به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۷

بی‌فرهنگی ما، اسم رمز «پس دو دستی بچسبیم به همین آخوندها»، بهزاد مهرانی

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش . . . 
در ایران گفتن این‌که مشکل از فرهنگ جامعه است و نه حکومت، دانسته یا نادانسته یک پیامد دارد و آن این‌که بهتر است «دو دستی بچسبیم به همین آخوندها»، و یا این‌که برویم کار فرهنگی انجام دهیم تا روزی که سطح فرهنگ عمومی بالا برود؛ روزی که هیچ‌گاه از راه نخوهد رسید.

هر چه فریاد معترضان در شهرهای ایران به کلیت حکومت اسلامی بلندتر می‌شود و هر چه بی‌لیاقتی جمهوری‌اسلامی در دو شعبه‌ی اصلاح‌طلب و اصول‌گرا بلندتر فریاد می‌شود، نشستگان بر «سفره انقلاب» از تهران تا واشینگتن و تورنتو و لندن، بیش‌تر و بیش‌تر این جملات که «مشکل ما از حکومت نیست و هر چه می‌کشیم از بی‌فرهنگی خودمان می‌کشیم» را به کار می‌برند.
کارگر بی‌نانی‌اش را در خیابان فریاد می‌زند و باتوم می‌خورد و زندانی می‌شود، آن‌گاه علی‌‌بی‌غم‌های رانت‌خوار می‌نویسند که کاش کارگران همان‌قدر که به فکر یخچال‌های خالی‌‌شان هستند، به فکر کتاب‌خانه‌های بی‌کتاب‌شان هم بودند.
در مثنوی مولانا داستانی است که فردی پس‌گردنی محکمی به پشت گردن مرد دیگری می‌زند. وقتی مرد کتک‌خورده از درد فریاد می‌کشد، ضارب می‌گوید که به نظر شما این صدا از دست من بود یا از گردن شما و تلاش دارد با بحث فلسفی «درد» را به هیچ بگیرد:
بر قفای تو زدم آمد طراق
یک سؤالی دارم اینجا در وفاق
این طراق از دست من بودست یا
از قفاگاه تو ای فخر کیا
گفت از درد این فراغت نیستم
که درین فکر و تفکر بیستم
تو که بی‌دردی همی اندیش این
نیست صاحب‌درد را این فکر هین
(مثنوی، دفتر سوم)
این‌که مشکل ما فرهنگی است و مصیبت‌های ما نه تقصیر حکومت که تقصیر فرهنگ عمومی ما است از آن حرف‌هایی است که علی‌رغم ظاهر روشن‌فکرانه‌اش با تجارب تاریخی هم‌خوانی‌ای ندارد.
نکته‌ی دیگر این‌که اگر ما مشکلی داشته باشیم دلیل نمی شود که راه حل آن مشکل هم از جنس همان مشکل باشد.
این‌که جامعه‌ی ایران از مشکل فرهنگی در رنج است که هست به معنای آن نیست که ما باید لزوما از راه فرهنگ آن مشکل را حل کنیم. ممکن است مشکلی فرهنگی یا اقتصادی، راه‌حلی سیاسی داشته باشد.
مشکل ما فرهنگی است؟ بله فرهنگی است؟ چگونه باید مشکلات فرهنگی را حل کرد؟ بی‌شک با گسترش و افزایش فرهنگ عمومی، از طریق آموزش و پرورش، مطبوعات و رسانه‌های آزاد، دانشگاه‌های غیرایدئولوژیک و محیط‌های علمی آزاد.
وقتی حکومتی تمامیت‌خواه بر همه جا چنگ‌اندازی کرده است و همه‌ی عرصه‌های فرهنگ را در اشغال خود درآورده است چه باید کرد؟
باید تلاش کرد که آن نظام سیاسی را در صورت اصلاح‌شدن، اصلاح کرد و در غیر آن‌صورت برانداخت.
از طرف دیگر مثال آلمان شرقی و غربی و یا کره‌شمالی و کره جنوبی از موارد تاریخی است که نشان می‌دهد نظام سیاسی توتالیتر، فرهنگ عمومی را نابود می‌کند.
کره شمالی و کره جنوبی، یک کشورو یک فرهنگ و زبان وقتی با خطی به دو کشور تبدیل شد پس از چند دهه می‌بینیم که یکی از لحاظ فرهنگ و اقتصاد و فن سرآمد است و دیگری در لجن‌زار غوطه می‌خورد.
در ایران گفتن این‌که مشکل از فرهنگ جامعه است و نه حکومت، دانسته یا نادانسته یک پیامد دارد و آن این‌که بهتر است «دو دستی بچسبیم به همین آخوندها»، و یا این‌که برویم کار فرهنگی انجام دهیم تا روزی که سطح فرهنگ عمومی بالا برود؛ روزی که هیچ‌گاه از راه نخوهد رسید.
این که این جماعت در جامعه‌ای که فرهنگ در سیطره ی یک نظام دیکتاتوری است چگونه می‌خواهند و می‌توانند فرهنگ را تغییر دهند سوالی است که پاسخی ندارند.
البته و صد البته مبارزه سیاسی و فعالیت سیاسی هیچ منافاتی با تلاش بری بالابردن سطح فرهنگ عمومی جامعه ندارد اما این‌که بخواهیم حکومت - که عامل اصلی سیه‌روزی ما است- را از وضعیت نابسامانی که امروز دچارش هستیم مبرا کنیم خواسته یا ناخواسته از نظام دیکتاتوری حمایت کرده‌ایم.
گویا نیوز