا گذاشته است.
ولی درنوشتهها وسرودههای زنان کمتربه فرازهای عاشقانه برمی خورید که دلداده اش را وصف واز زیباییها وجذابیتهای مردانه سخنی گفته باشد، گذشته ازمهستی ورابعه بنی کعب که جان در راه عشقشان دادند.
کمترسرودههای عاشقانه از زنان میبینیم، بزرگترین سخن سرای زن معاصرما، پروین اعتصامی سخن ازعشق وعاشقی ندارد. گویی احساس زنانه اش را درپستوی خانه جا گذاشته است.
پیش ازبه میدان آمدن فروغ فرخزاد وسیمین بهبهانی، شاعران زن گویی زن نبودند وبه مردی دل نباختهاند وعشق جایی در زندگی شان نداشته واگرهم داشته از شرمی که جامعه برآنان بارمی کرده سخنی به میان نمیآوردهاند.
نخستین بار این فروغ بود که گفت:
گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم وآتشین بود
مردان ازاین گونه گناهها بسیارداشته وبه تصویر کشیدهاند چون اظهارعشق نه تنها برایشان گناه نبوده که درآن احساس مردانه را به رخ هم نیز میزکشانیدهاند.
ادبیات ما پراز شاعرانی است که جلوههای زیبای عشق رادرسرودههای شان بشیوههای گوناگون به تصویرکشیدهاند.
من دراین کتاب گذشته ازاحساس یک زن، درباره حس مادری وخویشکاری او و سه حس خوبی که در وجودش موج میزند گفته ام، همسری وفادارکه بار زندگی را به دوش میکشد، پزشکی کوشا و ماهر درکارش و دلدادهای سخت عاشق.
ازسرودههای سُرایندگان گذشته و حال بهره بردهام به ویژه ازحافظ، نظامی، مولوی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، حسن اسدی (شبدیز) وغزلی هم از پوران فرخزاد
موضوع کتاب یک تابو شکنی درجامعه بسته ایران با باورهای کهن دینی است که مردان مذهبی برنمی تابند. از نامهای ایرانی برای پرسوناژها برگزیده ام. بجز کارگران خانه که روستایی و مذهبی هستند. همچنین دراین کتاب ازواژگان ناب پارسی بهره جُسته ام ولی سخن گفتگویی (محاوره) را آنچنان که هست ومیان مردم رایج میباشد
آورده ام.
سالها دلم میخواست بی دغدغه خاطربنشینم وبنویسم وآنچه دردل دارم برای نسلهای آینده بگذارم تا بدانند نسل من چه گرفتاریهایی با رویدادهای تاریخی میهنش داشته چگونه میاندیشیده وچگونه با زندگی کنار میآمده است.
درکتابی که برایتان به نمایش گذاشته ام احساس یک زن پزشک را درداستان آورده ام که دربن بست باورهایش ازیک سوی و احساس عاشقانه اش ازسویی دیگرگیرکرده و با خویشتن خویش درپیکار است.»
زن از دیدگاه ادیان سامی و تفاوت آن با فرهنگ ایرانی
گیتی پورفاضل در بخشی دیگر، گفتاری در باره «زن از دیدگاه ادیان سامی و تفاوت آن با فرهنگ ایرانی» داشت که گزیدههایی از سخنان وی چنین است.
■ زن در یهودیت
من براین باور هستم که از همان سِفر آفرینش که شما تورات را باز میکنید راجع به چگونگی پیدایش جهان و آفریده شدن جهان صحبت میکند که در شش روز همه جهان آفریده شده و در روز هفتم خداوند استراحت کرده و از همه جالبتر دراین داستان کیفیت پیدایش آدم و حواست که من معتقدم از همان اول که زن آفریده شده مردانی که قوانین آسمانی و زمینی را برای ما نوشتند از همان اول زن را ضربههایی را که لازم بوده به شخصیتش کوبیدهاند. شما ببینید در آفرینش تورات مرد چگونه آفریده شده است. میگوید یهوه، که همان نام خدای یهودیان است وقتی که بهشت را آفرید، لازم دید که چیزی یا کسی را از چهره خودش و جنس خودش بیافریند. پس نشان میدهد که خداوند انسان را آفریده، پرتوی از وجود خودش را هم در انسان گذاشته. میگوید که گِل را با دستهای خودش به صورت انسان درآورد و از نفس خودش بر او دمید و آدم جان گرفت و پیدا شد. باز هم چون دید که آدم تنهاست و دراین بهشت سرگردان فقط دارد میخورد و میخوابد و کار دیگری ندارد و از تنهایی رنج میبرد، او را به خواب میبرد و درخواب دنده چپ او پر از گوشت میشود و وقتی از خواب بیدار میشود میبیند که حوا از او زائیده شده است. یعنی برخلاف آنچه که درطبیعت وجود دارد که نر هیچوقت زاینده نیست و همه زایندگان از پرنده، چرنده، انسان و هرجانداری که در طبیعت وجود دارد، از ماده آفریده میشود. حتی گیاهانی که نر و ماده جدا هستند تا زمانی که گرده افشانی نشده باشد، میوهای به وجود نمیآید. پس بنابراین سلطه مرد را بر زن از همانجا ایجاد کرده است. یعنی زن از مرد آفریده شده است و بعد هم در انتهای سِفر آفرینش میگوید که چون حوا از میوه ممنوعه خورد و به آدم هم خورانید و از بهشت بیرون شدند، همیشه حوا با درد و ناراحتی زایمان میکند و فرزندی را به وجود میآورد.
■ حوا، اولین اندیشمند بشر
من فکر میکنم که حوا اولین اندیشمند بشری بوده است. چون این فکر به او خطور کرده که چرا من نباید از میوه این درخت معرفت بخورم؟ پس اولین جرقه فکر و اندیشه در زن زده شده است. آن میوه را خورده و به آدم هم خورانیده و تازه چشمانش بینا شده است. چون درهمین سفر آفرینش میگوید وقتی که آن میوه را خورد، چشمانش باز شد و بد و خوب را از هم تشخیص داد. و چون بد و خوب را از هم تشخیص دادند، بنظرم خداوند فقط میخواسته که دو تا گوسفند در بهشت داشته باشد که هیچی نفهمند. درواقع آنها وقتی آنها بینایی پیدا میکنند یعنی در واقع به وجود و معنویت وجودی خود پی میبرند، از بهشت رانده میشوند و به زمین سقوط میکنند و بعد هم که نسل بشری از آنها به وجود آمده است.
اما من مقایسه میکنم با فرهنگ ایران و باورهای ایرانی درمورد آفرینش مرد و زن و میبینیم که چقدر با هم تفاوت دارند. این دیدگاهها نشان میدهد که مردم هر سرزمینی چه جوری میاندیشیدند و چه باورهایی داشتند. البته در اوستا چون مسئله آفرینش مسئله کاملا رازآلود بوده، اصلا دراین باره صحبتی نشده است. ولی در بسیاری از کتابهای ایرانی که از قدیم بجا مانده و به زبانهای پهلوی و اوستایی بوده که به زبانهای دری امروز برگردانده شده، اولین بشر که دادار بزرگ آفریده، کیومرث بوده است. کیومرث نه زن بوده است و نه مرد، یعنی موجودی خنثی بوده است. وقتی که اهریمن بر او غلبه پیدا میکند، بیمار میشود و میمیرد. بعد نطفهای از وجود او به ماه میرود، پالوده میشود و به زمین برمی گردد. در زمین روئیده میشود و یک درخت ریواس از وجود کیومرث به وجود میآید. البته کیومرث در شاهنامه به عنوان اولین پادشاه آورده شده است.
■ نخستین خدیوی که کشور گشود سر پادشاهان کیومرث بود.
ولی در متون دینی کهن ما و زرتشتیان براین باور هستند که اولین موجود انسان کیومرث بوده است و بعد میگوید که درخت ریواسی روئید. این درخت ریواس دارای چندین برگ و دو کفه بود که این دو کفه به هم چسبیده بودند. وقتی که بادهای بارانزا شروع به وزش میکنند، براثر وزش این باد، این دو کفه از هم جدا میشوند. یکی مرد بوده و یکی زن. به نام مشی و مشیانه. یعنی اینکه زن و مرد در یک زمان و با هم درحالیکه یک نفس بودند، دو قسمت میشوند و آفریده میشوند. این را مقایسه کنید با آنچه در تورات آمده است.
مطالعات در تورات نشان میدهد که زن هیچ حقوق اجتماعی نداشته است. اولا تعدد زوجات کاملا رواج داشته است. مردان فعال مایشا بودند. همه چیز در دست مردان بوده و زنان هیچ قدرت و حقوقی نداشته اند، حتی ارث هم نمیبردهاند. زمانی دختری از پدر یا مادری ارث میبردهاند که نه تنها اولاد ذکور بلکه هیچ مردی در خانواده نبوده است.
■ زن در مسیحیت
درمسیحیت، یک جیزهایی تعدیل میشود. یعنی آن احکامی که در تورات بوده و عینا هم در اسلام آمده است، احکام قبیلهای هستند که درآن زمان رایج بوده است. بسیاری از محققین معتقدند که تورات بر پایه قوانین حمورابی نوشته شده است. باورکردنش درست است چون قوانین حمورابی بسیار پیش تر از تورات وجود داشتهاند. به هرحال در تورات، زن را یک موجود انسانی نمیبینیم. بلکه موجودی فاقد همه ارزشهایی که یک انسان میتوانست داشته باشد. فقط برای زاد و ولد بوده است. زن در یهودیت فقط رل ماشین جوجه کشی را داشته است. حتی نزدیک شدن زن و مرد به هم گناه بوده و بسیاری از خانمهایی که معتقد هستند به احکام یهود، هنوز هم در اسرائیل هستند. اینها موهای شان را از ته میتراشند و با کلاه گیس بیرون میآیند. الان هم که مامرها و ماسورها را در کلیساها میبینم، حجاب شان دقیقا حجاب یهودی است. یعنی حجاب از یهودیت آمده است، از آنجا به اسلام آمده و از اسلام هم به ما رسیده است. علی ایحال در مسیحیت یک مقداری این تعدیل شده است. البته باز هم در مسیحیت، کلیسا همیشه در این کشمکش بوده است که آیا زن انسان هست یا نه. چون معتقد بودند که زن از تخمه شیطان است و این مرد هست که آسمانی است. در ادیان دیگر هم داریم مانند مانویان که معقتد بودند که مرد آسمانی است. بنابراین تقدس خاصی برای او قائل بودند ولی زن را زمینی میدانستهاند. چون زمین بارور میشود و زن هم بارور میشود، پس زن زمینی است. این تفاوتهای بچگانه در زندگی زنان همیشه تاثیرگذار بوده است و در ادبیات سرزمینها همیشه تاثیرگذار بوده است. حتی امروز هم میبینیم در ادبیات جنس دوم محسوب میشود. مسیحیت در مورد ارث کمی تعدیل میکند و زن هم ارث میبرد.
■ زن در اسلام
به دوران اسلام میرسیم. من معتقدم که اکثر احکام اسلامی امضائی هستند و تاسیسی نیستند. احکام تاسیسی که شاید از انگشتان دو دست تجاوز نکنند، بیشتر از تورات گرفته شدهاند. هشتاد درصد از تورات و بیست درصد هم از اوستا و سایر ادیان. اینها واقعیتهایی هستند که ما در کتابها میبینیم.
در اسلام، درباره زن خیلی دو پهلو برخورد شده است. آنجا که راجع به انسان گفته میشود که انسان چگونه آفریده شده است، میگوید که ما انسان را از یک زن و مرد آفریدیم، الذکر و الانسی. ولی در بسیاری از جاها میبینیم که همان قصه آفرینش تورات، در اسلام هم پذیرفته شده است. به همین دلیل در بعضی مباحث اسلامی میبینیم که فقها یک نگاه دیگری به زن دارند. یکی از این فقیهان بزرگ امام محمد غزالی است که همیشه ضد زن هم بوده و احکام فقهی بسیار سختی هم برای زنان نوشته است. اولین بار او بود که معتقد بود برای اینکه صدای زن به نامحرم نرسد بهتر است انگشتش را در دهان بگذارد تا صدایش کمی تغییر کند یا اینکه از پشت پرده صحبت کند که دیده نشود. سیدمحمد موسوی عقیقی میگوید در مبانی و مباحث فقه شیعه و سنی، زنان به عنوان یک جنس بی ارزش تلقی میشوند که از جایگاهی برخوردار نیستند و برای سخن خود مستندات بسیاری آورده است و هر دو مذهب را دارای اشتراکاتی دانسته. از نگاه مذاهب چهارگانه سنی و شیعه، زن موجودیست کم عقل و ناقص الایمان. بهترین مستند همین نهج البلاغه است. به نهج البلاغه مراجعه کنید، میگوید که با زنان مشورت نکنید. اگر مشورت کردید، عکس آن را عمل کنید. چون زنان ناقص العقل هستند. کتاب دیگر، کلمات قصار حضرت محمد ص است. فقهای اهل سنت زنان را عورت به حساب میآورند و فقهایی چون سرخسی و ابن حجراصلانی به عورت بودن زنان تصریح کردهاند و همچنین روایات بسیاری که بهترین محل تقرب به خدا برای زنان، پستوی خانه است، درمیان فقهای اهل سنت رواج زیادی دارد. بطوری که این فقها بهترین محل برای زنان را قعر بیوت یعنی پستوی خانهها میدانند و نیز بعضی از فقها سفارش میکنند که زنان را درخانه زندانی کنید.
در زمان شاه تهماسب اول، به کفشگران دستور داده بودند که برای زنان کفش ندوزند که نتوانند از خانه بیرون بروند. ببینید تا چه حد این افکار احمقانه و پلید در جامعه ما رواج داشته است. حتی در اصفهان، از عالی قاپو تونلی زیرزمینی به مسجد کشیده شده بود که زنان برای رفتن به مسجد از آن استفاده میکردند که مبادا چشم نامحرم به آنان بیفتد. چنانکه این فتوا به عبدالله ابن ابن مسعود نسبت داده شده است. و نیز این فقها براساس روایات، زنی که عقیده اش از اسلام برگردد را واجب الحبس میدانند. سمرقندی میگوید زن از نظر ما کشته نمیشود برخلاف نظر شافعی. لیکن حبس میشود و بر بازگشت به اسلام اجبارش میکند. سه روز کتک میخورد تا اسلام بیاورد. در کنیز هم چنین است، جز اینکه در خانه مولایش چنین میشود، چون مالکیت آن باقی است. برخلاف زنی که ازدواج کرده و مرتد شده باشد. چون نکاح به واسطه ارتداد باطل میشود. این نظریه را ابن یوسف موصلی و ابن قدامه و بسیاری از ققهای اهل سنت مانند فقهای حنفی تائید کردهاند. و اما از همه جالبتر امام محمد غزالی چنین گفته است: حیض زنان، زادن آنان، عدم تملک تن خویش، کمی میراث، داشتن حجاب و بسیاری دیگر از عقوبتهای خداوند برای زنان است. او مینویسد: بدان که خوی زنان بر ده گونه است و خوی هر یک به صفت چیزی از حیوانات مانند است. یکی خنذیر یعنی خوک، دوم چون کپی (بوزینه)، سوم چون کلب (سگ)، چهارم چون مار، پنجم چون استر (شتر)، ششم چون عقرب (کژدم)، هفتم چون موش، هشتم چون کبوتر، نهم چون روباه، دهم چون گوسفند. و زنی که خوی گوسفند دارد، مبارک بُوَد. زیرا همچون گوسفند است که اندرهمه چیزها یک منفعت یابی. بعضی از مفسران اهل سنت قائل به این هستند که زن از ضلع آدم خارج شده است بدین معنی که زن از دنده چپ مرد تولد یافته است. بخاطرهمین ادله که شافعی فتوی داده که اگر مرد و زن برای خواندن نماز بر مُرده حاضر باشند، مرد نماز را بخواند. شیخ محمد عبده در مورد زنان میگوید: خداوند زنان را آفرید و مسئولیت بارداری فرزندان و تربیت اولاد را تا سن معین بر دوش آنان نهاد و این پایان ندارد، بلکه باز باردار شوند و زایمان کنند. از اینرو هرگز از زایمان و تربیت فرزند فارغ نخواهند شد. گویا خداوند آنان را به تدبیر منزل و خانه نشینی مختص کرده و منزل محیط محدودیست که با شوهران شان سرو کار دارند. بنابراین خداوند عقلی به اندازه نیاز در آنان نهاده است. شما ببینید خودشان دلائل احمقانهای میآورند و براساس همان دلائل زن را تفسیر میکنند. ای کاش امروز برخی از اینها میبودند تا ببیینند تواناییهای زنان تا چه حد و اندازه است و زنان چقدر میتوانند حتی گاهی در بعضی از شرایط، بهتر از مردان مسائل را درک کنند، دانشی بیاندوزند و جایزه هم ببرند.
■ زن درایران باستان
اما درایران، زنان همیشه از یک حقوق اجتماعی برخوردار بودهاند. با اینکه پس از آزاد شدن یهودیان به وسیله کوروش بزرگ، فرهنگ یهودی هم به ایران آمد و متاسفانه تاثیر بسیار هم گذاشت. تا زمانی که این فرهنگ تاثیر منفی اش را روی فرهنگ ما نگذاشته بود، ما یک فرهنگ بکر و بسیارخوبی داشتیم. شما ببینید وقتی که بایگانی هخامنشی به وسیله باستان شناسان پیدا شد، بسیار تعجب میکنند. زیرا تا آنروز فکر میکردند که تخت جمشید را بردگان ساختهاند که به صورت رایگان از آنها بیگاری کشیده شده است. وقتی که دیاکانوف راجع به مادها و هخامنشیها مینویسد میگوید که من تعجب میکنم که در همه جای دنیا سیستم برده داری وجود داشته غیر از ایران. چون با پیدا شدن این بایگانی حدود ۳۶ هزار لوح کشف میشود که دراین الواح نوشته شده بود هر کارگری چقدر باید برنج، روغن، آبجو، شراب و یا گندم بگیرد. جالب اینست که زنان باردار جیره غذایی شان دوبرابر بوده است. مرخصی زایمان هم داشتهاند. درهمان الواح هست که این زن رفته تا موجود دیگری به ما بیفزاید. در واقع زن مورد تشویق قرار میگرفته است. زنان اجازه داشتهاند که همراه پدران و مادران شان دراین کارگاهها کار کنند. کتابی به دستم رسید از خانم هاید ماری کوخ آلمانی که شوهرش باستان شناس بوده و بعضی از الواح، از حدود چهارهزار لوحی که ترجمه شده، به دست این خانم رسیده بود، میگوید که زنانی که رئیس کارگاه بودند یا به صورت کارگر کار میکرده اند، در مقابل کار مساوی، مزد مساوی با مردان دریافت میکردهاند. چیزی که امروز زنان اروپایی و آمریکایی به دنبالش هستند و هنوز به دست نیاوردهاند. شما ببینید ما در ۲۵۰۰ سال پیش چنین چیزی داشتیم. به اصطلاح بازنشستگی داشتیم، از کار افتادگی داشتیم، اگر که سالمندی مشکلی پیدا میکرده، مراجعه میکرده و دولت از او حمایت میکرده است. این سیستم کشورداری که از داریوش رسیده و الان همه دنیا دارند از آن استفاده میکنند یا سیستم پست که اولین بار در ایران بوده، بسیاری از مسائل هستند که از ایران سرچشمه گرفتهاند. مثلا همین آسیاب بادیهای هلند هم بنیانگزارش ایرانیها بودند. اولین بار ایرانیها از نیروی آب و باد استفاده کردند برای آسیاب کردن گندم و غلات.
به هرحال ما یک تاریخ بسیار دراز حدود ده هزارساله داریم. اگر ما سه هزار سال تاریخ نوشته به وسیله الواح یا سرنوشتههایی داریم از دوران ماد به این سوی نوشته داریم. سینه به سینه هم نقل شده، از دوران پیشدادیان نقل شده تا آخرین دوران پهلوی در واقع ما پادشاهی داشتیم. این تاریخ دور و دراز، نشیب و فراز بسیاری دیده. دربسیاری ازجاها وقتی میخوانیم خوشحال میشویم که ایرانیها موفق بودهاند و دربسیاری جاها هم ناموفق بودهاند و نتوانستهاند گلیم شان را از آب بیرون بکشند و شکست خوردهاند ولی همیشه ققنوس با شکستهایی که خوردهاند دومرتبه روئیدهاند. دومرتبه خودشان را زنده کردند و توانستهاند سر پا بایستند.
■ پنج نوع عقد زناشوئی در ایران باستان
اما، ما یک مجموعه حقوقی از دوران ساسانی به دست مان رسیده به نام «ماتیکان هزار داتستان»، این یک مجموعه حقوقی است که بعضی برگهای آن از بین رفتهاند ولی آنچه که بجا مانده برای ما خیلی جالب است. وقتی که برگردان این را از زبان پهلوی به زبان فارسی امروز میخواندم، به نکات خیلی جالبی برخورد کردم. یکی از این نکات این بود که ما قبل از اسلام در ایران، پنج نوع عقد زناشوئی داشتیم که هر کدام از این پیمانهای زناشوئی یک باری از دوش جامعه برمی داشتهاند. یکی عقد زناشوئی براساس نام پادشاه – زنی بوده است. یعنی اگر خانوادهها با هم موافق بودند و پسر و دختر همدیگر را دوست داشتند، بهرحال با رضایت خانوادهها ازدواج میکردند به آن عقد پادشاه-زنی. یک آثاری هم بر این عقد مترتب بوده است. یکی از اثراتش این بوده که مرد بدون اجازه زن نمیتوانسته او را طلاق بدهد. حتما باید نظر زن را جلب میکرده است. یک پیمان دیگری که تاسیس جالب حقوقی است و من نه در دوران باستان در هیچ سرزمینی و نه در این دوران دیده ام، و آن ادامه دادن نام خانواده از طریق دختر هست به نام عقد اِیبَک زنی یا پیمان ایبک زنی. اگر که خانوادهای فقط یک دختر داشته، یا اینکه تمام فرزندان دختر میبودند، یکی از دخترها که معمولا دختر بزرگ خانواده بوده به عقد ایبک زنی به شوهر میرفته و یکی از فرزندانش را به نامگانی پدر خودش میخوانده. یعنی به نامگانی پدرِ مادر آن فرزند خوانده میشده است و اجاق خانواده بعد از مادر به آن فرزند میرسیده است. به دلیل اینکه قدیم اجداد ما براین باور بودند که اجاق خانواده همیشه باید روشن بماند. ضرب المثل خانوادهای که بچه ندارد، میگویند اجاقش خاموش است از اآن دوران تا به امروز رسیده است. به همین دلیل اگر خانوادهای فرزند نداشت، بهترین تاسیس حقوقی که داشته همین بوده که از طریق دختر این خانواده نامش ادامه پیدا میکرده است. اگر همه فرزندان این دختر، دختر میبودهاند باز یکی از این دختران به نامگانه پدربزرگش نامیده میشد و همینطور این نسل ادامه پیدا میکرده است و آنچه که از پدربزرگ میرسیده بین آن فرزند و مادر تقسیم میشده است ولی حتما باید خانه به آن فرزندی که به نامگانی پدربزرگ خوانده شده، میخواندند. یک اثر حقوقی بسیار جالب دیگر که برخوردم به نام عقد سُتُورزنی یا پیمان ستورزنی بود. اگر کسی فوت میکرده و از او فرزندی به جای نمیمانده، از اموال او یک پسر و دختری که از لایههای پایین جامعه و یا تنگدست بودهاند را انتخاب میکردن و از مال متوفی برای پسر عروسی میگرفته اند، برای دختر جهیزیه تهیه میکردهاند و زندگی آنان را سامان میدادند، به شرط اینکه یکی از فرزندان شان را به نامگانه شخص درگذشته بگذارند. به این وسیله او بتواند از پُل چین ور عبور کند. چون اجداد ما براین باور بودهاند که کسی که فرزند ندارد نمیتواند از پل چین ور عبور کند و به بهشت برود. این پل چین ور بعدها در قرآن به اسم پل صراط آمده است. یک عقد دیگر هم به نام عقد خود رأی زنی بوده است. یعنی اگر پسر و دختری از هم خوش شان میآمده ولی پدر و مادر مخالف این ازدواج بوده و اجازه نمیدادند، اینها با هم ازدواج میکردند. ولی این امکان وجود داشت که خانواده آنها را از ارث محروم کنند. این را به نام عقد خود رأی زنی ثبت میکردهاند. تمام این پیمانهای زناشوئی مثل امروز در جایی به ثبت میرسیده است. چون آثار حقوقی بوده و این آثار حقوقی براینها مرتب میشده است. و آخرین عقد، به نام چَکَرزنی یا چاکر زنی بوده است. زمانی که زن یعنی بانوی خانه از رتق و فتق امورخانه، بنا بر بیماری یا نقص عضوی که پیدا کرده بود، یا نابینا میشده و نمیتوانسته امور خانواده را اداره کند مرد اجازه داشته از لایههای پایین جامعه، بیوه زنی را به عقد خود درآورد، به منزل بیاورد تا زمام امور خانه را بتواند اداره کند.حتما میبایستی زن بیوه باشد. این کمکی بود به آن زن بیوه. حتی میگویند دراین قانون که اگر این زن بیوه دارای فرزندانی بوده، این فرزندان باید مثل فرزندان دیگر این مرد، ازشان حمایت میشده و مالی به آنها میرسیده است.
به هرحال این پنج نوع عقد، گره گشایی از خانوادهها و از جامعه میکردند، این چکرزنیها را بعدها درصیغه میبینیم. البته نه در صیغه در اسلام، این قبلا در یهودیت هم بوده است. به دلیل اینکه سیستم بردگی بوده، علاوه بر کنیزان، مرد هرچند تا زنی که داشته، کنیزها هم جزو اموال مرد محسوب میشدند و میتوانستند بستر آنها را به هر دلیلی گرم کنند.
■ ارزش به کرامت انسانی
یکی از خوشبختیهای ما در سرزمین ایران، با همه گرفتاریهایی هم که داشته ایم این بوده که همیشه کرامت انسانی به معنای واقعی ارزشمند بوده است. ببینید یونان که مهد تمدن اروپاست، سیستم برده داری داشته است. یعنی شما در جممهوریت افلاطون میبینید که افلاطون وقتی تقسیم بندی میکند میگوید مردان آزاد و بعد زنان که جنس دوم بودند میگوید زنان آزاد و بعد بردگان. درحالی که ما چنین طبقه بندی در ایران نداشته ایم. ما در ایران، طبقه کاست داشته ایم بصورتی در زمان ساسانیان بوده است ولی نه به آن صورتی که کسی نتوانسته باشد هیچ کاری انجام دهد. یعنی بتواند استعداد خودش را نشان بدهد و بالا بیاید. بسیاری از فرماندهان ارتش ما، گاهی از طبقات پائین بودهاند. این که کاستها را علم کردهاند و میگویند درایران سیستم کاستی اجرا میشده و هیچ کس حق نداشته از طبقه خودش بیرون بیاید، بیربط است و این طور نبوده است. چون بسیار افرادی بودهاند که زن پادشاه شدهاند از لایههای پایینی جامعه. به هرحال دربار و شاه اجازه تعدد زوجات داشته است و حتی کنیزانی هم به آنها هدیه میشده است. درست است که ما سیستم برده داری نداشته ایم ولی دربار ایران میگویند که سه هزار زن در دربار خسرو پرویز زندگی میکردهاند. البته اینها همه تیول خسرو پرویز نبودند، نوازندگانی بودند، کنیزانی بودند که ندیمههای شاهزادهها و درباریان بودند. ولی این زنان هم دارای حق و حقوقی بودند. به هرحال معتقدم که نبودن سیستم برده داری یعنی ارزش به کرامت انسانی. و هیچ کجای دنیا هم مثل ایران نبوده، الان هم به آن اعتقاد دارم. به دلیل این که وقتی منشور کوروش پیدا شد، که البته دو تا منشور هم پیدا کردند که یکی از آنها در بابل بوده است که بعضی قسمتهای آن شکسته است که درحال حاضر در موزه بریتانیا نگهداری میشود. یادم هست که حدود هفت هشت ده سال پیش، اجازه دادند که به ایران بیاید و در ایران هم این منشور کوروش به نمایش گذاشته شود. میگویند که دموکراسی از یونان برخاسته ولی وقتی جایی سیستم برده داری وجود دارد، واقعا میشود گفت که پیدایش دموکراسی در آنجا بوده است؟ من نمیتوانم باور کنم. چون یک برده هم انسان است. شما وقتی از او بیگاری میکشی یعنی کرامت اش را در واقع تحقیر میکنی. با مرور تاریخ ایران، یکی از دورههای درخشان تاریخ ایران، یکی دوره هخامنشیان است و یکی دوران اشکانیان، که البته تلفظ درست آن ایشک است، چون ایشک به معنای عشق است که امروز گرفته شده است. اشک معنا ندارد. الان هم جایی که پایتخت آنها بوده به نام عشق آباد است. یا اشک آباد. درحالی که درست آن ایشک آباد بوده. شادروان ملک الشعرای بهار در کتاب سه جلدی سبک شناسی، میگوید بیش از آنچه که ما از واژههای معرب شده تازیان استفاده کرده باشیم، آنها واژههای ما را بردهاند و در قالب صرف و نحو خودشان گنجاندهاند و به همان صورت آن را به ما پس دادهاند. مثلا فکر کنید که ایرانیان جایی را که هورمزد یا اهورامزدا را به نیایش مینشسته اند، مزدا کده یا مزگد میگفتهاند. همان مزگد را آنها مسجد کردهاند و بردهاند در آن قالب صرف و نحو خودشان و از آن سجود و ساجد و مسجد واینها را ساختهاند. البته این صرف و نحو هم باز ساخته ایرانیان است، چون سیبویه صرف و نحو عربی را ساخته است.
■ پاس داشتن زبان پارسی
دراین کتاب بیشتر از واژههای پارسی استفاده کرده ام و در آخر کتاب هم معنای واژهها را آورده ام. اگر زمانی فرصتی برای پژوهشگران ما گذاشته شود تا تک تک این واژهها را پیدا کنند و ریشه یابی کنند و اصل آن را که به فارسی است، پیدا کنند و به فارسی برگردانند. اعراب، به دلیل اینکه بادیه نشین بودند، مدنیت نداشتند و احکام آنها مثل احکام یهودی ها، قبیلهای بوده است. آنها نه با دانش پزشکی آشنایی داشته اند، نه با دانش اخترشناسی، نه با دانش داروسازی. اینها دانشهایی بوده که درایران وجود داشته است. وقتی که آنها ایران را فتح کردند توانستند ازاین واژهها استفاده کنند و از دانشمندان ایرانی استفاده کنند و زبان عربی را گسترش دهند. میدانیم که تا زمان یعقوب لیث اگر کسی فارسی صحبت میکرده، زبانش را میبریدهاند و به همین دلیل بیشتر در دهات زبان فارسی در واقع ادامه پیدا کرده است. اولین کسانی که در ایران خطبه میزنند و ایران را مستقل اعلام میکنند گرچه در واقع تا اندازهای هم خراجگذار خلیفه بودند ولی استقلال هم داشته اند، طاهریان بودهاند. بعد از طاهریان، صفاریان را داریم. یعقوب لیث صفار، رویگرزادهای بسیار اندیشمند و بسیار وطن پرست و دلیر بوده. وقتی که پس از فتوحاتی میخواهد به بغداد برود، خلیفه کسی را نزد او میفرستد و میگوید هرچه میخواهی میدهم ولی جنگ را تمام کن. او به آن فرستاده میگوید من این نان جوی را که میبینی میخورم و این شمشیری که میبینی زیر سر دارم. اگر خداوند به من توانایی بدهد و مرا از بیماری نجات دهد، من تا بغداد هم خواهم آمد. ولی متاسفانه دراثر بیماری فوت میکند و تاریخ ایران همچنان با اطاعت از این خلفای بنی امیه و بنی عباس ادامه پیدا میکند. ولی چیزی که در تاریخ از یعقوب لیث میماند اینست که شاعری پیش او میآید و شعری به زبان عربی میخواند. میگوید آنچه را که من درنیابم، تو چرا گویی؟ از آن زمان شعر فارسی شروع به سرائیدن میشود تا زمان سامانیان که واقعا به اوج میرسد. زمان سامانیان دوره ابن سینا هست، دوره رازی هست، حتی عدهای براین عقیدهاند که فردوسی هم در دوران سامانیان بوده، چون وقتی که تاریخها را نگاه میکنند میگویند که فردوسی در دوره غزنویان نبوده، در دوره سامانیان بوده که اوج شکوفایی فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی ایران بوده است. به هرحال ما میراث دار اجدادمان هستیم. آنها که به زبان فارسی شعر گفتهاند و یا به زبان فارسی نوشته اند، باید تا آنجا که ممکن باشد، از واژههای پارسی در نوشتارمان استفاده کنیم. البته در گویش ها، در زبان محاوره بسیار سخت است. برای اینکه یک چیزهایی برای ما جا افتاده است که به مرور زمان میتوانیم آنها را از بین ببریم. واژههای پارسی آهنگین و زیبا هستند. مثلا دادستان به نظر شما گوشنوازتر است یا مدعی العموم؟ تمام این واژههایی که در زمان رضاشاه گذاشته شده مثل دادگاه به جای محکمه، دادنامه به جای عریضه، دادگستری به جای عدلیه، مالیه به جای دارائی، و…این واژهها همه جا افتادهاند. اگرچه هنوز برخی واژهها برای ما نامأنوس هستند، چون به گوش مان نخورده اند، آرام آرام وقتی نوشته و خوانده شوند، به گوش ما هم میخورد و خواهید دید که اگر واژههای عربی را از زبان ما جدا کنند، هیچ خللی به زبان ما وارد نمیشود. یعنی ما به اندازه کافی واژه داریم که بتوانیم از آن بهره ببریم و در نوشتارمان از آن استفاده کنیم.»
برگرفته از رادیو زمانه