محمدرضا شجریان در نخستین روز پاییز امسال هشتاد ساله شد.
نام شجریان با موسیقی معاصر ایران چنان گره خورده که شاید گزاف نباشد که او را مهمترین چهره موسیقی سنتی ایران در یک قرن گذشته بدانیم.
کسی که پل میان قدما و نسل متاخر خوانندگان ایرانی بوده، شیوه طاهرزاده، اقبال السلطان و تاج را فرا گرفته، اساتیدی چون عبادی، پایور، برومند و دوامی داشته، با نوازندگانی مانند شهناز، ورزنده، شریف، بدیعی، لطفی، علیزاده و مشکاتیان کار کرده، آموزگار بیشتر خوانندگان مطرح چهار دهه اخیر همچون شهرام ناظری و همایون شجریان بوده و در چند برهه اجتماعی در تاریخ ایران نقش پر رنگی داشته است.
کمتر هنرمندی مانند شجریان در ایران بوده که طیفهای مختلفی از جامعه را به این گستردگی در میان مخاطبانش داشته باشد. از دانشجو و خانهدار گرفته تا بازاری و روشنفکر. از مذهبیان و مقامهای جمهوری اسلامی تا مخالفان حکومت و مهاجران خارج از ایران.
سالها صدایش یک ماه هر شب در آستانه اذان مغرب میهمان خانه ایرانیان بود و "مرغ سحر" که دههها خموش بود با صدای او بود که جان تازه دیگری گرفت. هم صدای "خش و خاشاک" بود و هم راوی شعر ایرانی.
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
دهههای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی که بخشی مهمی از جامعه تحصیل کرده و سیاسی ایران در خارج از ایران زندگی میکردند و ارتباط چندانی با جامعه فرهنگی داخل ایران نداشتند، شجریان تنها عاملی بود که آنها را به ایران وصل میکرد و شاید به همین دلیل بوده که تعدادی از محبوبترین آلبومهای او کنسرتهای ضبط شده او در خارج از کشور بودند. محبوبیت او در خارج از ایران باعث شد که در ایران که فعالیت موسیقی بسیار محدود بود نیز بازتاب پیدا کند.
آلبومهایی مانند پیام نسیم، سرو چمان، آرام جان و فریاد از جمله آلبومهای او بودند که نه در استودیویی در تهران، بلکه بر روی صحنهای در اروپا یا آمریکا ضبط شده بودند. چند آلبوم دیگر او نیز که رسما در ایران منتشر نشد، در خارح از ایران ضبط شده است.
بسیاری از کسانی در خارج از ایران با محصولات فرهنگی که از ایران صادر میشد مشکل ساختاری و عقیدتی داشتند و بسیاری از این محصولات را اعم فیلم، تئاتر، کتاب و حتی موسیقی را بخشی از پروپاگاندای جمهوری اسلامی و یا وابسته به آن میدانستند، با این حال همین عده اما نگاهی متفاوت به شجریان داشتند. تعدادی از نوازندگانی که بسیاریشان به دلایل سیاسی خارج از ایران زندگی میکردند، با همراهی در کنسرتهای شجریان توانستند ارتباط خود را با مخاطب داخل ایران حفظ کنند.
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
محمدرضا شجریان در اول مهر ۱۳۱۹ در مشهد به دنیا آمد. پدرش، مهدی شجریان، صدای خوشی داشت و در جوانی آواز میخواند، اما آموزشی ندیده بود. او یکی از بهترین قاریان قرآن در مشهد بود و محمدرضای شش ساله که در جلسات قرائت قرآن همراه پدر حضور مییافت، خواندن قرآن را آغاز کرد.
جلسات قرائت قرآن پدر و پسر از همان موقع به مدت ۱۳ سال به طور مدام و تا سالهای پایانی عمر پدر در اوایل دهه ۱۳۷۰ به طور گسسته ادامه یافت.
شجریان اساس موفقیتهایی که بعدها در آوازخوانی به دست آورد را نشات گرفته از این جلسات و آموزههای پدر میدانست.
او در مقدمه آلبومی با عنوان "به یاد پدر" که مجموعهای از تلاوتهای قرآنی اوست نوشته است: "آنچه در این راه به دست آوردهام از برکت آموزش، راهنمایی و تشویقهای ایشان بوده است".
با این حال زمانی که شجریان به خوانندگی جدی در موسیقی ایرانی روی آورد، مدتها پدر از آن خبر نداشت و تا سالها خواننده جوان با استعدادی که شکوفا شده بود، "سیاوش بیدکانی" یا "سیاوش" نام داشت تا اینکه وقتی پدر صدایش را شناخت با نام شجریان ادامه داد.
۲۰ ساله بود که به استخدام اداره آموزش و پرورش خراسان در آمد و معلمی پیشه کرد. در همان سالهای نخست تدریس بود که با سنتور آشنا شد و خود سنتوری ساخت و با آن نواختن را آموخت. سالها بعد نزد فرامرز پایور سنتورنوازی را ادامه داد.
در اواسط دهه ۱۳۴۰ بود که به تهران رفت و در آزمون انتخاب خواننده برای رادیو شرکت کرد به او گفتند که با استعداد است اما "به درد کار در رادیو نمیخورد".
پیش از آن چند سالی به جدیت برنامههای موسیقی رادیو مانند گلها را پیگیری میکرد و شیوه بسیاری از خوانندگان مشهور آن زمان مانند ادیب خوانساری، تاج اصفهانی و بنان را از رادیو آموخته بود، اما هنوز به صورت آنچه مرسوم بود نزد کسی آموزش موسیقی ندیده بود.
پس از آن بود که آموختن کلاسیک آواز را با اسماعیل مهرتاش، نوازنده تار در جامعه باربد آغاز کرد. چند سالی آنجا ماند، اما چون هم جامعه باربد نگاهش بیشتر به تئاتر معطوف بود و هم مهرتاش خواننده نبود و با تار آموزش آواز میداد، جامعه باربد را ترک کرد. محمدرضا منتشری و جمال وفایی از همدورهایهای او در جامعه باربد بودند.
آشناییاش با موزیسینهای بلندآوازهای همچون احمد عبادی و جواد بدیعزاده بالاخره پایش را به رادیو باز کرد و معلوم شد چون رادیو بودجه نداشته به او گفتهاند که "بهدرد رادیو نمیخورد."
آشناییاش با عبادی که شجریان او را همچون پدرش میدانست، زمینه را برای او فراهم کرد که نه تنها با نوازندگان برجستهای چون رضا ورزنده، حبیبالله بدیعی و فرامرز پایور در رادیو برنامه اجرا کند، بلکه بتواند با کسانی آشنا شود که در واقع او را به قدما وصل میکردند.
قاصد روزان ابری، داروگ،کی میرسد باران؟
پس از عبادی، عبدالله دوامی، ردیفدان و ضربیخوان و نورعلی برومند، ردیفدان دو نفر از کسانی بودند که سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰ بیشترین نقش را در یادگیری گوشههای مهجور و از یاد رفته و تصنیفهای ایرانی و شیوههای مختلف آوازخوانان نسلهای پیشین در زندگی شجریان داشتند.
در همان سالها بود که شجریان همکاریاش را با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی آغاز کرد، آنجا بود که هسته گروههای شیدا و عارف شکل گرفت. شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی با شجریان همکاری کرد و عارف به سرپرستی و آهنگسازی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان با پریسا کار کردند.
با این حال او همکاریاش را با نوازندگان مطرح ایرانی ادامه داد. از بدیعی و تجویدی گرفته تا شهناز و شریف و پایور. سالهای همکاری او با گروه پایور نتیجهاش تصنیفهای فوقالعادهای بود که بهراحتی میشود عنوان "موسیقی کلاسیک ایران" را بر آن نام نهاد.
شیوه خوانندگی او در آن دوره در امتداد بنان و ادیب خوانساری بود و هنوز شاید نمیشد شجریان را خوانندهای مستقل از دیگر خوانندگان روز رادیو دانست، همانطور که هنوز لطفی هم مستقل از جریان روزنوازندگی و آهنگسازی نشده بود.
با این حال از همکاری او با نوازندگان و آهنگسازان طراز اول آن سالها و بازخوانیهای آثار قدیمی در رادیو تصنیفهایی مهمی بر جای ماندند که وزنهای در تاریخ موسیقی معاصر ایران محسوب میشوند. ملکا، از کفم رها، چشم نرگس و آمان از مهمترین کارهای شجریان در آن دوره است و تصنیف داروگ با آهنگ لطفی و تنظیم فرهاد فخرالدینی که یکی از نخستین تصنیفهای ایرانی بود که بر روی شعر نو فارسی ساخته میشود.
آفتاب نیمه شب با تار جلیل شهناز در دستگاه چهارگاه و ابوعطا با ساز فرهنگ شریف و همچنین رباعیات خیام با آهنگسازی فریدون شهبازیان و دکلمه احمد شاملو که پس از انقلاب هم منتشر شد، از مهمترین آثار او در این دوره بودند.
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
با این حال دلبستگی شجریان بیشتر به آواز است تا تصنیف. بارها گفته است اگر به خاطر شنوندگانش نبود شاید اصلا تصنیف نمیخواند. سال ۱۳۵۴ همکاریاش را با رادیو و بعد با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی قطع کرد. جشن هنر طوس در سال بعد آخرین همکاری رسمی او با پایور در پیش از انقلاب بود.
همکاریاش با لطفی که به طور مداوم تا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ طول کشید، نخستین دوره خوانندگی او بود که راه خود را یافت، شیوهای که بعدها مهر شجریان را برخود داشت آنجا شکل گرفت، بر آن متمرکز شد، به پختگی رسید و به نوعی تا دههها بعد ادامه یافت.
شاید بخشی از آن نزدیکی سلیقه هنریاش با محمدرضا لطفی بود که همدوره او بود، هر دو نسبت در جریان روز موسیقی ایرانی سالهای ۱۳۵۰، بیشتر به سنت و شیوه قدما دلبسته بودند؛ سبکی که در نوازندگی تار ادامهدهنده علی اکبرخان شهنازی بود و در خوانندگی حسین طاهرزاده.
هوشنگ ابتهاج (سایه) هم به این دو پیوست که این مثلث مقطع مهمی را در تاریخ موسیقی ایرانی شکل داد. جشن هنر شیراز خاستگاهی شد که این مثلث موسیقی خود را ارائه کردند و این موسیقی شد پایهگذار سبکی در موسیقی سنتی ایران که سالهای پس از انقلاب ایران هم ادامه پیدا کرد.
لطفی و شجریان با هدایت ابتهاج نه تنها محتوای موسیقی ایرانی را تغییر دادند، بلکه در شکل و شیوه اجرای آن نیز تغییری اساسی ایجاد کردند از بهرهگیری از سازهای تماما ایرانی گرفته تا حتی نوع پوشش نوازندگان و نحوه نشستن آنها بر روی صحنه.
اجرای گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و آواز محمدرضا شجریان در حافظیه در جشن هنر شیراز، یکی از نخستین کنسرتهایی بود که از تلویزیون ملی ایران کامل پخش شد. همچنین نخستین بار بود در این سطح از دف در کنسرتی ایرانی استفاده میشد، سازی که در نزدیک به پنج دهه پس از آن پای ثابت بیشتر کنسرتهای ایرانی بوده است.
این کنسرت که در سال ۱۳۵۶ اجرا شد، آغازگر فصل جدیدی در تاریخ موسیقی ایرانی بود، مردانی بدون کراوات و با یقههای باز و چند نفری هم با ریش بر روی زمین نشسته بودند و مینواختند و همخوانی میکردند. آن هم کنسرتی در دستگاه مهجور نوا ( دو سال پیش از آن هم کنسرتی هم با لطفی در رسات پنجگاه برگزار کرده بود) که پیش از آن کمتر آهنگساز معاصری خواسته بود که سراغش برود. انقلاب در راه بود.
با رفتن لطفی از ایران همکاری این دو برای سالها قطع شد و فقط در مقاطع کوتاهی در دهه ۱۳۷۰ آن هم در خارج از ایران کنسرتهایی برگزار کردند که حاصل آن آلبومهای چشمه نوش و معمای هستی است.
همراه شو عزیز تنها نمان به درد
در آستانه انقلاب و ماههای پس از آن بریدگان مرکز حفظ و اشاعه مانند شجریان، علیزاده، لطفی و مشکاتیان با هدایت ابتهاج کانون چاووش را پایه گذاشتند و کارهایی بیرون دادند که به انقلابیترین آثار موسیقی سنتی ایران تبدیل شد. چاووش با رهبری این چند نفر شد خانهای برای نسل جوان نوازندگان ایران که چهار دهه بعد بار موسیقی ایرانی را بر دوش کشیدند. سعید فرجپوری، مجید درخشانی، محمد فیروزی و برادران کامکار و محلی شد برای به آهنگ کشیدن آثار انقلابی شعرای چپ چون ابتهاج و سیاوش کسرایی.
با آنکه کسانی چون لطفی، ابتهاج و یا علیزاده دغدغههای سیاسی داشتند، شجریان میگفت که خود را سیاسی نمیداند و فقط آثارش جنبه سیاسی -اجتماعی دارد. تصنیفهای میهنی او هنوز هم هوادار دارد. سپیده، ایران خورشیدی تابان دارد، ایرانی و رزم مشترک از مهمترین این آثار بودند.
در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، تصنیف رزم مشترک ساخته مشکاتیان با مطلع "همراه شو عزیز تنها نمان به درد، کین رزم مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود" بار دیگر و این بار وسیعتر و از طریق شبکههای اجتماعی دست به دست میگشت.
با این حال در سال ۱۳۵۸ به بعد شجریان از نظر اعتقادی و تفکر سیاسی کم کم از ابتهاج و لطفی فاصله گرفت و همکاریاش تقریبا قطع شد.
او گفته بود که دو-سه سالی پس از انقلاب خانهنشین شده بود.
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
در سالهای پس از انقلاب فعالیت مشکاتیان با شجریان که نسبتی سببی نیز داشتند (مشکاتیان مدتی داماد شجریان بود) بیش از گذشته شد.
کنسرت "آستان جانان" که مشکاتیان و شجریان با همراهی تمبک ناصر فرهنگفر در سالهای نخستین ۱۳۶۰ در سفارت ایتالیا در تهران برگزار کردند، ابتدا به صورت پنهانی به بازار راه پیدا کرد و در سالهایی که موسیقی ایران در محاق بود، استقبال فوق العادهای از این آلبوم در ایران شد. خانهای نبود که کاست آستان جانان در آن نباشد.
بیداد در دستگاه همایون هم از مهمترین کارهای این دو پس از انقلاب بود با جمعی از بهترین نوازندگان ایرانی. بیداد چون به اندازه یک کاست نبود، همراه با اجرایی از شجریان همراه با تار غلامحسین بیگجهخانی، نوازنده زبردست اما نه چندان شناخته شده تبریزی منتشر شد.
این دو آلبوم در کنار کارهای مشترک دیگری از شجریان و مشکاتیان همچون "سرّ عشق" (با سه تار نوازی مشکاتیان)، "نوا و مرکب خوانی"، "دستان" و "دود عود" هنوز از محبوبترین آثار موسیقی ایرانی نزد دوستداران موسیقی محسوب میشوند، به طوری که بسیاری بر این عقیدهاند که این دو پس از قطع همکاری، هیچکدام نتوانستند از نظر کیفی اثری شبیه آثار مشترکشان منتشر کنند.
اما دستان که در سال ۱۳۶۶ اجرا شد شاید اوج کاری یک ارکستر سازهای ایرانی باشد. همنوازی ۱۱ نوازنده برای یک آلبوم پس از انقلاب بینظیر بود از جمله استفاده از سازهای مهجور ایرانی مانند رباب، قیچک و ضرب زورخانه.
حتی با آنکه این آلبوم فقط یک تصنیف کوتاه داشت، باز هم تاثیری در فروش فوقالعاده آن نداشت و این آلبوم که در دستگاه چهارگاه اجرا شده بود را تبدیل به یکی پرفروشترین محصولات فرهنگی در دهه ۱۳۶۰ کرد. بروشور پرپیمان و طراحیاش هم آن را به اثری ماندگار تبدیل کرد و همینطور انتخاب شعر سعدی برای آوازها که کمتر در موسیقی آوازی ایرانی سابقه داشت.
دود عود با آهنگسازی مشکاتیان و تنظیم کامبیز روشن روان برای ارکستر سمفونیک، آخرین آلبوم رسمی زوج مشکاتیان-شجریان بود که در دهه شصت منتشر شد و پایانی بود بر یک دهه همکاری درخشان دو موزیسین برجسته ایرانی.
هر چند بعدها نیز مشکاتیان و شجریان همکاریهای جسته و گریختهای داشتند، از جمله کنسرتی که در پاریس در سال ۱۹۹۵ برگزار کردند. تصنیف "قاصدک" ساخته مشکاتیان با شعری از مهدی اخوان ثالث در این کنسرت اجرا شد.
شجریان میگوید که از طریق اشعار آواز و تصنیفهای این آلبومها که عمدتا از حافظ و بعضا از سعدی، مولوی و عطار بود، بسیاری با ادبیات قدیم ایران آشنا شد. کسانی که شاید حتی علاقهای به شعر نداشتند، اشعار تصنیفهای او را از اول تا آخر از برداشتند.
با این حال او عقیده دارد که بهترین شکل برای ترویج شعر از طریق موسیقی در جامعه آواز است نه تصنیف. گفته است اگر بخاطر شنوندگانش نبود شاید حتی یک تصنیف هم در آلبومهایش نمیگنجاند.
به جان تا آسمان عشق رفتم
اواخر دهه ۱۳۶۰ شجریان تور کنسرتهای مختلف خود را در سراسر جهان آغاز کرد. از کانادا و آمریکا گرفته تا امارات و خاور دور. کنسرتهای او در شهرهای آلمان و پاریس و لندن جزو پرشورترینها بودند.
سه کاست سرو چمان، پیام نسیم و دل مجنون در قالب یک مجموعه در سال ۱۳۷۰ منتشر شد که یک سال پیش از آن در سه شهر آمریکا با همراهی داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی و مرتضی اعیان اجرا شده بود.
همه تصنیفهای این آلبوم و بیشتر قطعات آن را خود شجریان ساخته بود و این نخستین باری بود که شجریان ساختههای خود را به صورت رسمی منتشر میکرد. بسیاری از منتقدان بر او خرده گرفتند که شجریانِ آهنگساز به پای شجریانِ خواننده نمیرسد و این آلبومها در مقایسه با آلبومهای پیشین شجریان آثار ضعیفتری هستند.
در آغاز دهه ۱۳۷۰ شجریان گروه آوا را بنیاد گذاشت و با تعدادی از اعضای گروه عارف و چند نوازنده دیگر پس از سالها در ایران کنسرت برگزار کرد.
این کنسرت هشت نفره که برای اولین بار همایون، پسر ۱۶ سالهاش او را در کنسرتی با نواختن ضرب همراهی میکرد، در اسفند ۱۳۷۰ در فرهنگسرای تازه بنیاد بهمن در جنوب تهران برگزار شد. همزمان آلبوم آسمان عشق در دستگاه سهگاه نیز منتشر شد. این آلبوم که بیشتر تصنیفها و قطعات ضربیاش ساخته خود شجریان بود، چندان نتوانست مقبولیت آلبومهای پیشین او را تکرار کند.
با این حال در اغلب کنسرتهای خارج از کشور او تا سالها با دو تا سه نوازنده برگزار میشد، شجریان در پاسخ به این انتقاد که چرا برخلاف سالهای دهه ۶۰ که با گروههای پرتعداد همکاری میکرد، در خارج با دو سه ساز بیشتر برنامه اجرا نمیکند، ادعای بهرهوری بیشتر اقتصادی آن را رد میکرد.
او در این باره به بیبیسی فارسی گفت که بهترین راه شناساندن موسیقی و ساز ایرانی به غیر ایرانیها همراهی آواز به یکی دو ساز اصلی و نهایتا همراهی تمبک است.
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
شجریان در دهه هفتاد با بسیاری از موزیسینها و همکاران قدیمی خود در خارج از ایران کنسرت داد که به صورت آلبوم منتشر شد؛ کسانی چون لطفی، داریوش طلایی و مجید درخشانی.
در سال ۱۳۷۰ برای نخستین بار تصنیفهای یک فیلم را هم خواند که آلبومش از پرفروشترینهای آلبومهای موسیقی در آن دهه بود. دلشدگان فیلمی به روایت علی حاتمی از موسیقی ایرانی در عهد قاجار با صدای شجریان و آهنگسازی حسین علیزاده به نخستین و مهمترین اثر تاریخ سینمای داستانی ایران درباره موسیقی ایرانی تبدیل شد.
در خیال با آهنگسازی مجید درخشانی، بوی باران با آهنگسازی حسین یوسف زمانی و شب، سکوت، کویر با آهنگسازی کیهان کلهر از دیگر محبوبترین آثار او در دهه هفتاد خورشیدی بود.
با آغاز دهه ۱۳۸۰ شجریان به همراهی حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون وارد دوره جدیدی از فعالیت هنری خود شد. این گروه چندین کنسرت موفق در ایران و خارج از ایران برگزار کردند. بی تو به سر نمیشود، فریاد و سرود مهر از جمله آلبومهای این دوره کاری اوست که با همراهی صدای همایون اجرا شده است.
در سال ۱۳۸۷ پس از سالهایی که با گروههای سه-چهار نفره همکاری میکرد، بار دیگر به سراغ همکاری با گروهی پرشمار رفت. گروه شهناز -الهام گرفته از نام جلیل شهناز بود که شجریان علاقه خاصی به او داشت- را به سرپرستی مجید درخشانی، نوازنده تار و آهنگساز بنیان گذاشت که نوازندگان جوانی چون شاهو عندلیبی، سینا جهان آبادی و مژگان شجریان، دخترش او را همراهی میکردند.
شجریان که علاقه زیادی به ساختن ساز دارد و فن آن را نزد سازندههای متبحری چون ابراهیم قنبری مهر فرا گرفته، در گروه شهناز در کنار سازهای ملی ایرانی از سازهای ابداعی خود مانند صراحی، ساغر و کرشمه استفاده کرد. عقیده دارد سازهای موجود ایرانی برای این ارکستر بزرگ کافی نیستند و موسیقی ایرانی برای صداهای خارج از گستره فعلی نیاز به سازهای ابداعی جدید دارد.
با این حال استفاده او از سازهای ابداعیاش مخالفانی نیز داشت که میگفتند که اگر هدف از به کارگیری این سازهای اهدایی تنها افزایش صدا دهی (سونوریته) باشد دیگر به ساز جدیدی نیازی نیست و می توان به جای آن بر تعداد سازهای موجود افزود.
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
محمدرضا شجریان از جمله هنرمندانی است که پشتیبانی خود را از معترضان به نتیجه آن انتخابات اعلام کرد.
او در یکی از نخستین موضعگیری خود در سال ۱۳۸۸ در واکنش به سخنان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت ایران در نامهای سرگشاده به رادیو و تلویزیون ایران نوشت: "در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدی نژاد، خس و خاشاک به حرکت در آمده اند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود."
در پی این نامه چهرهها و رسانههای اصولگرا شدیدا به او حمله کردند. روزنامه کیهان، در مقاله ای انتقادی محمدرضا شجریان را "وطن فروش" خواند و آقای شجریان نیز شکایتی را علیه روزنامه کیهان طرح کرد که به جایی نرسید.
محمدرضا شجریان در مصاحبههای خود گفته که در چند سال اخیر بارها به درخواستهایش برای برگزاری کنسرت در ایران پاسخ منفی داده شد. حتی روی کار آمدن دولت حسن روحانی هم گشایشی ایجاد نکرد.
شجریان آخرین بار در ایران در سال ۱۳۸۷ کنسرت برگزار کرده است.
موضعگیری علیه او به اندازهای بود که پخش دعای ربنای با صدای او که از سال ۱۳۵۸ در تمام ماه رمضان در آستانه افطار از تلویزیون ایران پخش میشد، که تا امروز متوقف شده است.
صدا و سیمای ایران با پخش نسخههای دیگری از این دعا با صدای قاریان و خوانندگان دیگر سعی کرد که جایگزینی برای صدا شجریان پیدا کند، اما گویی ربنای شجریان چنان در دل بسیاری نشسته که آن را به بخشی از مراسم افطار ایرانیان تبدیل کرده است.
اعطای نشان "شوالیه هنر و ادبیات" فرانسه به او در سال ۱۳۹۳ مورد دیگری بود که خشم چهرهها و رسانهای تندرو را برانگیخت. شجریان در مراسم اهدای این نشان که در اقامتگاه برونو فوشه، سفیر فرانسه در تهران برگزار شد، گفت: "من در تمام طول نیم قرن کوشیدم تا سنت کهنسال و ریشهدار خنیاگری ایرانی را با همه زوایا و گوشهها، همه غنا و عظمت و تنوعش حفظ کنم، پاس بدارم و سپس آن را به آیندگان منتقل کنم."
روزنامه کیهان بار دیگر در انتقاد از آقای شجریان، نوشت هنرمندانی که این نشان را میگیرند، مانند کسانی هستند که "در قلع و قمع کردن فرهنگ اسلامی ایرانی مردمان این سرزمین" میکوشند.
گفته میشد که انتشار تصنیف زبان آتش با شعری از مشیری که با "تفنگت را زمین بگذار" در آن روزهای پر تب و تاب واکنشی وقایع سال ۱۳۸۸ است.
شجریان با آنکه خود میگوید سیاسی نیست، شاید بیش از هر هنرمند دیگری در ایران آثارش ناخودآگاه با سیاست گره خورد.
مهمان ناخوانده
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۹۴ کنسرت خود را در ارمنستان لغو کرد و در توضیح آن گفت: "پزشک معالجم موردی را در امآرآی اخیرم مشاهده کرد که قاطعانه از من خواست سفرم را لغو کرده تا برای ۶ تا ٨ هفته زیر نظر ایشان به معالجه و درمان مورد دیده شده بپردازیم".
حدود یک ماه بعد و در نوروز ۱۳۹۵ او ویدیویی منتشر کرد که در آن موهایش را کوتاه کرده بود و تلویحا از بیماری "طولانی مدت" خود خبر میداد.
در بخشی از این ویدیو گفته بود: "با مهمان پانزده سالهای سالهاست آشنا هستم و با هم دوست شدهایم".
آقای شجریان در آن زمان گفت که در حال معالجه است و قول داد که پس از درمان به کار هنری خود برگردد. او در این مدت بخشی از درمان خود را در آمریکا انجام داد، اما بیشتر در ایران بوده است.
او در این مدت بارها به دلیل وخامت وضعیت جسمی در بیمارستانی در تهران بستری شد و اکنون خانه تحت نظر پزشکان است.
محمدرضا شجریان دوبار ازدواج کرد که از ازدواج نخستش سه دختر و یک پسر و از ازدواج دومش یک پسر دارد. مژگان، کوچکترین دخترش خواننده و نوازنده سهتار، طراح گرافیک برخی از آلبومهای بوده است و همایون، پسر اولش، خواننده و نوازنده تمبک و کمانچه است.
شجریان خطاط زبدهای است که در انجمن خوشنویسان ایران تا مرحله ممتازی پیش آمده بود. او علاقه فراوانی به باغبانی و پرورش گل و گیاه، عکاسی، نجاری و کوهنوردی دارد.