حسن بهگر
پس از انقلاب هنگامی که حساب ها غلط از آب در آمد، برخی از فعالان سیاسی از تنگی قافیه این جمله را که روزی کسروی از سر طعنه به کار برده بود، به عنوان پند و حکمت تاریخی تکرار می کردند که ما یک حکومت به آخوندها بدهکار بودیم.
حرف نشانه ی خردمندی نبود، علامت سپر انداختن بود. این تسلیم و وادادگی داستان دراز دارد و تا به امروز به شیوه های گوناگون ادامه داشته: چه کسانی که پی زندگی رفته اند و کارسیاسی را بوسیده اند و کنار گذاشته اند و چه کسانی که از سر ناچاری دست به دامن مفاهیمی نظیر استحاله، اصلاح طلبی و ملی مذهبی، شده اند، همه همین راه را ادامه می دهند.
این دیگر تسلیم در برابر جمهوری اسلامی نیست، بلکه رضایت به استمرار حکومت دینی است. بعد هم که شکر خدا همه هوادار مبارزه مسالمت آمیز از نوع «از دماغ هیچکس خون نیاید» شده اند. حکومت هم نشسته اعدامهای خودش را می کند.
سکولار بازی
خنده دار این است که در این اوضاع همه ادعای سکولار شدن هم دارند که اصلاً معلوم نیست مقصودشان چیست. چیزی که روشن است این است که از هر موضعگیری روشن و صریح گریزانند و طبعاً از لائیسیته وحشت دارند. گشته اند برایش جایگزین پیدا کرده اند. جدایی دین از حکومت نیازمند مبارزه ای طولانی و بی امان است و تا این فکر بین مردم جا نیفتد نمی توان از نفوذ ملایان کاست. باید مثل تمام کشورهایی که جداً پی این کار را گرفته اند، این اصل را در قانون اساسی هم به طور صریح گنجاند.
اگر تمام کسانی که می خواهند پای اسلام را در میدان سیاست نگاه دارند، سکولاریسم را شعار قرار می دهند، درست به دلیل ابهام آن است که هر چیزی را می توان در دلش قایم کرد. اگر سکولاریسم به معنای کنار گذاشتن مذهب از سیاست است، چطور شده ملی مذهبی ها سکولار شده اند؟ ولی از بحث بر سر کلمات گذشته، بیاییم سر موارد معین دخالت مذهب در زندگی مردم ایران تا مطلب درست روشن شود. یک مثال می زنم: از خود بپرسیم که با دنباله روی از ملی مذهبی ها که دستشان حتا برای کنار گذاشتن حجاب اجباری می لرزد، به کجا می توان رسید، همین. لابد کار عیبی دارد. اگر این سکولاریسم است که امام خمینی هم سکولار بود. قرار است از میراث نحس وی ببریم یا اینکه اسمش را عوض کنیم و همان راه را ادامه دهیم؟ همین ملی مذهبی ها هستند که از ابهام سکولاریسم بیشترین بهره را می برند و همانطور که انقلاب قبلی را به نکبت کشاندند، می خواهند بعدی را هم ببرند در منجلاب اسلام سیاسی.
این فرقه از کجا درآمده؟
ملی مذهبی اصطلاحی است که پس از انقلاب رایج شد به طیفی از سازمان های سیاسی مانند نهضت آزادی و… حتی گاه به مجاهدین خلق اطلاق می شد. ولی ریشه ی پیدایش این طرز فکر به سال های پس از شهریور ۱۳۲۰ بازمی گردد. اسمش دیرتر از خودش پیدا شده، مثل بسیاری از مشرب های سیاسی.
پس از شهریور ۲۰ است که سر و کله ی گروه های مذهبی در صحنه سیاسی ایران پیدا می شود. پس از سقوط دیکتاتوری، بهترین فرصت تاریخی برای فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی پیدا شد، انتخابات معنا پیدا کرد و نشریات توانستند از آزادی بیان بهره ببرند. این دوره تا تیر خوردن محمد رضا شاه که اولین قدم برای تغییر قانون اساسی به نفع شاه برداشته شد و تا کودتای ۲۸ مرداد که شاه قدرت یکه تاز گردید، از پربارترین بخش های تاریخ معاصر ماست. بیهوده نیست که تنها احزاب قدیمی و ریشه دار ما مانند جبهه ملی، حزب توده و حزب ایران درهمین دوره ریشه گرفتند*. همین آزادی کوتاه مدت به اینها فرصت رشد داد. منتها نه به صورت حزب، به شکل گروه های پرشمار و پراکنده که هرکدام حرفی می زد، ولی در اصل که خواستاری اسلام حکومتی بود، با بقیه شریک بود.
در سال ۱۳۲۲ نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب و دو تن دیگر در راستای تمایلات برخی جوانان که تحت تأثیر جریانات روز، تمایلات سوسیالیستی داشتند تاسیس شد. نقطه ی قوت اسم سازمان این بود که در عین اعلان سوسیالیست بودن از اتهام کفر و ضلالت تبری می جست. در جمع، نه فقط این سازمان بلکه اغلب گروه های مذهبی تشکیل شده پس از شهریور ۲۰ عمدتاً واکنشی بودند در مقابل حزب توده و ادبیات کمونیستی و همچنین کتابهای انتقادی احمد کسروی. کتاب های کسروی هم که با انتشار گسترده مورد استقبال جوانان قرار گرفته بود ملایان و مذهبی ها را به وحشت انداخته بود. وقتی از دور نگاه می کنیم، کتاب های او در حقیقت یک دوره ی آماده سازی برای حزب توده بود زیرا کسی با خواندن آنها به «پاکدینی» روی نمی آورد ولی به راحتی جذب حزب توده می شد. کسروی را که کشتند، ولی از پس حزب توده برنمی آمدند و گفتار چپگرایان را به طرق مختلف مورد بهره برداری قرار دادند.
این طیف مذهبی که توسعه و تحول پیدا کرد، تا انقلاب ۵۷ با انتشار کتاب های مختلف توسط مهدی بازرگان، طالقانی و علی شریعتی و… خواب بدست گرفتن حکومت را می دید. ملایان این جماعت را قبول نداشتند و حتا گاهی زبان به تکفیر آنان هم می گشودند، ولی وقتی دیدند که در نهایت برای اسلام مشتری جمع می کنند، یا مثل مطهری ساکت شدند و یا مثل برخی دیگر همراهی هم کردند. کارشان هم اشتباه نبود. در نهایت هنگامی که ملایان به کمک آنها بر صندلی قدرتی نشستند که حتا به خواب هم نمی دیدند، به هیچکدام از این خدمتگزاران رحم نکردند. رسالت ملی مذهبی ها این بود که با تبلیغات مد روز مردم را به طرف اسلام بکشند و در نهایت اختیارشان را بدهند دست علمای اعلام.
اسلام فراگیر
حال از این ماجراها سی و چند سال گذشته و با کارنامه ای این چنین درخشان! به فکر اعتکاف و توبه نیستند، چون این دو در قاموس اسلام سنتی است و به اندازه ی کافی برای کسانی که این چنین بی اصول و تشنه ی قدرت هستند، به اندازه ی کافی مدرن نیست. عوض این کارها باز در فکر سوار شدن بر دوش مردم هستند. گفتاری هم که سر هم کرده اند بانمک است. از همه طلبکارند و به همه درس هم می دهند. به ملی ها می گویند شما ملی حقیقی نیستید! شما پان ایرانیست هستید، شعار شما هنر نزد ایرانیان است و بس! خود بریده و خود دوخته! به مذهبی ها می گویند شما کهنه و امل هستید، حقیقت دین را ما می دانیم. به حکومت می گویند ما حافظان واقعی حکومت دینی هستیم، خندقی هستیم که اپوزیسیون برانداز در آن سقوط می کند. به چپ ها می گویند ما سوسیالیست و انترناسیونالیست اسلامی هستیم اما نمی گویند که ازنظر آنها جا گرفتن در جرگه ی انسانیت منوط به مسلمان بودن است. در نهایت هم به همه درس دموکراسی می دهند. همین هایی که وقتی حکومت دستشان بود به اقلیت ها گفتند یک درسدی ها به اندازه کوپنشان حرف بزنند. بعد از حزب رستاخیز، حال نوبت این ها شده که فراگیر بشوند.
در خارج هم از یک طرف با اردوغان نرد عشق می بازند. او هم برایشان کنفرانس می گذارد و سایت نگام برایشان درست می کنند. عربستان سعودی هم که جای خود دارد. از العربیه هم که حتا خبر هم جعل می کند و اسباب رسمی تبلیغات سعودی است نمی گذرند، چند وقتی است که بی رودربایستی برایش مقاله ی عکس دار می فرستند. این وسط کعبه آمالشان اخوان المسلمین است که نقطهُ شروع مذهبی کردن سیاست در جهان اسلام به شمار می آید.
از آمریکا و اروپا طلبکاری می کنند که اپوزیسیون واقعی ما هستیم، ولی حفظ ظاهر را می کنیم که حرفمان پیش برود، آنها هم حمایتشان می کنند. آمریکا و انگلیس هم که برایشان همه نوع تسهیلات رسانه ای فراهم کرده اند، استفاده می برند و به روی خود نمی آورند که تا دیروز برای اینها چه خط و نشان هایی می کشیدند. کرسی استادی و جوایز برایشان فراهم می کنند، فرصت عرضه به خودشان و نظراتشان می دهند و خلاصه در مهمانداری مطلقاً کوتاهی نمی کنند. چنین شده که هر جا سر می زنی یک سایت ملی مذهبی سبز می شود، هر تلویزیون خارجی را می بینی و هر رادیویی را که می شنوی بدون مشارکت آنها روزشان شب نمی شود.
اپوزیسیون را از حزب توده و سازمان اکثریت گرفته تا دیگر سپر انداختگان، به سوی خود جلب کرده اند که ما شانس پیروزی داریم، دنبال ما بیایید. ازشان مقاله می گیرند و از خدماتشان بهره می گیرند. حتا طوری شده است که به طور غیر مستقیم خطشان در بین برخی ملی ها اثر کرده و اینها را هم مثل کوکاکولا تبدیل کرده اند به ملی مذهبی لایت که قند نداشته باشد و به سلامتی ضرر نزند. بعضی ها تصور می کنند اینها که محلل حکومت جمهوری اسلامی شیعه شدند می توانند بالعکس واسطه ی یک حکومت غیردینی شوند. چه خیال باطلی !
اصل حرفشان چیست؟
تمامی گفتارشان بر این پایه ی حرف های حزب اللهی های اول انقلاب شکل گرفته که فلان درسد مردم مسلمان هستند که هم درست است و هم بی معنی. درست است چون آماری است. بی معنی است چون نمی توان از آن چیزی در باب انتخاب های سیاسی این مردم استخراج کرد و اقلیت های مذهبی را نادیده گرفت. نتیجه ای که از حرفشان می گیرند این است که هر راه حلی بخواهید به این مردم عرضه کنید، باید اسلامی باشد! این را هم زیر سبیلی رد می کنند که اگر سوسیالیسم و لیبرالیسم و فاشیسم و کمونیسم و چهار تا ایسم دیگر را با اسلام در یک دیگ بریزید و زیرش آتش روشن کنید همه تبخیر می شود و آنچه که ته دیگ می ماند اسلام عزیز است که الان هم هست. این آزمایش شیمیایی یک بار در مقیاس کشور و طی انقلاب اسلامی انجام شد، دلیل ندارد تکرارش کنیم چون نتیجه معلوم است.
روشن بگویم: اینها اصل هدف را کنار گذاشتن اسلام و نگاه داشتن باقی است، اصلاً نفهمیده اند. اگر کسی این را نفهمد بهتر است دست از سر ملت داغدیده ی ایران بردارد. اول از همه همین ملی مذهبی ها که از روز اول مانع مبارزه بوده اند و هر شعاری را هم که کسی داده با انداختن سوسمار اسلام در آن به افتضاح کشانده اند. در درجه ی دوم هم این هویت باخته های سیاسی که هنوز مستی انقلاب از سرشان نپریده و تصور می کنند صورت طبیعی قضایا این است که هر غذایی خواستید بپزید باید دو قاشق غذاخوری هم اسلام به آن اضافه کنید.
اگر می خواهید چرخه ی استبداد و واپس گرایی بشکند و از دست حکومت اسلامی خلاص شوید، راهش این نیست، اول قدم جدایی از ملی مذهبی هاست و رفتن دنبال لائیسیته تا بلکه بشود کاری کرد.
یکشنبه، ۲۴ بهمن ۱۳۹۵
برگرفته از ایران لیبرال
—
*اولین گروه دینی سه ماه پس از شهریور ۱۳۲۰ در شاهرود بنام حزب اسلام تاسیس می شود ( سازمان اسناد ملی ایران- بهروز طیرانی – اسناد احزاب سیاسی ایران ‹۱۳۲۰-۱۳۳۰ خورشیدی›- چاپ ۱۳۷۶- رویه ۱۵۳) گویا قوای اشغالگر انگلیس از فعالیت این حزب استقبال می نماید(همانجا) اما ابوالحسن انصاری از بنیان گزاران آن بناچار در پایان دهه ۱۳۲۰ انحلال آنرا اعلام می دارد تا مورد سوء استفاده بیگانگان قرار نگیرد و سپس به نهضت ملی شدن نفت می پیوندد. واقعیت اینست که مردم همواره به گروه های مذهبی با شک و تردید نگریسته و آنها را وابسته به بیگانگان دانسته اند. محمد مسعود می خواست که گروه های مذهبی را که با سید ضیاء رابطه داشتند افشا کند که عمرش وفا نکرد. به گزارش وزارت کشور در تاریخ ۲۴/۴/۲۷ ‹حزب الله› در شیراز پا به عرصه وجود می گذارد که عمده مرام و مقصود مؤسسین ‹اشاعه و بسط تعلیمات اسلام و آشنا نمودن مردم به حقانیت قران است›. ( همانجا رویه های ۱۶۷ـ۱۶۸) فعالیت این حزب در شهریور ۱۳۲۰ به رهبری آیت الله سید نورالدین حسینی شروع شد و تحت نام ‹حزب اتحاد حسینی› و سپس به نام ‹حزب نور› و سرانجام برادران نامیده و مدعی بود که این حزب پیش از این هم فعالیت داشته در روزهای نخستین حکومت رضا خان فعالیتش متوقف شده است ( همانجا رویه ۳۱۵) اما به نظر می رسد که این حزب در مقابله با حزب توده به میدان آمد و در جریان ملی شدن نفت با دکتر مصدق به مخالفت برخاست (همانجا رویه ۳۱۶) و پس از کودتای ۲۸ مرداد مانند دیگر گروه های مذهبی فلسفه ی وجودی خود را از دست داد از فعالیت بازایستاد.
برگرفته از پیام ایران – ویژه بررسی گروه های اسلامی حکومتی- ح بهگر – تابستان ۱۳۸۲