به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شفیعیکدکنی همچنین گفته است فروغ فرخزاد بدون آنکه مستقیم از مدرنیسم در شعرهایش صحبت کند واقعاً مدرن بود.
گفتوگوی روزنامهی گاردین با شفیعیکدکنی در حالی از تهران انجام شده که او معمولاً با رسانهها گفتوگو نمیکند. گاردین او را مشهورترین شاعر زندهی ایران معرفی کرده است.
شفیعیکدکنی در این گفتوگوی کوتاه دربارهی فروغ همچنین گفته است «او بسیار ساده و بیپیرایه بود. او نمونهی یک شاعر واقعی در زمانهی خودش بود. هیچ نقابی نداشت و همین است که ما امروز او را هنوز میخوانیم و در آینده نیز خواهیم خواند.»
گزارش گاردین به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت فروغ فرخزاد منتشر شده است.
شفیعی کدکنی:
مرگ فروغ فرخزاد در قلمرو شعر مدرن ایران ، پس از مرگ نیما ناگوارترین حادثه بود
متن ارسالی دکتر شفیعی کدکنی در وصف فروغ فرخزاد :
- "اسیر" ی که در برابر " دیوار" های بندگی ، "عصیان" می کرد ، پس از " تولدی دیگر " در لحظه ای که هیچ گمانش نمی رفت ، در سی و دو سالگی در یک حادثه ناگوار ، در 24 بهمن 1345 ، به " ملکوت آسمان ها " پیوست . مرگ فروغ فرخزاد در قلمرو شعر مدرن ایران ، پس از مرگ نیما ، بزرگترین و ناگوارترین حادثه بود . نیما در مرحله ای از منظر حیات و حاصل عمر زندگی را بدرود گفت که مرگش بدین تلخی و ناگواری نبود ، چرا که " پیری بود میوه عمر خویش بخشیده " ، اما این " شکوفه تازه رو" که اینچنین " بازیچه باد " شد در بارورترین لحظه های زندگیش بود . در لحظه هایی که نقش مشخصی در شعر معاصر فارسی به خود گرفته بود و تأثیر زبان شعری و دید شاعرانه اش را در صفحات شعر معاصر به روشنی می دیدیم . این تأثیر پس از مرگش برای همیشه در صحایف تاریخ ادب ایران ثبت خواهد شد .
شهرت فروغ به شاعری با نشر دیوان نخستین او به نام " اسیر" ، موجی از تحسین و ستایش را از سویی و نکوهش و دشنام را از سوی دیگر برانگیخت . و همین برخورد متضاد جامعه ناهماهنگ ما خود نمایشگر اهمیت نقش او در شعر این روزگار بود .
پس از نشر این کتاب دو دیوان دیگر با نام" دیوار " ( شامل سرودهای غنایی شاعر) و " عصیان " ( اندیشه های فلسفی و عصیانی او ) نشر یافت ، اما حقیقت امر این است که شخصیت اصیل و ممتاز و مستقل او با آخرین کتابش یعنی " تولدی دیگر " آشکارا شد . در این کتاب با شاعری بزرگ روبه رو می شویم که بی هیچ گمان ، تاریخ ادبیات ایران او را به عنوان بزرگ ترین زن شاعر در طول تاریخ هزار ساله خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از دو سه چهره برجسته شعر امروز خواهد بود .
از آزادگی و شهامت کم نظیر او – که در نخستین دفترهای شعرش به روشنی احساس می شد – اگر بگذریم در قلمرو شعر محض ، سرودهای آخرین دیوان او از دیدگاه های مختلف قابل بررسی و ستایش است که در این وجیزه ما تنها به یادکرد اشارت وار و فهرست گونه آن می پردازیم :
1. گرایش به نوعی شعر محض ، بی آنکه اندیشه قبلی مشخصی مسیر خیال و احساس او را رهنمونی کند . در این شیوه اگرچه او بنیادگذار نیست ، اما نمونه هایی ارجمند به شعر فارسی بخشیده است . در دنباله همین ویژگی شعر او باید از نوع ارائه تصویرها در جای جای شعرش یاد کنیم مثلا :
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
2. قلمرو خاص شعری او نیز از گوشه های برجسته کار وی به شماره می رود ، فروغ نماینده برجسته نسل روشنفکر این مرز و بوم و گزارشگر راستین و صمیمی لحظه های زندگی یک زن است : تنهایی ، آوارگی ، تسلیم و سکوت
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه دربسته بر هجوم جوانی
خانه تاریکی و تصوَر خورشید
خانه تنهایی و تفأل و تردید
خانه پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر
3. با این همه گرایش به لحظه های فردی ، جنبه اجتماعی شعرش خود جای گفتگوی بسیار است ، مثلاً در عروسک کوکی ، آیه های زمینی ، ای مرز پر گهر و دیدار در شب . و اینکه چگونه در مرز دریافت های اجتماعی ، شعر او با شعر تواناترین گویندگان معاصر ( اخوان ثالث و شاملو ) برابری می کند .
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان ،
مفهوم گنگ گمشده ای داشت .
آنها غرابت این لفظ کهنه را ،
در مشق های خود ،
با لکه درشت سیاهی ،
تصویر می نمودند .
آیه های زمینی
4. زبان مشخص و ویژه شعری ، که این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو ( در بعضی از شعرهای منثورش ) ، و این تشخًص محصول کوشش چندین جانبه فروغ است : نخست سادگی زبان و نزدیکی به حدود محاوره و گفتار ؛ دیگر آزادی در انتخاب واژه ها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافت های شخصی و کمال قدرت در احضار کلمات ؛ سوم توسعَی که در مقوله وزن قائل بود و مسئله وزن ، در شعرهای دیوان اخیر او خود جای گفتگوی بسیار دارد .
فروغ اگر خالص ترین و برجسته ترین چهره روشنفکری ایران ، در نیمه دوم قرن بیستم نباشد ، بی گمان یکی از دو سه تن چهره هایی است که عنوان روشنفکر ، به کمال ، بر آنان صادق است . صورت و معنی در شعر او مدرن است ، هیچ گونه نقابی از صنعت و ریای روشنفکرانه بر چهره شخصیت او دیده نمی شود . " ریای روشنفکرمآبانه " از ریای دینی بسی خطرناک تر است .
امَا فروغ ، در هنر خویش ، زلال است و خالص . همان است که احساس می کند و همان است که می گوید . در نگاه او ، که یک باره از مجموعه سنَت گسیخته و هنوز به هیچ چیز دیگری نپیوسته است ، " وصف " ها از لحاظ معنی شناسی خبر از " ناپایداری " و " شتاب " و " ابهام " و " دور دست " ها می دهند .
سنَت پدیده ای است " ایستا " و نگاه سنتی نگاهی است " مطمئن " اما نگاه فروغ از دریچه "وصف" هایش ، نگاهی است که همه چیز در آن سرگردان ، مشوَش ، مضطرب ، گذران ، درهم ، سست ، خسته و خواب آلود و مخدوش و پیچاپیچ است . در مرکز تمامی این وصف ها نوعی ابهام و بی قراری وجود دارد و این ابهام و بی قراری درست نقطه مقابل چیزی است که سنَت بدان دعوت می کند ، یعنی : اطمینان و ثبات
بهرحال هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزه با سنت برنخاسته است ، روشنفکران دیگر شعار داده اند و دشنام . که من در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم می کنم : یکی روشنفکر نمی خواهم و دیگری روشنفکر چه می خواهم ؛ متأسفانه ، جامعه عقل گریز ما همیشه به " روشنفکران نمی خواهم " بها داده است و از " روشنفکر چه می خواهم " با بی اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است . ولی آنها که سازندگان این سرزمین اند ، بیشتر ، همان " روشنفکران چه می خواهم " اند ، چه ارانی باشد چه تقی زاده . در ایران برای این که شما مصداق " روشنفکر نمی خواهم " شوید کافی است که از مادرتان قهر کنید و یک عدد رمان پست مدرن کذایی و یا چند شعر جیغ بنفش بی وزن و بی قافیه و بی معنی هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کائنات بد و بیراه بگویید و دهن کجی کنید . ولی روشنفکر" چه می خواهم " شدن، بسیار دشوار است ، و " خربزه خوردنی " است که حتی پس از مرگ هم باید " پای لرز " آن بنشینید . از نکات عبرت آموز یکی هم این است که فرنگی جماعت نیز ، برای روشنفکران نمی خواهیم ما همیشه کف زده اند .