«به قول معروف»
گفتيم كسي كه طنز مينويسد، اگر مطالعه نكند و آثار طنز گوناگون را نخواند، ممكن است مدتي با ذوق و قريحه بنويسد، اما بزودي چنتهاش خالي ميشود و كارش به سطحينويسي و تكرار ميكشد.
اما مطالعه آثار طنز نيز، با شتابزدگي و سطحينگري جور درنميآيد. آدمهاي شتابزده، الگوهاي پيشساختهاي از مفاهيم در ذهن دارند و موقع مطالعه طنز، بيش از آنكه به مطلب طنز و رنديها و نكتههايش توجه كنند، در پي كشف نشانههاي آن الگوهاي پيشساخته خودشان هستند.
حالا بياييد چند نمونه از بيتهاي طنز را بخوانيم و درباره موضوع آنها تامل كنيم:
- رشوه اصلا نگير هم پسرم
گر گرفتي نگير كم پسرم
(ابوالفضل زرويي نصرآباد)
نگاه نخست: توصيه به گرفتن رشوههاي كلان/ نكته: رشوهگيران كلان، خيالشان از هر نظر راحت است.
- لعن بر مخترع خط و سواد
بهخصوص آنكه به زنها رو داد
(محمدعلي افراشته)
نگاه نخست: مخالفت با درس خواندن و فعاليت اجتماعي زنان/ نكته: تمسخر بلاهت راوي كه با دانش و تعيلم مخالف است و درباره زنان انديشه ارتجاعي دارد.
- اگر ديگران خوب، من بد، مرااي بزرگِ سرآمد
به دلناپذيري جدا كن، از اين دلپذيران خدايا
(حسين منزوي)
نگاه نخست: اعتراف شاعر به بد بودن خودش/ نكته: كسي كه مانند همگان نيست، ناخوشايند و بد به نظر ميرسد و آنها كه درباره او اينگونه جفا ميكنند، خيال ميكنند خودشان خيلي خوب و دلپذير هستند.
- ز هزار خون سعدي بحلند بندگانت
تو بگوي تا بريزند و بگو كه من نگفتم
(سعدي)
نگاه نخست: سعدي جان خود و هزاران نفر مانند خود را در برابر معشوق ناقابل ميداند. / نكته: استهزاي شيوه ستمگران كه دستور كشتن هزاران نفر را ميدهند و بعد ميگويند: من نگفتم! آن ماموران سرخود عمل كردهاند.
- بودند ديو و دد همه سيراب و ميمكيد
خاتم ز قحطِ آب، سليمانِ كربلا
(محتشم كاشاني)
نگاه نخست: با آنكه حتي جانوران به آب دسترسي داشتند، امام حسين عليهالسلام تشنه بود. / نكته: اشقيا كه راه آب را بر امام و يارانش بسته بودند، ديو و دد هستند. امام كه ولي خداست، بايد همگان تحت فرمان او باشند، همانطور كه در دوران حضرت سليمان عليهالسلام، مردم و حيوانات و ديوها و حتي باد مطيع فرمان او بودند. اما وارونگي روزگار چنان است كه ديو و دد سيراباند و آب را از سليمان كربلا (امام حسين عليهالسلام) دريغ ميدارند.
- خلاف رأي سلطان رأي جستن
به خونِ خويش باشد دست شستن
اگر خود روز را گويد شب است اين
ببايد گفت: اينك ماه و پروين
(سعدي)
نگاه نخست: سعدي ميگويد اگر با نظر شاه مخالفت كني خطرناك است، پس چارهاي جز تاييد نظر سلطان نيست. / نكته: سلطان آنقدر ابله است كه با بديهيات مخالفت ميكند (خود روز را گويد شب است اين) و آنقدر غيرمنطقي و خودخواه است كه نظر مخالف را نهتنها تحمل نميكند، بلكه خون مخالف را ميريزد.
علاوه بر اينها، گونههاي ديگري از طنز هست كه درك نكتهها و ظرافتهاي آنها وابسته است به دانستن تاريخ، فنون ادبي، آشنايي با اساطير، شناخت زبان و بيان ادبي و بلاغي و بسياري از مقدمات و معلومات ديگر.
بنابراين، مطلب طنز مناسب كساني نيست كه شتابزده و كمحوصلهاند و دلشان ميخواهد زود و سرسري بنويسند و زود و سرسري بخوانند و بخندند و بخندانند و دلشان خنك بشود كه به اين و آن، تكه پراندهاند و نيش و كنايه زدهاند و ثابت كردهاند كه همواره حق با اينطرف است و آنطرف ديگر احمق است و بد است و مستبد است
و نامرد است.
اين البته به اين معنا نيست كه طنزنويس، وسط كار را ميگيرد و بيطرف است و مانند پدربزرگ مهرباني است كه ميگويد همه خوبند و همه حق دارند و همه مهرباناند. بلكه به اين معني است كه طرفداري از يكطرف، موجب نميشود كه طنزپرداز، چشموگوشبسته بپذيرد كه طرفِ خودش خوب است و ماه است و صالح است، و نيز آنقدر عصباني و جوّزده نيست كه اگر خواست خطا و كاستي طرف ديگر را بيان كند، چشمش را ببندد و دهانش را باز كند و هرچه به عقلش رسيد به زبان بياورد.
از اينها مهمتر اين نكته است كه طنزنويس، تحت تاثير هيچيك از الگوهاي پيشساخته و داوريهاي عوامانه نيست و آنچه همه ميگويند و آنچه «به قول معروف» است و آنچه بر سر زبانها و عنوان تيترهاي درشت است، براي او چندان اهميتي ندارد، مگر آنكه دستمايه كنايه و اشاره و طعنه و نكتهسنجي طنازانهاش بشود.