شانزده آذر، ”روز دانشجو“
جنبش دانشجویی در سال های نهضت ملی كردن نفت
گفتگوی ویدا حاجبی با ناصر پاکدامن
ناصر پاكدامن
این روزها سالگرد ”شانزده آذر، روز دانشجو“ است. در سال ۱۳۳۲، در چنین روزی نظامیان رژیم كودتاگر آریامهری به دانشگاه تهران ریختند، در سرسرای دانشكده فنی دانشجویان را به گلوله بستند، قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی را كشتند و چندین دانشجوی دیگر را زخمی كردند.
امسال گرامیداشت این سالگرد را در شرایطی برگزار می كنیم كه علیرغم سیاست سركوب و ارعاب جمهوری اسلامی، جنبش دانشجویی ایران در جست وجوی اعتلایی دیگر است.
در بزرگداشت این روز و به این مناسبت، متن مصاحبه ویدا حاجبی با ناصر پاكدامن را در اختیار علاقمندان قرار می دهیم. قسمتهایی از این مصاحبه پیش از این در ”صفحه الكترونیكی“ عصر نو (۱۶ آذر۱۳۸۱) انتشار یافته است.
می دانیم كه ۱۶ آذر به روز بزرگداشت جنبش دانشجویی تبدیل شده و دانشجویان همواره كوشیده اند سالگرد این روز را به نشانه همبستگی و تداوم مبارزات خود برگزار كنند. شما كه در واقعه ۱۶ آذر دانشجوی دانشگاه تهران بودید چه خاطره ای از آن روز دارید؟
ـ “۱۶ آذر“ یعنی ۱۶ آذر ۱۳۳۲. و این روزی است كه سربازان ارتش كودتا به دانشگاه تهران ریختند تا از تظاهرات دانشجویان جلوگیری كنند. از در اصلی دانشگاه در خیابان شاهرضا وارد شدند و در تعقیب تظاهركنندگان از جلوی باشگاه دانشگاه و سپس هم از جلوی دانشكده حقوق گذشتند، به دانشكده فنی كه رسیدند وارد سرسرای دانشكده شدند و دانشجویان را به رگبار گلوله بستند و در نتیجه عده ای را زخمی كردند و سه دانشجو از دانشجویان دانشكده فنی را هم كشتند: مصطفی بزرگ نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی
در آن زمان گارد دانشگاه هنوز وجود نداشت.
- بله، حفظ نظم دانشگاه به عهده خود دانشگاه بود و چیزی به عنوان “گارد دانشگاه“ وجود نداشت. فكر می كنم كه “گارد دانشگاه“ محصول دهه چهل باشد. یادمان باشد كه دانشگاه تهران را بر اساس الگوی دانشگاههای اروپایی و خاصه فرانسوی درست كردند و از همین رو نیز از همان آغاز به موجب “قانون اجازه تأسیس دانشگاه تهران“، مصوب ۸ خرداد ۱۳۱۲، دانشگاه “از لحاظ اداری و مالی مستقل“ بود و بهره مند از “شخصیت حقوقی“. همچنانكه سنت دیرینه تمام دانشگاههای معتبر دنیاست نیروهای انتظامی و نظامی حق ورود به صحن دانشگاه را نداشتند. ورود نیروهای انتظامی به دانشگاه یك نوع تجاوز و هتك ناموس تلقی می شد. حالا نخستین بار بود كه اینها به دانشگاه ریخته بودند و نخستین بار هم بود كه دانشجویان در صحن دانشگاه كشته می شدند.
ممنوعیت ورود نیروهای انتظامی به دانشگاه یك توافق ضمنی بود یا یك امر قانونی؟
ـ ممنوعیت ورود نیروهای انتظامی به دانشگاه و مؤسسات آموزشی یكی از امتیازات مؤسسات آموزشی بود. نوعی رعایت حرمت علم و معلم و متعلم. پس ورود نیروهای انتظامی ممكن نبود مگر به تقاضای رئیس دانشگاه كه او هم با رعایت ضوابط معین می توانست چنین كاری را بكند.
باید یاد آور شد كه در آن زمان دانشگاه تهران بر اساس ضوابط و معیارهای اداری نسبتآَ دموكراتیكی اداره می شد. مقامات دانشگاه انتخابی بود. به این معنی كه رئیس هر دانشكده منتخب شورای استادان آن دانشكده بود و علاوه بر این هر دانشكده یكی از اعضای خود را به عنوان نماینده دانشكده در شورای دانشگاه انتخاب می كرد. این شورا كه عالیترین مرجع تصمیمگیری و سیاست گذاری دانشگاه بود از رؤسای دانشكده ها و نمایندگان منتخب استادان هر دانشكده تشكیل می شد و این شورا بود كه یكی از رؤسای دانشكده ها را برای مدت سه سال به ریاست دانشگاه انتخاب می كرد. انتخاب مجدد رئیس دانشگاه و رؤسای دانشكده ها بلامانع بود. پس هم رؤسای دانشكده ها و هم رئیس دانشگاه انتخابی بودند و همین امر هم باعث می شد كه رئیس دانشگاه از حیثیت فراوان برخوردار باشد. البته این استقلال عمل با رشد و توسعه دانشگاه بیشتر شد. تا اوائل دهه بیست، دانشگاه در عمل بخشی از وزارت فرهنگ آن زمان به حساب می آمد و از آن پس بود كه خاصه با تصویب تبصره پیشنهادی دكتر مصدق در مجلس چهاردهم، دانشگاه از قیمومت وزارتخانه ها درآمد و استقلال عمل یافت و رئیس دانشگاه دیگر مجری تمایلات و دستورات وزیر فرهنگ یا آموزش و پرورش نبود.
پس چه شد كه به رغم این استقلال، نیروهای نظامی وارد دانشگاه شدند؟
ـ تجاوز نیروهای انتظامی به دانشگاه و كشتار دانشجویان در ۱۶ آذر یكی از اوجهای سیاست سركوب حكومت كودتا بود. اما شاید مسئولان امور تصور نمی كردند كه اقدام ایشان چنان موجی از همدردی همبستگی با دانشجویان و نفرت به حكومت را به دنبال آورد. شورای دانشگاه تهران به كشتار دانشجویان و به ورود نظامیان به دانشگاه به شدت اعتراض كرد. دولت كودتا این اعتراض را نپسندید و همین خود باعث شد كه برای ”آرام كردن دانشگاه“ به فكر تحكیم نفوذ دولت در دانشگاه بیفتد. و این نقطه آغازی شد برای درهم شكستن استقلال دانشگاه و كنار زدن استادان و مقامات با شخصیت و مستقل دانشگاه. نخست نحوه انتخاب رئیس دانشگاه را تغییر دادند: دیگر كسی نمی توانست چندین بار متوالی به ریاست دانشگاه انتخاب شود. و این به معنی جلوگیری از تجدید انتخاب دكتر سیاسی، رئیس دانشگاه وقت، بود. چند ماهی بعد كه موعد انتخاب رؤسای دانشكده ها رسید در دانشكده پزشكی، استادان هوادار رژیم دكتر منوچهر اقبال را كاندیدا كردند. اما دكتر فرهاد بود كه نخستین رأی را آورد. او را مجبور به استعفا كردند تا اقبال برگزیده شود. حالا دیگر دكتر اقبال رئیس دانشكده بود و در نتیجه می توانست داوطلب ریاست دانشگاه بشود. اما رژیم كودتا از این هم پیشتر رفت و در دی ۱۳۳۳ طرحی را به تصویب مجلس رساند كه از آن پس رئیس دانشگاه به پیشنهاد وزیر فرهنگ و به فرمان شاه انتخاب شود. این چنین بود كه همینكه دوره ریاست دانشگاه دكتر سیاسی به پایان رسید، دكتر اقبال رئیس دانشگاه شد(۱۷ دی ۱۳۳۳). و از این پس در دانشگاهها، انتصاب جای انتخاب را گرفت.
پس می شود گفت كه تبدیل شدن روز ۱۶ آذر به روز بزرگداشت مبارزات دانشجویی، به دلیل تجاوزی است كه برای اولین بار به حریم آزاد دانشگاه صورت گرفته؟
ـ فكر می كنم كه اهمیت ۱۶ آذر بسیار بیشتر از اینها باشد. اصلاً شاید در مقایسه با دیگر نتایج ۱۶ آذر، اثرات آن بر استقلال دانشگاهها جنبه فرعی و ثانوی داشته باشد. ۱۶ آذر نقطه اوجی است در ادامه جنبش ملی كردن نفت و در حركت اعتراضی علیه كودتای ۲۸ مرداد و رژیم كودتا. پس از كودتای ۲۸ مرداد و به خلاف آنچه برخی می گویند، مردم به خانه هاشان نرفتند، و رژیم با حركات اعتراضی شدیدی در سراسر كشور روبرو بود. این حركات در تهران دو كانون یا دو محور مهم داشت: دانشگاه و بازار. از ۲۸ مرداد تا ۱۶ آذر ۱۳۳۲ تظاهرات هواداران مصدق وقفه ای بر نمی داشت. ماههای شهریور تا آذر ماههای اعتراض و اعتصاب و میتینگ و تظاهرات گسترده بود. حكومت كودتا، حكومتی لرزان بود و حتی در آن اوایل یكی از مأموران سازمان ”سیا“ كه متخصص در “ثبات بخشیدن به حكومتهای لرزان“ بود در ایران مانده بود تا به ”تثبیت“ رژیم كمك كند! پایه های حكومت كودتا به قدری لرزان بودكه شاه كه در كتاب خود می نویسد كه در ”میان استقبال عمومی“ به ایران بازگشت، اكنون از ترس مردم اعلام می كند كه در چهارم آبان مراسمی برگزار نمی شود. در ۲۱ آذر هم مراسم ”روز ارتش“ به همان سرنوشت مبتلی می شود!
حركت اعتراضی د/انشجویان در ۱۶ آذر بر چه اساس و مطالباتی بود؟ آیا تنها به خاطر سفر نیكسون بود؟
ـ در آن هفته ها دولت كودتا با دو مسئله مهم روبرو بود: محاكمه مصدق و تجدید روابط دیپلماتیك با انگلستان. محاكمه مصدق در روز یكشنبه ۱۷ آبان در محكمه نظامی آغاز شد و سراسر روزهای آن هفته در تب اعتراض می گذشت تا به اعتصاب عمومی در سراسر كشور در پنج شنبه ۲۱ آبان منجر شود. رهبری همه این مبارزات با ”نهضت مقاومت ملی“ بود كه پس از ۲۸ مرداد از شخصیتها و نمایندگان احزاب و سازمانهای هوادار مصدق تشكیل شد تا مبارزات نهضت ملی را ادامه دهد. سراسر ایران در آن روز در اعتصاب است و در تظاهرات تهران، به نوشته روزنامه های رسمی، دهها تن زخمی و دو تن كشته می شوند. دانشجویان و دانش آموزان همه جا در این تظاهرات سهم و نقش اساسی داشتند. در دوران حكومت دكترمصدق، ایران روابط دیپلماتیك خود را با انگلستان قطع كرده بود و اكنون كه دولت كودتا می خواست هرچه زودتر مسئله نفت را ”حل كند“ می بایست مذاكرات درباره نفت ایران آغاز شود اما دولت انگلستان آغاز مذاكرات را منوط به تجدید روابط دیپلماتیك می كرد تا بتواند در این مذاكرات حضور مستقیم داشته باشد.
پس بازگشائی درهای سفارت فخیمه در دستور روز دولت كودتا بود. انگلیس، مظهر استعمار در راه بازگشت بود و این به معنای بطلان نهضت ضداستعماری ملی كردن نفت بود. مخالفت با تجدید روابط، عمومی و همگانی بود. در روز سوم آذر، كاردار سفارت انگلیس، دنیس رایت، وارد تهران شده بود و در ۱۴ آذر اعلامیه مشترك ایران و انگلیس در تهران منتشر شد كه خبر می داد كه دو دولت تصمیم گرفته اند كه روابط دیپلماتیك خود را تجدید كنند و سفارتخانه های خود را باز كنند. زاهدی نیز در پیامی رادیویی همین مطلب را اعللام كرد. روز بعد، دوشنبه ۱۵ آذر، دانشجویان دانشگاه در اعتراض به این اقدام دولت كودتا كه در حكم بازگشت پیروزمندانه قدرت استعماری انگلیس بود، به اعتراض برخاستند و در این و آن دانشكده درسها تعطیل شد و فریاد “ مرگ بر كودتا“، “مصدق پیروز است“ و “یا مرگ یا مصدق“ از همه سو برخاست.
در روز سه شنبه ۱۶ آذر تظاهرات دانشجویان علیه دولت كودتا و علیه تجدید رابطه با انگلستان همچنان و با شدت بیشتری در صحن دانشگاه ادامه یافت. همچنانكه گفتم نظامیان به صحن دانشگاه ریختند، در تعقیب تظاهركنندگان تا جلوی دانشكده فنی پیش رفتند. تظاهركنندگان به سرسرای دانشكده فنی پناه بردند و سربازان تظاهركنندگان را به گلوله بستند و گروهی را زخمی و مجروح و شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا را كشتند.
یعنی خواست اصلی دانشجویان مخالفت با تجدید رابطه ایران و انگلیس بود؟
ـ مخالفت با این تجدید رابطه، مخالفت با حكومت كودتا و اعتراض به محاكمه مصدق.
این بدیهی است كه در مملكتی كه دوماه پیش علیه حكومتی ملی و برای درهم شكستن نهضتی ضداستعماری، كودتائی صورت گرفته و حالا هم دولت كودتا می خواهد با آن قدرت استعماری تجدید رابطه كند اگر تظاهراتی در پانزدهم و شانزدهم آذر صورت می گیرد به خاطر مخالفت با این تجدید رابطه و در عكس العمل به اعلامیه روز پیش دولت باشد تا آنچنانكه بعدها مد شد و گفتند برای مخالفت با سفر نیكسون به تهران كه در آن زمان هنوز اصلاً به تهران نرسیده بود.
ریچارد نیكسون درآن موقع معاون رئیس جمهور آمریكا، ژنرال آیزنهاور، بود و سفری را از خاور دور شروع كرده بود و قرار هم بود كه چند روزی بعد روز ۱۸ آذر به تهران بیاید و سه روز بعد هم ایران را ترك كند. نیكسون كه بعدها در اواخر دهه شصت میلادی به ریاست جمهوری رسید در آن زمان، مثل همه معاونان رؤسای جمهور آمریكا، در خارج از آن كشور، شخصیت آنچنان شناخته شده ای نبود كه در تهران دانشجویان دانشگاه به خاطر او نهضت نفت و كودتا و مصدق و انگلیس را فراموش كنند و پیشاپیش علیه ورودش به ایران تظاهرات ترتیب دهند!
به نظر شما به چه دلیل این شایعه این قدر قوت گرفته كه حركت اعتراضی دانشجویان علیه سفر نیكسون بوده؟
ـ ببینید ، این شایعه یا این روایت كه در واقع قلب تاریخ است محصول عملكرد دو سلسله از عوامل است. نخست حزب توده است كه در طی همه آن سالهای جنگ سرد و به تبعیت از استراتژی عمومی احزاب مسكوئی، آمریكا را همه جا دشمن اصلی می دانست و هیچ مبارزه ای را اگر علیه آمریكا نبود اصیل و واقعی نمی دانست. در جهان بینی اردوگاهی آنها، هر كه با آنها نبود علیه آنها بود و دكتر مصدقی كه آمده بود تا صنعت نفت را در سراسر ایران ملی كند چون با آنها نبود پس حتماً با دشمنان آنها یعنی آمریكاییها بود. در ایران آن زمان هم تنها صنعت نفتی كه وجود داشت همانی بود كه در دست یك شركت انگلیسی یعنی شركت نفت انگلیس و ایران بود كه ۵۰% سهامش به دولت انگلیس تعلق داشت كه در آن زمان قدرت مسلط استعماری در ایران بود. در تمام طول حكومت دكتر مصدق، حزب توده در نشریات مخفی و علنی خود هم ملی كردن نفت را خواست آمریكا می دانست و هم دولت را به سازشكاری و همدلی با آمریكا متهم می كرد و در هر فرصتی هم تظاهرات ضد آمریكائی به راه می انداخت كه مهمترین آنها در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، روز ورود هریمن، فرستاده ترومن، رئیس جمهور آن زمان آمریكا، به تهران بود. حالا گفتن این كه ۱۶ آذر به مناسبت آمدن نیكسون بود نوعی حقانیت بخشیدن به آن “حادثه آفرینی“ هم بود. بعد هم یادمان باشد كه حزب توده از آغاز جنبش ملی كردن نفت به مخالفت با آن برخاسته بود و در تمام طول حكومت مصدق هم با حكومت او مخالفت كرده بود، حالا اگر نمی گفتند كه شانزده آذر به خاطر سفر نیكسون است چه می گفتند؟ اگر این را نمی گفتند باید می گفتند كه دانشجویان به دعوت طرفداران مصدق یعنی نهضت مقاومت ملی و برای اعتراض به تجدید روابط با انگلستان دست به اعتراض و تظاهرات زده بودند. كه گفتن چنین حرفی برای چنان حزبی با آن سابقه ممكن نبود.
دسته دوم از عوامل را باید در جو سالهای اواخر دهه ۳۰ جست و جو كرد. در این سالها مبارزه با آمریكا، به ویژه به دلیل جنگ ویتنام، یكی از محورهای هویت ساز همه نیروهای چپی بود كه به میدان می آمدند. برای اینان هم یك ۱۶ آذر ضد آمریكایی با تظاهرات ضد نیكسونی از هر جهت مناسبتر بود تا ۱۶ آذری كه به خاطر اعتراض به كودتا و تجدید روابط با انگلستان و در امتداد نهضت ملی كردن نفت صورت گرفته بود!
درباره دلایل و علل ۱۶ آذر و مطالبات دانشجویی در آن هنگام، به اندازه كافی سند و مدرك وجود دارد و از جمله نشریات و روزنامه های نیمه مخفی و حتی علنی وابسته به نهضت ملی مقاومت است كه آن زمان هنوز منتشر می شدند.
آیا سه ماه پس از كودثای ۲۸ مرداد ، هنوز روزنامه ها می توانستند چنین اخباری را بازتاب دهند؟
ـ باید یادمان باشد كه محدود كردن روزنامه ها یكروزه صورت نگرفت. به تدریج دامنه سانسور گسترش یافت. ماههای اول پس از كودتا هنوز از سوی هواداران نهضت ملی مقاومت و یا هواداران حزب توده روزنامه هایی در می آمد كه هركدام چند روز یا چند هفته دوام می آوردند و در طول این حیات كوتاه خود، حرفهایی می زدند. علاوه بر این روزنامه های دیگر هم هنوز كاملاً مهار نشده بودند و پس اخبار در مطبوعات به نوعی منعكس می شد. اگر توجه كنید در ماههای آبان و آذر ۳۲ شرح محاكمه مصدق در محكمه بدوی نظامی به صورت نسبتاً كامل در روزنامه ها چاپ شد اما در اردیبهشت ۳۳ كه دادگاه تجدید نظر تشكیل شد در روزنامه ها تقریباً مگر گاهی و آن هم چند سطری درباره جریان این دادگاه نوشته نمی شد! . سركوب و كشتار ۱۶ آذر چنان تأثیر منفی بر جای گذاشت كه دولت نتوانست مانع از اشاعه اخبار آن بشود و خاصه پیامدهای این رویداد در روزنامه ها انعكاس وسیعی یافت و از جمله تا ده دوازده روز بعد، همینطور آگهیهای برگزاری مجالس ختم و اعلانهای تسلیت و همدردی بود كه در روزنامه ها چاپ می شد.
آیا جریانهای معین سیاسی و یا تشكلهای معین هم رسماً ابراز همدردی می كردند؟
آنچه واقعاً چشمگیر است همبستگی دانش آموزان دبیرستانها و حتی دبستانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ است. اصناف بازار و كسبه هم از طریق درج آگهیهای تسلیت با بازماندگان و با دانشجویان دانشگاه تهران همدردی و همبستگی می كردند.
در ۲۲ آذر كه مراسم شب هفت سه دانشجو در امامزاده عبدالله برگزار می شد مأموران انتظامی از ترس تجمع مردم، امامزاده را محاصره كردند كه از ورود مردم به صحن امامزاده جلوگیری كنند. درگیری شدیدی پیش آمد و عده ای مضروب و مجروح شدند. فریادهای “یا مرگ یا مصدق“، “مرگ بر كودتا“ و “مرگ بر شاه“ از هر سو بلند بود. مراسم همراه با تظاهرات عظیمی بركزار شد.. پس از ۱۶ آذر دانشگاه چند هفته ای تعطیل شد.
پس از واقعه ۱۶ آذر، دانشگاه را دولت تعطیل كرد یا دانشجویان بودند كه به عنوان اعتراض كلاسها را تعطیل كردند؟
ـ البته دولت ادعا می كرد كه دانشگاه را تعطیل كرده است ، ولی در واقع دانشجویان اعتصاب كرده بودند. اگر به روزنامه های آن زمان نگاه كنید یك روز اعلام می شود كه دانشگاه باز شده است و روز بعد می نویسند كه دانشگاه هنوز تعطیل است. چرا كه دانشجویان سر كلاسها حاضر نمی شدند. دانشگاه بالاخره دو هفته بعد، شنبه ۲۸ آذر، شروع به كار كرد.
واكنش مقامات دانشگاه در برابر ورود نیروهای نظامی و كشتار سه دانشجو چگونه بود؟
ـ شورای دانشگاه رسماً به دولت اعتراض كرد و این تجاوز به حریم دانشگاه را محكوم كرد. همانطور كه پیش از این گفتم ۱۶ آذر واقعه مهمی در تاریخ دانشگاه بود. پس از این بود كه دولت تصمیم گرفت كه مقررات اداری دانشگاه را عوض كند و انتخابی بودن رؤسای دانشكده ها و رئیس دانشگاه را از میان بردارد و همه مقامات دانشگاهی را انتصابی كند.
مگر شورای دانشگاه چه كرده بود؟
ـ آنچه آن روزها بین ما دانشجویان شایع شده بود این بود كه شورا به اتفاق آراء به دولت نامه ای نوشته و اعتراض كرده . دولت كودتا هم كه از این عكس العمل شورا هیچ خوشش نیامده، فشار آورده كه دانشگاه نامه را پس بگیرد و یا اعضای شورا امضاهایشان را پس بگیرند. می گفتند كه بعضی از اعضای شورا هم تسلیم شده اند و امضای خودشان را پس گرفته اند. شایع بود كه دكتر عمید، رئیس دانشكده حقوق، از این جمله بوده است. البته كه راست و دروغ این شایعات معلوم نمی شد! باید بگویم كه دكتر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه، هم در خاطراتش كه پس از انقلاب منتشر شد، از اعتراض شورای دانشگاه و نارضایتی و خشم شاه و دولت صحبت می كند و می نویسد كه به زاهدی كه اعتراض كردم كه با این وحشی بازیها من دیگر قادر به اداره دانشگاه نیستم بی هیچ تأسفی جواب داد كه دولت رأساً دانشگاه را اداره خواهد كرد!
می دانیم كه در سالهای ۲۸ و ۲۹ حزب توده نقش مهمی در سازماندهی اعتراضها و تظاهرات دانشجویان داشت. آن طور كه شما می گوئید در سالهای ۳۰ تا ۳۲ نهضت ملی و طرفداران مصدق نقش اصلی را داشتند. این گذر به فراگیر شدن هواداران نهضت ملی و دكتر مصدق چگونه پیش آمد؟
ـ تاكنون صحبت ما درباره ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود. در این مقطع محور اصلی فعالیتهای دانشجویی مخالفت با كودتا و هواداری از نهضت ملی و همدردی با مصدق بود.
آن زمان قسمت عمده دانشجویان كشور در دانشگاه تهران درس می خواندند. دانشگاه تبریز چند سالی بود كه تأسیس شده بود و در اصفهان و شیراز و مشهد هم هنوز دانشگاهی به وجود نیامده بود. در تهران علاوه بر دانشگاه كه هفت هشت هزاری دانشجو داشت هنرسرای عالی هم بود كه شاید یكی دو هزار دانشجو داشت. در سال تحصیلی ۳۲- ۳۱ ، یعنی در سال آخر حكومت مصدق، دانشجویان طرفدار او بر فضای سیاسی دانشگاه چیره شدند. به همین دلیل منطقی بود كه در ماههای پس از ۲۸ مرداد، نیروی طرفدار مصدق توانست مهر خودش را بر حركات دانشگاه بزند. دیگران هم به دنبال این موج حركت می كردند. حزب توده هم كه از آغاز جنبش ملی شدن نفت هم با ملی شدن مخالفت كرده بود و هم با حكومت مصدق، حالا دیگر در وضعی نبود كه بتواند حركتی را رهبری كند. هنر حزب توده در این خلاصه می شد كه از تشكیل جبهه واحد حرف بزند و یا احیاناً در تظاهرات بكوشد كه صفوف خود را با دادن شعارهای ضد سلطنتی و ضد امریكائی مشخص كند. آن داستان پردازی درباره تظاهرات ۱۶ آذر علیه آمدن نیكسون هم یكی از محصولات آن سیاست است.
در آن زمان اعتراضها و حركتهای دانشجویی چگونه شكل می گرفت؟ آیا سازمانهای دانشجویی جزئی از سازمانهای مادر به حساب می آمدندد؟
ـ اگر كمی به عقب برگردیم می بینیم كه دانشگاه تهران از بدو تأسیس در ۱۳۱۳، در دوره رضا شاه، شاهد حركات دانشجوئی بوده است. انور خامه ای در خاطرات خود از اولین اعتصاب دانشجویان دانشكده فنی صحبت میكند. پیش از آن هم در میان دانشجویان اعزامی به اروپا كسانی بودند كه به فعالیتهای صنفی و سیاسی پرداختند و به این جهت هم به “غضب“ اولیای سرپرستی دچار شدند و به ایران باز گردانده شدند. اما پس از شهریور ۲۰ است كه فعالیت دانشجویان بیش از بیش نظم و تداوم پیدا می كند. در انتخابات مجلس چهاردهم (آذر - دی ۱۳۲۲)، دانشجویان دانشگاه تهران حضور بارزی داشتند و برای انتخاب این یا آن كاندیدا فعالیت كردند. در ۱۳ اسفند ۱۳۲۳ مصدق كه در مجلس چهاردهم، نماینده تهران بود پس ازینكه می بیند كه مجلس نمی خواهد به اعلام جرم علیه علی سهیلی، نخست وزیراسق، رسیدگی كند اعلام می كند كه“این مجلس دزدگاه است“ و به قهر و اعتراض به خانه خود می رود كه دیگر در مجلس شركت نخواهم كرد. دو روز بعد گروهی از دانشجویان دانشگاه به منزل او می روند و او را به مجلس باز می گردانند. در برابر مجلس مأموران انتظامی تیراندازی می كنند و چندین تن زخمی می شوند و یك نفر هم كشته.
یكی از هدفهای دانشجویان، به دست آوردن حق تشكیل سازمان دانشجوئی بود. از اواسط دی ۱۳۲۴، دانشجویان دانشكده های علوم و ادبیات (كه در آن موقع در عمارت نزدیك بهارستان قرار داشت) می خواستند انتخابات بكنند و اتحادیه صنفی تشكیل بدهند كه با مخالفت ”اولیای امور“ دانشگاه روبرو شدند. ناگزیر دست به اعتصاب زدند و پس از چندی، این اعتصاب به دانشكده های دیگر هم سرایت كرد و همگانی شد و تا ۶ بهمن كه شورای دانشگاه با خواستهای دانشجویان موافقت كرد به طول انجامید.
در همان سالها، احزاب و سازمانهای سیاسی نیز به فعالیت در میان دانشجویان توجه مستمر داشتند و نشانه آن مقالاتی است كه در روزنامه های ایشان درباره دانشگاه و مسائل دانشجوئی و یا به قلم دانشجویان منتشر می شود. یكی از نمونه های این توجه انتشار هفته نامه ”بشر برای دانشجویان“ از سوی حزب توده ایران است كه از فروردین ۱۳۲۵ آغاز به انتشار كرد. .
در موقع انتخابات مجلس پانزدهم در زمستان ۱۳۲۵ بار دیگر دانشجویان دانشگاه تهران به صحنه آمدند. رئیس دولت وقت، قوام السلطنه، همه تمهیدات را به كار بسته بود تا وكیلان مورد علاقه خود را از صندوقها در آورد. مبارزه با این رفتار دولت موضوع روز بود. برخی از نیروهای سیاسی چون حزب توده انتخابات را تحریم كردند و برخی دیگر كه عمدتاً در حول و حوش دكتر مصدق گرد آمده بودند به دخالتهای دولت در انتخابات اعتراض می كردند و خواهان آزادی انتخابات بودند. این دو خط سیاسی هم در میان دانشجویان منعكس می شد.
در ۱۵ دی ماه گروه كثیری از دانشجویان به عنوان اعتراض به نحوه انتخاب و تركیب انجمن نظارت بر انتخابات به راهپیمایی به سوی دربار دست زدند. در میان راه، چماقداران حزب قوام السلطنه، حزب دموكرات، به دانشجویان حمله بردند و عده زیادی را مضروب و مجروح كردند. دانشجویان به اعتراض به این اعمال و برای تأمین آزادی انتخابات به اعتصاب عمومی دست زد و این اعتصاب چند هفته ای ادامه داشت.
در ۲۳ خرداد ۱۳۲۷ كه مجلس به نخست وزیری عبدالحسین هژیر ابراز تمایل كرد، دانشجویان دانشگاه در صفوف منظم به سوی مجلس (میدان بهارستان) حركت كردند و با نمایندگان مجلس دیدار كردند تا مخالفت خود را با نخست وزیری هژیر اعلام كنند. عده كثیری از بازاریان و اصناف و طبقات مختلف هم به همین منظور در میدان بهارستان گرد آمده بودند. پلیس برای متفرق كردن تظاهركنندگان به صفوف ایشان حمله برد و كار درگیری به تیراندازی انجامید . عده ای زخمی و بازداشت شدند.
در ۷ بهمن ۱۳۲۷ عباس اسكندری در مخالفت با قرارداد نفت ۱۹۳۳ در مجلس سخنرانی معروف خود را ایراد كرد چند روز بعد، در ۱۴ بهمن گروه عظیمی از دانشجویان در مخالفت با قرارداد نفت ۱۹۳۳ و امتیاز بانك شاهی از دانشگاه تا میدان بهارستان راهپیمایی كردند.
در این سالها فعالیتهای دانشجویی بین دو قطب خواستهای رفاهی ـ صنفی و خواستهای اجتماعی ـ سیاسی در نوسان بود ضمن اینكه اولیای دانشگاه هم نظر خوشی به این فعالیتها نداشتند و نمی خواستند كه دانشجویان تشكیلاتی داشته باشند چرا كه وجود سازمان دانشجوئی را اخلالی در اداره دانشگاه می دانستند و از هر فرصتی استفاده می كردند تا به بهانه اینكه دخالت دانشجویان در امور سیاسی با درس و تحصیل مباینت دارد از فعالیتهای فوق برنامه دانشجویان جلوگیری كنند. بالاخره در آغاز سال تحضیلی ۲۸- ۱۳۲۷ دانشگاه تهران اعلام كرد كه از این پس فقط از دانشجویانی نامنویسی می شود كه كتباَ تعهد كنند كه در فعالیتهای سیاسی دخالت نمی كنند. بسیاری از دانشجویان از ثبت نام خودداری كردند و اولیای دانشگاه هم دانشجویانی راكه تعهدنامه را امضاء نكرده بودند به اخراج از دانشگاه تهدید كردند. در اثر این تهدیدات برخی تعهدنامه كذائی را امضاء كردند و برخی دیگر همچنان به مقاومت خود ادمه دادند و در نتیجه از دانشگاه اخراج هم شدند.
این مقاومت تا سوء قصد به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ ادامه داشت و از آن پس در فضای خفقانی كه برپا شد دانشجویان هم به امضای “تعهدنامه“ ای كه در عمل نتیجه ای نمی توانست داشته باشد تن دادند.
دربار و دولت كوشش داشتند كه با استفاده از جو سیاسی بعد از ۱۵ بهمن، خفقان و سركوب را در جامعه مستقر سازند اما مقاومت شجاعانه اقلیت چند نفری مجلس پانزدهم (با استیضاح دولت در بهار ۱۳۲۸و سپس با مخالفت با عقد قرارداد الحاقی نفت در تابستان ۱۳۲۸) به اتكای گروههای وسیعی از مردم كوچه و بازار از عملی شدن این نقشه جلوگیری كرد. با آغاز انتخابات مجلس شانزدهم (پائیز و زمستان ۱۳۲۸)، مبارزه برای تأمین آزادی انتخابات بالا گرفت و این همه جلوه هائی از آغاز فعالیتهایی بود كه در اسفند ۱۳۲۹ به ملی شدن نفت انجامید.
دانشجویان نه تنها از این صحنه ها غایب نبودند بلكه توانستند در دانشگاه نیز به تشكیلات خود حیات تازه ای ببخشند. از مهمترین رویدادهای آن ماهها، تشكیل ”سازمان دانشجویان كوی دانشگاه تهران“ است. كوی دانشگاه تهران در زمستان ۱۳۲۴ در امیرآباد افتتاح شده بود و در آن زمان (سال تحصیلی ۱۳۲۹-۱۳۲۸) ۴۴۹ دانشجو در آن زندگی می كردند كه برای اداره امور خود نمایندگانی انتخاب می كنند و سازمانی تشكیل می دهند (۱۹ آذر ۱۳۲۸). این سازمان با موافقت مقامات دانشگاه تشكیل می شود كه شرط كرده اند كه سازمان صنفی باشد و در امور سیاسی دخالت نكند. در همین ایام ، شورای دانشگاه هم ضوابطی برای تشكیل سازمان دانشجوئی در دانشكده ها تصویب كرد و بر طبق این مقررات، در هر دانشكده انتخاب نمایندگان دانشجویان هر كلاس می بایست با حضور و زیر نظر نماینده دانشگاه صورت بگیرد. به این ترتیب انتخاباتی در دانشكده های مختلف انجام شد. در آن زمان منسجم ترین گروه سیاسی كه در میان دانشجویان فعالیت داشت حزب توده بود و در نتیجه در غالب دانشكده ها فعالیتهای دانشجوئی در دست و یا تحت تأثیر اعضاء و یا هواداران این حزب بود.
یادمان نرود كه این سالها، جنگ سرد دیگر بالا گرفته است و احزاب كمونیست در همه جا از سیاستها و شعارهای كمینترنی مسكو دنباله روی می كنند. در برداشت ایشان، آنچه اصالت دارد فعالیت حزب طبقه كارگر است و همه چیز باید در خدمت مصالح حزب باشد كه خود در خدمت مصالح ”میهن كارگران جهان“ است. سازمانهای ”دموكراتیك“ و اتحادیه های صنفی و سندیكاها شخصیت مستقلی ندارند و برای این تشكیل شده اند كه نقش ”تسمه نقاله“ را بازی كنند و خط مشی ها و مواضع و شعارهای حزبی را به میان اعضای خود، ”توده ها“، ببرند و به عنوان یكی از ”سازمانهای همگام و همراه“ در خدمت حزب و مبارزاتش باشند. دنیای جنگ سرد، انشعاب و انشقاقی را در جنبش سندیكائی به وجود آورد و در هر زمینه دو گروه سندیكا به وجود آمد: سندیكاهایی كه از بلوك شرق و مسكو و سیاستها و دیدگاههایش دفاع می كردند و همراه و همگام احزاب كمونیست بودند و سندیكاهای دیگری كه خود را مدافع ”دنیای آزاد“ می دانستند. این جبهه بندی به سندیكالیسم دانشجویی هم سرایت كرد. اتحادیه بین المللی دانشجویان هم كه نخست با شركت سازمانهای دانشجویی كشورهای غربی تشكیل شده بود با انشعاب روبرو شد و این اتحادیه كه مركزش در پراگ بود به خیل سازمانهای همگام و همراه احزاب كمونیست مسكوئی پیوست. در سپتامبر ۱۹۴۷ كه این اتحادیه در پراگ تشكیل جلسه داده بود انور خامه ای كه آن زمان از رهبران حزب توده بود به نمایندگی ”دانشجویان آزادیخواه دانشگاه تهران“ و به مأموریت ”از طرف اتحادیه دانشجویان ایران“ در این كنفرانس شركت كرد. او در سخنرانی خود، پس از ”رساندن سلام آتشین و برادرانه“ اتحادیه دانشجویان ایران و شرحی درباره اوضاع ایران، از كنفرانس دو تقاضا می كند. اول اینكه ”در روزنامه های خود اخبار مربوط به زندگی دانشجویان ایران را منعكس كنید“. و دوم ”فرستادن كمیسیون برای رسیگی به وضع دانشجویان ایران و بررسی شرائط دموكراتیك در ایران“. نامه مردم در شماره ۲۶ شهریور ۱۳۲۶ خود ”گزارش نماینده دانشجویان آزادیخواه ایران در شورای اتحادیه بین المللی دانشجویان“ را چاپ كرده است و در اول مهر هم انور خامه ای گزارش كار خود را در همان روزنامه منتشر كرده است.
البته ما اطلاع درستی از آن ”اتحادیه دانشجویان ایران“ نداریم و نمی دانیم كه چه كسانی و كی و كجا آن را به وجود آورده اند! اما می دانیم كه در سال تحصیلی ۲۹- ۱۳۲۸، با بالا گرفتن مبارزات برای آزادی انتخابات و با طرح مسئله نفت، فضای سیاسی روز به روز حدت بیشتری می یافت و دانشجویان هم از این میدان غایب نبودند. در این سال تحصیلی است كه به دنبال انتخاب نمایندگان دانشجویان كوی دانشگاه و تشكیل سازمان ایشان، انتخابات مشابهی در دانشكده های مختلف انجام شد و در هریك از این دانشكده ها هم سازمانی به وجود آمد. در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۲۹ هم نمایندگان این سازمانها گرد هم آمدند و سازمان واحدی را به نام ”سازمان دانشجویان دانشگاه تهران“ تأسیس كردند. این سازمان كه گرداننگان اصلی آن را دانشجویان عضو و یا هوادار حزب توده ایران تشكیل می دادند، در واقع نقش ”تسمه نقاله“ شعارها و سیاستهای حزب توده را در میان دانشجویان داشت. در آن ایام دیگر مسئله نفت به مسئله مركزی سیاست ایران تبدیل شده بود و در انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، كاندیداهای جبهه ملی در اعلانهای تبلیغاتی خود از سال ۱۳۲۹ به عنوان ”سال شكست پیت نفتی“ نام می بردند. مجلس شانزدهم به همت دكتر مصدق و جبهه ملی، پس از رد قرارداد الحاقی نفت، اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را تصویب كرد و پنج روز بعد نیز این اصل به تصویب مجلس سنا رسید(۲۹ اسفند ۱۳۲۹) و همانطور هم كه می دانیم چند هفته ای بعد هم مصدق به روی كار آمد تا قانون ملی شدن نفت را به اجرا در آورد و می دانیم كه حكومت او یالاخره در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با كودتای انگلیسی ـ آمریكائی سرنگون شد.
حزب توده از آغاز جنبش نفت به این مبارزه و به جبهه ملی اعتقادی نداشت و همواره، به این فعالیتها با شك و تردید و بی اعتمادی و مخالفت نگاه می كرد: دراول مخالف ملی شدن نفت در سراسر ایران بود سپس شعار الغای قرارداد نفت جنوب را مطرح كرد، سر آخر هم كه دیگر جبهه ملی و احزاب و سازمانهای هوادار آن راه حل مسئله را ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران می دانند (آذر ۱۳۲۹) و افكار عمومی هم هر روز با شدت بیشتری از این شعار پشتیبانی می كند، حزب توده از شعار ”الغای قرارداد نفت جنوب“ دفاع می كند و بعد هم فقط با ملی شدن نفت در جنوب موافقت كرد مبادا ملی شدن نفت شمال “به منافع برادر بزرگ”، شوروی، لطمه بزند.
حزب، سازمانهای هوادار و همگام و از جمله سازمان دانشجویان دانشگاه تهران را به بسیج اعضا و هواداران خود برای دفاع از این شعار و مخالفت با ملی شدن نفت وا می داشت. به این ترتیب در ۲۲ آذر ۱۳۲۹ سازمان دانشجویان دانشگاه تهران میتینگی را برگزار كرد و خواستار ”الغاء بدون قید و شرط امتیاز ننگین و ظالمانه نفت جنوب“ شد. در قطعنامه این میتینگ می خوانیم كه ”ما دانشجویان حاضر در میتینگ ۲۲ آذر ماه ۱۳۲۹ به اتفاق آراء موافقت كامل خود را با شعار ملی سازمان دانشجویان دانشگاه تهران مبنی بر الغاء بدون قید و شرط امتیاز شركت نفت جنوب اعلام می داریم...“. ده روزی بعد (۳ دی)، سازمان میتینگ دیگری ترتیب داد تا قطعنامه ای را به تصویب رساند كه به عنوان نظر دانشجویان به هیئت رئیسه مجلس و به كمیسیون نفت تسلیم شود. این قطعنامه نیز الغای بدون قید و شرط كلیه قراردادهای شركت نفت ایران و انگلیس را خواستار می شد! اما این شعار جبهه ملی كه “صنعت نفت باید در سراسر ایران ملی شود“ در میان دانشجویان هم هواداران و مدافعان بیشتر و بیشتری پیدا می كرد و مسئولان سازمان نمی توانستند به دانشجویان توضیح دهند كه چرا باید از الغای قرارداد نفت جنوب دفاع كرد در حالی كه همه جا از ملی كردن نفت در سراسر ایران صحبت می شود. ابوالحسن ضیاء ظریفی كه در آن زمان دبیر كل سازمان بود می نویسد كه با وضعی سخت بحرانی روبرو شده بودیم “در بحثهای داغی كه در دانشكده، اتوبوس كوی دانشگاه، رستوران كوی و بالاخره مذاكرات دو جانبه با بعضی از دانشجویان ... و حتی بین هیئت دبیران سازمان نمی توانستیم خود را قانع كنیم كه چرا ما نباید طرفدار ملی شدن نفت در سراسر كشور باشیم و چرا باید این سلاح در دست ”بچه های جبهه ملی“ باشد. ما در سازمان بعد از بحثهای مفصل به این نتیجه رسیده بودیم كه باید به نحوی عقیده اكثریت دانشجویان بیطرف را در نظر بگیریم والا در مبارزات صنفی شكست خواهیم خورد“.
چند هفته ای بعد باز هم قرار می شود كه سازمان میتینگ دیگری ترتیب دهد. بهمن ماه است. دبیر سازمان می نویسد كه در شرایطی كه ملت ملی شدن را می خواهد ”من به عنوان دبیر كل سازمان صلاح نمی دانستم كه سخنرانی كنم... منطقی نبود كه قشر فهمیده و روشنفكر كشور الغای قرارداد را طلب كند“. دبیرسازمان جریان را با كمیته حزبی دانشگاه در میان می گذارد و قرار می شود كه “موضوع در حضور دكتر كیانوری مطرح شود. در یك شب سرد زمستانی“ مطرح می شود و كیانوری حرفهای دبیر كل را می شنود و بعد هم دستور كمیته مركزی را ابلاغ می كند كه باید همچنان از الغای قرارداد نفت جنوب دفاع كرد. و وقتی هم دبیركل سازمان می گوید پس كتباً بنویسید فریاد می زند كه می خواهی از من مدرك بگیری؟ میتینگ در هفتم بهمن برگزار می شود و دبیركل سازمان هم در سخنرانی خود الغای قرارداد نفت جنوب را خواستار می شود. دانشجویان هوادار جبهه ملی ”فریاد می زدند نفت باید ملی شود“ و دبیر كل در پاسخ می گوید ”همه ما طرفدار ملی شدن نفت در سراسر كشور هستیم منتهی از نظر حقوقی باید قرارداد نفت اول لغو شود“. همین حرفهای نه سیخ بسوزد نه كباب هم موجب می شود كه كمیته مركزی توبیخنامه ای برای دبیركل بفرستد. ”و روحیه ام بكلی درهم ریخت“.
سه چهار هفته بعد، در ۱۷ اسفند، اصل ملی شدن نفت در كمیسیون نفت مجلس به تصویب می رسد. اما مخالفت حزب توده و سازمانهای همگامش و از جمله سازمان دانشجویان دانشگاه تهران (كه خود به اختصار آن را ”س.د.د.ت.“ می نامیدند و ما سازمان ”د .د .ت.“) با ملی شدن نفت و جبهه ملی و مصدق همچنان ادامه پیدا كرد. مصدق هم كه به حكومت رسید این سیاست مخالفت همچنان ادامه یافت و البته در رفتار و كردار “س.د.د.ت.” هم تبلور می یافت.
البته از همان آغاز، در میان دانشجویان هم بسیار بودند كسانی كه برای آزادی انتخابات و ملی شدن نفت از مصدق و جبهه ملی حمایت می كردند و فعالانه در این راه می كوشیدند.
- از چه زمانی و چگونه دانشجویان طرفدار مصدق بر فضای سیاسی دانشگاه چیره شدند؟
- از تجربه خودم می گویم. وقتی وارد دانشگاه شدم، در مهر ۱۳۳۰، دانشگاه تهران هنوز در دست دانشجویان طرفدار حزب توده بود. باید بگویم كه سازمان دانشجویان دانشگاه تهران بیشتر میتینگهای خود را در صحن دانشگاه برگزار می كرد و همچنان كه گفتم شورای دانشگاه هم مقرراتی برای انتخاب نمایندگان دانشجویان به تصویب رسانده بود و در برخی دانشكده ها، انتخاب نمایندگان هم با حضور مقامات دانشگاهی صورت می گرفت و همین نوعی ”رسمیت“ به سازمان می بخشید. سازمان از زمستان ۱۳۲۹ هم هفته نامه ای انتشار می داد كه چهار شماره نخست آن با استفاده از امتیاز ”خورشید صلح“ كه به یكی از هواداران حزب توده تعلق داشت منتشر شد تا اینكه یكی از دانشجویان امتیاز روزنامه ای را به نام ”دانشجو“ گرفت و از ۲۵ بهمن ۱۳۲۹ این روزنامه بود كه هر چهارشنبه به عنوان ارگان سازمان، منتشر و در بین دانشجویان توزیع می شد. علاوه براین دانشجویان غیر توده ای متشكل هم نبودند و معدودی هم كه تشكلی داشتند یا به “سیاست” كاری نداشتند (مثل انجمن دانشجویان اسلامی هوادار مهندس بازرگان كه بیشتر در دانشكده فنی بودند) و یا در سطح دانشگاه چندان وزنه ای نبودند(مثل دانشجویان پان ایرانیست و یا اعضای حزب ایران). بنابر این س.د.د.ت. یكه تاز میدان بود. پس در آن زمان كه من وارد دانشگاه شدم نیروی غیر توده ای حضور تعیین كننده ای در دانشگاه نداشت. ماههای نخست حكومت مصدق بود و از همان آغاز سازمان هم به تبعیت از سیاست حزب توده از هر فرصتی استفاده می كرد تا سركوبگری، سازشكاری و عوامفریبی مصدق را بیشتر افشاء كند و از ماهیت”ضدملی“ حكومت او پرده بردارد. این سیاست در آبان ماه ۱۳۳۰ كه مصدق برای دفاع از ملی شدن نفت به شورای امنیت سازملن ملل رفته بود و هر نوع اغتشاش و ناآرامی در ایران آن هم در دانشگاه تهران می توانست بهانه ای به مخالفان داخلی و خارجی ملی شدن بدهد و به زیان ملت ایران بهره برداری شود به اوج خود رسید: مصدق در رأس هیئتی به شورای امنیت در نیویورك رفته بود (۱۴ مهر) و هنوز در آمریكا بود كه در هفتم آبان، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران ”برای همدردی با مبارزان ضداستعمار مصر“ اعلام تظاهرات كرد. وزارت كشور به برگزار كنندگان اطلاع داد كه می توانند تظاهرات خود را در میدان فوزیه برپا دارند. سازمان به تبعیت از دستور كمیته مركزی حزب توده به حرف مقامات گوش نداد و اعلام كرد كه از دانشگاه تا بهارستان راهپیمائی خواهد كرد و میتینگ را در میدان بهارستان برگزار می كند. انجام این تظاهرات به درگیریها و زد و خورد هایی با قوای انتظامی در خیابانها منجرشد.
روز بعد جریان حبس اعضای شورای دانشگاه تهران پیش آمد. دانشگاه از اول سال تحصیلی جدید شهریه دانشجویان پزشكی را بالا برده بود و این تصمیم با مخالفت دانشجویان پزشكی روبرو شده بود و حتی عده ای كه حاضر به پرداخت شهریه جدید نبودند نامنویسی نكرده بودند. اكنون، پس از مذاكرات زیاد، قرار بود كه شورای دانشگاه در جلسه چهارشنبه ۸ آذر خود به درخواست دانشجویان پزشكی برای لغو شهریه جدید رسیدگی كند. آن وقتها شورای دانشگاه در نزدیكی بهارستان، در ساختمان دانشسرای عالی كه بعدها محل موئسسه تحقیقات اجتماعی شد تشكیل جلسه می داد. شورا در حال بحث و مذاكره بود كه ناگهان عده ای از دانشجویان عضو س.د.د.ت. به اتاق شورا ریختند و اعلام كردند كه تا زمانی كه شورا تصمیمی درباره شهریه دانشجویان نگیرد به كسی اجازه خروج از اتاق را نخواهند داد. و سپس از اتاق بیرون آمدند و در را به روی اعضای شورای دانشگاه قفل كردند! حبس اعضای شورا تا اواخر بعد از ظهر به طول كشید. از این حادثه بیسابقه مخالفان مصدق در مجلس و مطبوعات به شدت بهره برداری كردند. جمال امامی، در مجلس گفت كه مصدق بیعرضه است و نمی تواند مملكت را اداره كند. چند روزی هم مقامات دانشگاه به بهانه عدم امنیت دانشگاه را تعطیل كردند و رئیس دانشگاه خواستار تشكیل گارد انتظامی برای حفظ امنیت در دانشگاه شد!. در میان دانشجویان، محاصره و حبس اعضای شورای دانشگاه واكنشی بسیار منفی برانگیخت.
همه این ”حادثه آفرینی ها“ بیش از بیش به انزوای س.د.د.ت. در میان دانشجویان منجر می شد و گسترش جنبش ملی شدن نفت هم بر عمق این انزوا می افزود. من در دانشكده حقوق بودم. انتخابات نمایندگان كلاس ما به زورآزمایی بزرگی تبدیل شد. كلاس ما از پانصد نفر بیشتر دانشجو داشت. بسیاری كمتر به كلاس می آمدند اما روز انتخابات چنان بسیجی شده بود كه بسیاری آمده بودند. اگر درست یادم باشد می بایست دو نماینده انتخاب شود. توده ایها دو نفر را كاندیدا كرده بودند و مصدقیها هم دو نفر را. یكی دو تا كاندیدای منفرد هم بود. انتخابات بدون حضور نماینده دانشكده و در محیطی برانگیخته و انفجارآمیز انجام شد. قرائت آراء داشت تمام می شد و معلوم بود كه كاندیداهای س.د.د.ت. انتخابات را برده اند شاید با اختلاف نه چندان چشمگیری. ۲۰- ۱۵ درصد؟ .در هرحال چند تنی از هواداران كاندیداهای مصدقی ریختند و پیش از اینكه نتایج رسمی انتخابات اعلام شود، با زد و خورد صندوق آراء را متلاشی كردند! چندان صحنه افتخارآمیزی نبود! معلوم هم نبود كه اگر طرف مقابل باخته بود چه رفتاری می كرد؟
س.د.ت.ت. زائده ای بود از حزب توده و هیچ شخصیت مستقلی نداشت و همكاری با آن همكاری و همراهی با حزب توده بود. در نتیجه دانشجویان غیر توده ای به فكر ایجاد سازمان دانشجویی خود افتادند، مخصوصاً كه در انتخابات بعضی از دانشكده های دانشگاه تهران (پزشكی و فنی و بعضی كلاسهای دانشكده حقوق) و هنرسرایعالی اكثریت هم آورده بودند.
اما نقطه عطف در تغییر وضع دانشگاه با انتشار اوراق قرضه ملی پیش آمد. قطع عواید نفتی، وضع اقتصادی را با مشكلاتی روبرو كرده بود و دولت مصدق هم تصمیم به انتشار اوراق قرضه ملی گرفته بود. مصدق، در بازگشت از شورای امنیت در پیامی رادیویی انتشار اوراق قرضه را به اطلاع عموم رساند (۳۰ آذر ۱۳۳۰) و همه را به خرید اوراق قرضه ملی دعوت كرد. مخالفان ملی شدن نفت و از جمله حزب توده خرید اوراق قرضه ملی را تحریم كردند. در این موقع، دانشجویان طرفدار نهضت ملی برای نخستین بار همه دانشجویان و دانش آموزان را دعوت به یك راهپیمائی كردند تا از دانشگاه تهران به راه بیفتند و به بانك ملی در خیابان فردوسی بروند و اوراق قرضه ملی بخرند. تاریخ دقیق آن روز را فراموش كرده ام فكر می كنم اواسط دی ماه بود. علاوه بر دانشجویان و دانش آموزان، جمعیت عظیمی از گروههای مختلف اجتماعی هم از این دعوت استقبال كردند. راهپیمائی باشكوه و عظمت فراوان برگزار شد. در آن رو ز مبالغ زیادی قرضه ملی به فروش رفت و نشان هم داده شد كه دانشگاه در دست توده ایها نیست.
در آن زمان بجز تشكل طرفداران حزب توده، ”سازمان دانشجویان دانشگاه تهران“، سایر جریانهای دانشجویی سازمانیافته و متشكل بودند؟
- همانطور كه گفتم از سال ۱۳۳۰ و با قدرت گرفتن نهضت ملی شدن نفت، طرفداران حزب توده به تدریج در دانشگاه تضعیف شدند و گرایشهای طرفدار مصدق قدرت گرفتند. در سال تحصیلی ۳۱-۱۳۳۰ عده ای از دانشجویان طرفدار مصدق روزنامه ای منتشر كردند به اسم “دانشجویان ایران“ كه گردانندگان اصلی آن از دانشجویان دانشكده پزشكی هوادار یا عضو حزب زحمتكشان ایران - نیروی سوم بودند. روزنامه هفته ای یك بار منتشر می شد در چهار یا شش صفحه. این فعالیتها در سال تحصیلی بعد هم ادامه یافت.
من در اواسط پائیز ۳۱ با چند نفر از دانشجویان دانشكده پزشكی آشنا شدم كه از آن جمله امیر پیشداد بود و به وسیله او همكاری با این نشریه را شروع كردم و بعد از مدتی دیگر از همكاران ثابت و مثلاً از اعضای هیئت تحریریه آن شدم. آخرین شماره نشریه در ۳۰ تیر ۱۳۳۲ و به مناسبت یكمین سالگرد قیام ۳۰ تیر منتشر شد. برای اولین بار روزنامه دو رنگ چاپ می شد و در صفحه اول آن هم طرحی از بهمن محصص چاپ شده بود برای مجسمه ای به یادبود شهیدان ۳۰ تیر. از همكاران این نشریه، آنهایی كه من شناختم و نامشان را هم به یاد دارم علاوه بر امیر پیشداد، احمد دیباج بود كه در آن موقع سال آخر پزشكی بود و امیر هوشنگ سعادت بود كه او هم دانشجوی پزشكی بود و بیشتر سرمقاله ها را می نوشت و بعد هم مسلم بهادری كه او هم دانشجوی پزشكی بود. مدیر روزنامه س. فروزش بود كه او هم از دانشجویان پزشكی بود كه در این سال فارغ التحصیل شد و به این مناسبت در شماره های آخر نام احمد دیباج به عنوان مدیر می آمد. در زمستان ۱۳۳۱ چندین و چند بار جلسات هیئت تحریریه جمعه ها صبح در خانه احمدعلی رجائی تشكیل می شد كه آن زمان دانشجوی حقوق بود. البته دیگرانی هم بودند كه من نام آنها را به یاد نمی آورم.
در این سال در انتخابات نمایندگان دانشجویان كلاسهای مختلف بسیاری از دانشكده ها، طرفداران مصدق كه اكثریتشان را نیروی سومیها و هوادارانشان تشكیل می دادند پیروز شده بودند و در فكر تشكیل سازمان دانشجویی مستقلی بودند. محور این فعالیتها همان روزنامه “دانشجویان ایران“ بود. این روزنامه هفتگی كه در مجموع پنجاه و چند شماره ای منتشر شد از شماره ۴۰ (مورخ ۲۴ فروردین ۱۳۳۲) به روزنامه ارگان سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران تبدیل شد.
باید گفت كه در سال تحصیلی ۳۲- ۳۱ ، در هنرسرایعالی (كه بعد ها به “پلی تكنیك“ تبدیل شد) و در دانشكده های مختلف دانشگاه تهران، دانشجویان هوادار مصدق در انتخابات دانشجویی، در بسیاری كلاسها اكثریت آراء را به دست آوردند و در ۲۲ اسفند ۱۳۳۱، به پیشنهاد سازمان دانشجویان هنرسرایعالی، نمایندگان منتخب دانشجویان دانشكده های مختلف دانشگاه تهران به همراه نمایندگان دانشجویان هنرسرایعالی در هنرسرا جلسه كردند تا ”سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران” را تشكیل دهند و نخستین هیئت اجرائیه آن را انتخاب كنند. این هیئت اجرائیه از ۵ نفر تشكیل می شد: هوشنگ ستوده، نماینده دانشكده حقوق، دبیر و سخنگو؛ اكبر امامی، نماینده دانشكده داروسازی، دبیر تبلیغات؛ امیر بهمن، نماینده هنرسرایعالی، دبیر مالی؛ حسین شریفی، نماینده دانشكده علوم، منشی سازمان؛ طالقانی، نماینده دانشكده علوم، دبیر انتشارات. در همین جلسه عده ای هم برای تدوین اساسنامه سازمان انتخاب شدند.
بدین ترتیب بود كه ما دانشجویان مصدقی كه حول این نشریه فعالیت را شروع كرده بودیم به تدریج تا سال ۱۳۳۲ به قدرت حاكم در دانشگاه تبدیل شدیم. حالا هم تشكلی به نام سازمان صنفی دانشجویان ایران شكل گرفته بود كه همه هواداران مصدق را در بر می گرفت؛ از حزب ایران و پان ایرانیستها گرفته تا حزب زحمتكشان نیروی سوم كه قویترین و منسجم ترین نیروهای طرفدار مصدق بود. دیگر طرفداران حزب توده قادر نبودند، هر وقت كه بخواهند دعوت به تظاهرات كنند و علیه حكومت مصدق حادثه آفرینی كنند.
پس می شود گفت كه تغییر توازن قوای دانشجویی در دانشگاه به تدریج، طی دو سال، به سرانجام رسید؟ بنابر این در ۱۶ آذر ۳۲، یعنی دو ماه بعد از كودتا، حركت اعتراضی دانشجویان توسط طرفداران مصدق سازماندهی شده بود؟ سه نفری كه به قتل رسیدند جزو طرفداران چه گرایشی بودند؟
- قندچی و شریعت رضوی از هواداران مصدق بودند. و بزرگ نیا از هواداران حزب توده. اگر اشتباه نكنم میگفتند كه قندچی از بچه های نیروی سوم است.
امروز پس از این همه سال، و تجربه های بسیاری كه پشت سر دارید به چه حمع بندی در مورد جنبش دانشجویی ایران رسیده اید؟
- برای یافتن پاسخی به این پرسش ورسیدن به یک جمعبندی، نخست باید خصوصیتهای جنبش دانشجوئی را یادآور شد. به عنوان یك جنبش اجتماعی، جنبش دانشجوئی در همه جا از چند ویژگی عام برخوردار است.
اولاً جنبش دانشجویی جنبشی است تركیب شده از جوانان: بخش بزرگ دانشجویان از جوانسالانند یعنی حدود بیست - بیست و پنجسالی بیشتر ندارند. جوانان رفتار و كردار دیگری دارند. چیزهای تازه و نو را زودتر می پذیرند و به سنتها و رفتار موجود در جامعه با شك و تردید بیشتر نگاه می كنند. نوجوئی و نوخواهی و نوپذیری در میان جوانان بیشتر و گسترده تر است. به خلاف پیران و سالخوردگان، جوانان خواستار تغییر در وضع موجودند. این رفتار كلی و عمومی جوانان در همه جا و در همه زمان است. در جوامعی با جمعیتی جوان چون ایران، روند نوپذیری و كهنه گریزی قویتر و سریع تر است.
ثانیاً جنبش دانشجویی از جوانانی تشكیل شده كه به كار تحصیل علم و تخصص در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی مشغولند. و این تحصیل خصلتی دوگانه دارد : هم تربیت ”كادر“ است برای نظام اجتماعی موجود و هم فراگرفتن علم است كه خواه و ناخواه همراه است با شك و تردید و به پرسش گرفتن دانسته ها و خوانده ها. این خصلت متضاد ریشه در طبیعت نهاد دانشگاهی دارد. دانشگاه هم پرورشگاه معترضان و سنت شكنان و انقلابیان است و هم كارخانه ”آدمسازی“ نظام حاكم.
ثالثاً دانشجویان همگی از نظر طبقاتی منشأ واحدی ندارند و ازلایه ها و ”اقشار“ و طبقات مختلف اجتماعی برخاسته اند. به این جهت است كه من به دانشجویان به عنوان یك گروه فرا – طبقاتی نگاه می كنم . جنبش دانشجویی از نوع جنبشهای فرا – طبقاتی است مثل جنبشهای زنان و یا جوانان. جنبشهایی كه وضعیت و خصائص و خواستهای آنها را نمی توان فقط با تحلیل طبقاتی معمول و متداول توضیح داد و برای فهم درست آنها باید به این خصلت فراطبقاتی آنها توجه داشت و به تحلیل فراطبقاتی دست زد.
رابعاً جوانان و خاصه دانشجویان در برهه ای از عمرخود هستند كه هنوز ”جذب“ روابط و مناسبات و تعهدات اجتماعی موجود و مستقر نشده اند. هنوز خود خانواده ای تشكیل نداده اند، در برابر خانواده خود هم بیش از بیش آزادی عمل دارند، شغل و تعهدات شغلی ندارند و به عبارت دیگر و در یك كلام، هنوز در نظم اجتماعی مستقر محل ثابت و مسئولیت پابرجایی پیدا نكرده اند. البته كه این وضعی گذرا و ناپایدار است و در پایان سالهای تحصیل پایان می گیرد؛ در این سالها، دیگر دانشجو ”وارد اجتماع می شود“، اما در آن سالهای دانشجویی در فاصله از نظم موجود زندگی می كند و همین خود رفتار و كردار او را از استقلال عمل بیشتری نسبت به وضع موجود برخوردار می كند. دانشجو بیشتر و بهتر و زودتر ضرورت تغییر را می بیند و درك می كند و با صمیمیت و شور و شوق تحت تأثیر راه حلهای قاطعانه و سریع و رادیكالتر قرار می گیرد. این رفتار و كردار سیاسی دائمی نیست و این نوع پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی با پایان گرفتن دوران تحصیل و ”واردشدن به اجتماع“ آهسته آهسته از میان می رود و تندی و بیتابی سالهای جوانی را به كندی و تأمل سالهای ”جاافتادگی“ تبدیل می كند.
بالاخره به دو نكته دیگر هم باید توجه داشت. اول این كه همچنان كه دوست صاحبنظری توجه داد باید فراموش نكرد كه جوانان و خاصه دانشجویان در جامعه معمولاً از ”پیشداوری مثبتی“ برخوردار هستند. جامعه، دانشگاه و دانشجو را از نشانه های ترقی و پیشرفت می داند و دانشجویان را مبشران بهبودی فردای خود می بیند. همین تصور در میان دانشجویان هم هست كه به نوعی ”احساس وظیفه و مسئولیت“ می كنند و بر عهده خود می بینند كه از مسائل سیاسی و اجتماعی بحث و گفتگو كنند و در امور سیاسی و اجتماعی شركت كنند
نكته دیگر اینكه نباید فراموش كرد كه زندگی دانشجویی عمری كوتاه دارد و چندان تداومی ندارد. هر ساله عده ای از دانشجویان دانشگاه را تمام می كنند و عده ای دیگر دانشگاه را شروع می كنند. دانشجویان همیشه هستند اما همان دانشجویان نیستند. دانشجویان سابق دیگر دانشجو نیستند و ”فارغ التحصیلان“ دیگر نه دانشجو و كلاس و درس و معلم و نمره و امتحان را می شناسند و نه رفتار و كردار دانشجویان را دارند. حتی دانشجویان سال آخر و یا دانشجویان فوق لیسانس هم دیگر رفتار سابق خود را فراموش می كنند.
جنبشی كه به این سرعت تركیب خود را تغییر می دهد می تواند فراموشكار هم باشد. اصلاً ”استراتژی های دراز مدت“ به سختی با طبیعت چنین جنبشی جور می آید. كه امروز كاری كنیم كه پس فردا نتیجه بدهد چرا كه پس فردا دیگر كسی از امروزیها نمانده است.
دانشجویان می توانند نقش بسیار مهمی در تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی بازی كنند اما این نقش مهم هم با توجه به مشخصات عمومی دانشجویان به عنوان یك گروه اجتماعی فراطبقاتی انجام می شود و هم با توجه به این واقعیت كه زندگی دانشجویی عمری كوتاه دارد و چندان تداومی ندارد. شاید تنها راه حل چنین مشكلی به وجود آمدن یك حركت سندیكایی دانشجویی مستقل و منسجم باشد كه هم به مسائل دانشجو در دانشگاه بپردازد و هم به مسائل دانشجو در جامعه. اما ایجاد تشكلهای سندیكایی مستقل در دیكتاتوری و استبداد ممكن نیست و به همین مناسبت هم در جوامعی چون ایران جنبش دانشجویی حركتی تناوبی دارد و با دورانهای سكون و فوران همراه است. در چنین شرایطی سالروزها و بزرگداشتها و یادها نقش بزرگی در زنده نگهداشتن آرمانهای همیشگی چنین جنبشهایی می تواند داشته باشد. و این همان نقشی است كه ”شانزده آذر“ در جنبش دانشجویی ایران بازی كرده است و می كند: مظهری فراموشی ناپذیر از مبارزه دانشجویان ایران با استبداد و برای استقلال و آزادی!
ـ با صحبتهایی كه می كنید، آیا در آن دوره به نظر شما جنبش دانشجویی می توانست نوع دیگری حركت كند؟
ـ اگر دانشجویان سندیكای مستقلی داشتند شاید. اما ما در آن دوره به دو گروه تقسیم شده بودیم: آنها كه از هر بهانه ای استفاده می كردند كه مخالفت با حكومت مصدق و جنبش ملی شدن نفت را دامن بزنند و ما كه در آن زمان حیاتی ترین مسئله را تقویت مبارزه حكومت ملی می دانستیم. جنبش دانشجویی در آن سالها خصلتی صد در صد سیاسی داشت؛ به این معنی كه ما طرفداران جنبش ملی كردن نفت بودیم و آنها مخالفان این جنبش. برای آنها همه چیز بهانه ای بود برای افشای دشمنان ”طبقه كارگر“ و مخالفان ”اردوگاه كار“ و مخاصمان ”جبهه صلح و سوسیالیسم“. پس از طرح مسائل صنفی و رفاهی دانشجویان هم بهانه ای می ساختند در خدمت آن هدفهای دیگر. برای ما هم همه چیز تحت الشعاع ضروریات جنبش ملی كردن نفت قرار می گرفت: در وضعی بحرانی و حساس هستیم و از هزار سو، از داخل و خارج، هزار جور تحریك و توطئه و كارشكنی و كلوخ اندازی جنبش را تهدید می كند.. پس باید هشیاری به خرج داد و بیخود آلت فعل نشد و خاصه عمده و اصلی را فدای جزئی و فرعی نکرد!
پس هم ما و هم رقیبان ما اولویت را به مبارزه سیاسی می دادیم. و همین باعث می شد كه حركات جنبش دانشجویی چنان مشخصاتی را پیدا كند كه پیدا كرد.
سئوال دیگرم این است كه پس از ۱۶ آذر كه گفتید دانشگاه برای مدتی تعطیل شد، با باز شدن دانشگاه چه فضائی حاكم بود؟ آیا همین نیروهایی كه نام بردید دوباره شروع به فعالیت كردند یا مبارزه افت پیدا كرد؟
- فضای حاكم در دانشگاه كم كم همان فضای حاكم بر جامعه می شد: سرخوردگی بر امیدها سایه می انداخت و جنبش دانشجویی هم به دوران دیگری از خمودی و سكون نزدیك می شد. این میان هر ساله ”شانزده آذر“ دوباره زنده می شد و همه چیز را به یادها می آورد. در ۱۶ آذر، دانشجویان در سرسرای دانشكده فنی جمع می شدند و یاد یاران كشته را زنده می كردند. مأموران هم می ریختند و جمع را متفرق می كردند وعده ای را هم دستگیر می كردند. درست نمی دانم از چه سالی بود كه جنبش دانشجویی شانزده آذر را ”روز دانشجو“ اعلام كرد. به احتمال قریب به یقین می بایست از ۱۶ آذر ۱۳۳۹ باشد. در این روز است كه دومین تظاهرات علنی پس از سال ۳۲ در دانشگاه تهران در بزرگداشت و به یادبود كشتگان آذر ۳۲ به ابتكار و سازماندهی دانشجویان هوادار جبهه ملی برگزار می شود. تمامی كلاسهای درس در دانشگاه تهران و در پلی تكنیك تعطیل می شود و پنج شش هزار دانشجویی كه در دانشگاه تهران جمع شده اند از حدود ساعت ده صبح به راهپیمائی در داخل محوطه دانشگاه می پردازند. سه باری دانشگاه را دور می زنند و سپس در برابر دانشكده حقوق می ایستند. زنده یاد پروانه اسكندری، دانشجوی ادبیات (كه بعدها با داریوش فروهر زناشویی كرد) اعلام برنامه می كند و پس از او، جمال اسكویی، دانشجوی حقوق، سخنرانی می كند. میتینگ آن روز پرشكوه نیم ساعت بعد ازظهر به پایان می رسد. یكماهی بعد هم در لندن با اعلام یك دقیقه سكوت به یاد كشتگان ۱۶ آذر است كه كنگره كنفدراسیون كار خود را شروع می كند. از آن پس و علیرغم جو خفقان و سركوب در ایران، هرساله دانشجویان روز دانشجو را با تعطیل كلاسها گرامی می داشتند. این چنین بود كه بزرگداشت ۱۶ آذر به لحظه فریاد و اعتراض وجدان آزادیخواه و ترقی طلب دانشجویان تبدیل شد
با این تجربیاتی كه از جنبش دانشجویان در گذشته دارید نقاط ضعف و قوت جنبش كنونی دانشجویان را در كجا می بینید؟
ـ همه این مشخصاتی كه گفتیم ”دانشجویان“ را در جامعه به نوعی ”میزان الحراره فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی“ تبدیل می كنند. ناآرامی دانشگاه، حكایت از ناآرامی جامعه می كند و به عبارت دیگر نارضایی كه در دانشگاه بیان می شود نشانه ای از نارضایی وسیعتری است كه حامعه را گرفته است. به همین مناسبت است كه در بسیاری از جوامع، چه در این سوی دنیا و چه در آن سو، دانشجویان آغازگر بسیاری از جنبشهای اعتراضی بوده اند. آنجا كه دانشجویان از قدرت سیاسی فاصله می گیرند و به آنچه می گذرد با بی اعتنایی و بیعلاقگی و اگرنه با مخالفت نگاه می كنند با نظام حكومتی روبرو هستیم كه در انزوا و جدایی از جامعه زندگی می كند یعنی كه با بحرانی سخت روبرو است. چنین وضعی را در سراسر سالهای پس از ۲۸ مرداد در ایران تجربه كردیم. یادتان هست كه هر ساله رسیدن روزهای آغاز آذر چه رعشه ای بر اندام حكومتیان می انداخت؟ انزوای آن حكومت را می بایست در آن هراس دید كه همچنان دوام و قوام داشت و در نخستین فرصت شراره ای می شد برای شعله ور ساختن اعتراض عمومی.
پس، انزوای حاكمان را می توان در تداوم جنبش دانشجویی دید. هرچند كه شرایط خفقان و سركوب و عدم دموكراسی در جامعه، این تداوم را با نوعی ”تناوب“ همراه می كند: به همین علت است كه در جوامعی استبدادی از نوع جامعه ما، جنبش دانشجویی تداوم خود را در نوعی فراز و فرود زندگی می كند بی آنكه هرگز از میان برود. با اوج سركوب، جنبش فرو كش می كند تا در اولین فرصت بار دیگر اوجی دیگر را جست و جو كند. تداوم این تنشهای دانشجویی حكایت از وجود تنشهای ژرف اجتماعی ـ سیاسی در جامعه می كند. در جمهوری اسلامی نیز همین قاعده عمومی صدق می كند: هم آن ”خاموشی“ دهه ۶۰ و هم فریادهای شادی و خشم سالهای اخیر نشانه دیگری از بحران جمهوری اسلامی است (اینكه اكنون با سركوب اسلامی شاهد ”خاموشی“ دیگری شده ایم یانه مسئله جداگانه ای است كه از بحث ما بیرون است).
پس و در هرحال، جنبش دانشجویی همچنان و با وجود افت و خیزهای معمول در چنین جنبشهای اجتماعی، دوام خواهد داشت. اما آیا چنین جنبشی می تواند جانشین احزاب و سازمانهای سیاسی شود و نقش آنها را بازی كند؟ آیا می تواند بستر پیدایش یك نهضت سندیكایی دانشجویی شود؟ پاسخ این هر دو سئوال یه بحث بیشتری احتیاج دارد.
در تاریخ سندیكالیسم جهانی، سندیكالیستهایی بوده اند كه عقیده داشته اند كه سندیكاها می توانند جانشین احزاب سیاسی شوند و نقش آنها را بازی كنند و یا اینكه می بایست تبدیل به بلندگوی تبلیغی این یا آن حزب یا دسته سیاسی شوند. و در این راه هم كوششهایی كرده اند. اما چنین تجربیاتی همه جا با شكست روبرو بوده است. درست است كه برای طرح درست مسائل صنفی، سندیكا الزاماً می باید به مسائل سیاسی هم بپردازد اما درهر حال هیچگاه سندیكا نباید نه استقلال خود را از سازمانهای سیاسی از دست بدهد و نه تفاوت اساسی خود با سازمانهای سیاسی و احزاب را فراموش كند.
در شرایط خفقان و ضد دموكراتیك جوامعی چون جامعه دیروز و امروز ما، سندیكا چه می تواند بكند؟ برای ماندن و تحمل شدن، سندیكا می باید فقط از مسائل صنفی، آنهم حداكثر در حد مسائل رفاهی، حرف بزند كه آنهم برای حكومت ارضاء كننده نیست چرا كه به نظر حاكمان سندیكا می باید در تأیید سیاستهای دولت و رژیم هم هیچ غفلتی نكند: در این راهپیمایی و آن مراسم شركت جوید و این را محكوم كند و آن دیگری را حمد و ثنا بگوید. پس تا زمانی كه جامعه در شرایط دموكراتیكی نیست، دانشجویان هم نمی توانند سندیكاهای واقعی خود را تشكیل دهند و از ابزار تشكیلاتی مستقل خود برخوردار شوند. به همین مناسبت هم، هم چنانکه گفتیم، در جوامعی چون ایران، جنبش دانشجویی با دورانهای سكون و فوران همراه است. در چنین شرایطی آنچه می ماند همان تنشهای پرفراز و فرود صادقانه است. و چشم طمع احزاب به بهره برداری از آن. احزاب با تكیه بر جنبش دانشجویی و بهره گیری از التهابات آن، می كوشند كه ناتوانیهای خود و خطاهای خود را در پرده نگهدارند. و اینهم فاجعه دیگری است.
بالاخره خوب است كه یادمان نرود كه ”دانشجوی خط امام“ هم دانشجو بود. یادتان هست آن فریاد های ”دانشجوی خط امام افشاء كن، افشاء كن!“. دانشجویی كه ”افشاء“ می كند، ”لو می دهد“، یعنی كه دارد به عضویت ”ارتش سی میلیونی امام“ در می آید تا بر بستر خبرچینی و تفتیش عقاید و شلاق و شكنجه و اعدام رقصی شادمانه كند!. می بینید كه . واقعیت پیچیده تر از تصورات ماست!
جنبش دانشجویی در شرایط مشكلی است. نباید نقش خود را فراموش كند كه در آن اختناق و سركوب، هم مبشر آزادی باشد و هم مدافع تعییر. به اصول و ارزشها دلبسته بماند و نه به افراد و اشخاص. عمل را مهم بداند و نه حرف را. دانشگاه را كانون شك و بحث بخواهد نه خانه جزم و یقین كه دانشگاه، فرهنگ بی ”مرجع تقلید“ است،.امام جمعه بر نمی دارد. كه كشتگاه شك است و شك یعنی اعتراض.
از پاسخ به آن پرسشها دور افتادیم؟
نه خیلی! ضعف جنبش دانشجویی از زمانی آغاز می شود كه به ”آلت فعل“ دارودسته های سیاسی بدل شود و قوت جنبش دانشجویی تا زمانی است كه در آن ”كشتگاه شك و اعتراض“ بماند.
به همین مناسبت هم در جوامعی چون ایران و با آن خصلت تناوبی جنبش دانشجویی، سالروزها و بزرگداشتها و یادها نقش بزرگی در زنده نگهداشتن آرمانهای همیشگی می تواند داشته باشد. و این همان نقشی است كه ”شانزده آذر“ در جنبش دانشجویی ایران بازی كرده است و می كند: تجسم تداوم ”حافظه جمعی“ جامعه دانشگاهی و مظهری فراموشی ناپذیر از مبارزه دانشجویان ایران با استبداد و برای استقلال و آزادی!
(پاریس، آذر ۱۳۸۱)
سه قطره خون
احمد قندچی
مصطفی بزرگ نیا
شریعت رضوی
منبع: ایران لیبرال