به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۶

چاپ اثري تازه از خالق «وداع با اسلحه»

انتشار شعري از همينگوي پس از ٧٠ سال  
اگرچه ارنست همينگوي در سال ١٩٤٨ مشهورترين نويسنده جهان شناخته مي‌شد اما ٩ سال از چاپ آخرين رمانش، «زنگ‌ها براي كه به صدا درمي‌آيند»، شاهكار او درباره جنگ داخلي اسپانيا، گذشته بود و حالا داشت با بحران خلاقيت دست‌وپنجه نرم مي‌كرد.
به گزارش هافينگتون‌پست همينگوي ٤٩ ساله براي روشن كردن آتش خلاقيتش از جبهه‌اي كه در جنگ جهاني اول زخمي شده بود، يعني شمال ايتاليا، ديدن كرد. اين مكان الهامات برترين داستان‌هاي كوتاه او و رمان «وداع با اسلحه» (١٩٢٩) را به او داده بود. سال ١٩٤٨ ايتاليا فاشيسم را از سر گذرانده بود و چند ماهي از نخستين انتخابات دموكراتيك اين كشور مي‌گذشت. انتشار آثار همينگوي كه از سوي دولت موسوليني ممنوع اعلام شده بود سرانجام به ايتاليايي ترجمه شدند.
پاييز توفاني آن سال، همينگوي و چهارمين همسرش، ماري، راهي مهمانخانه كوچك «لوكاندا كيپرياني» واقع در جزيره توسلو شدند.
اين دهكده كوچك جمعيت آنچناني نداشت و بيشتر با سه ساختمان كليساي بازيليكا، كليساي سانتا فوسكا و تعميدگاهي كه قدمت‌شان بيشتر از هزار سال مي‌رسد، شناخته مي‌شود.
همينگوي در روزهاي اقامتش در توسلو، طرح قصيده‌اي در توصيف اين دهكده زيبا نوشت. حالا ٧٠ سال از سرودن «قطعه توسلو مي‌گذرد و حتي با وجودي كه برخي از پژوهشگران از وجود چنين شعري بي‌خبر بوده‌اند اما به تازگي اين شعر در كتاب «همينگوي و ايتاليا: چشم‌اندازهاي قرن بيست‌ويكم» منتشر شده است.

اين شعر توصيفي، كم از نامه‌اي عاشقانه به ايتاليا و به خصوص به توسلو ندارد. مضمون سطرهاي نخستين قصيده همينگوي اينچنين است:
«براي مايي كه عشق تالاب را در دل داريم، نشستن يا ننشستن آتيلا روي صندلي فرقي ندارد. شك دارم روي آن نشسته باشد. همين‌ كه بدانم كيپرياني روي آن نشسته برايم كافي است.»
منظور همينگوي از آتيلا، آتيلا رهبر قوم هون است. آتيلا در قرن پنجم ميلادي بزرگ‌ترين امپراتوري اروپا را فرمانروايي مي‌كرد و يكي از مخوف‌ترين دشمنان امپراتوري‌هاي روم شرقي و غربي محسوب مي‌شد.
حتي روميان براي كنار آمدن با بلاهايي كه آتيلا سر آنها مي‌آورد، به او لقب «تازيانه خداوند» داده بودند.
منظور شاعر از صندلي نيز صندلي سنگي است كه در محوطه بيروني اين كليساي جامع مستقر شده و آن را تخت پادشاهي آتيلا مي‌دانند.
همينگوي ترجيح مي‌دهد آتيلا را كنار بگذارد و اسطوره جديدي را به نام جوزپه كيپرياني معرفي و ستايش كند. كيپرياني مالك لوكاندو و كافه هري در ونيز بود.
دو سال بعد همينگوي در رمان «از ميان رودخانه و به سوي درختان» (١٩٥٠) كه برآمده از گشت‌وگذارهاي او در ونيز است به كيپرياني اداي احترام كرد.
اما شاعر «قطعه توسلو» به ستايش زيبايي‌هايي توسلو و ساختمان‌ها و يادبودهاي مقدسش مي‌پردازد.

 شعر علاوه بر اينكه تصويري از عشق همينگوي به خانه موقتي‌اش ارايه مي‌دهد، دستگرمي همينگوي براي نوشتن رمان بعدي‌اش «از ميان درختان و...» بود.
شخصيت محوري اين رمان، ريچارد كلنل كنتول را با عنوان «پسر توسلويي» مي‌ستايد.
در جايي ديگر از همين رمان به «برج چهارگوش كليساي توسلو» اشاره مي‌كند، منظور او كليساي جامعي است كه به ياد سانتاماريا آسونتا در قرن هفتم بنا نهاده شد.

بهار سرلك  / اعتماد