دربارهی نامهی سرگشادهی آقای اسماعیل نوری علاء
پس از انتشار عمومی نامهی ۳۱ نفره، که پاسخ کانون نویسندگان ایران را در پی داشت، آقای اسماعیل نوری علاء، عضو پیشین کانون، در تاریخ اول اردیبهشت ۱۴۰۰ نامهی سرگشادهای خطاب به هیئت دبیران کانون منتشر کرده است. با آن که ایشان در طول چند دههی اخیر کمترین نقشی در کانون نداشته و هرگز پیگیر مسائل و سرنوشت آن نبوده و بدین سان فاقد صلاحیت اظهار نظر دربارهی آن است، اما هیئت دبیران کانون اطلاع رسانی در بارهی نامهی ایشان را ضروری میداند، نه با هدف پاسخ گویی به ایشان بلکه به قصد روشنگریِ مسائل کانون برای نسل جوان نویسندگان متعهد و آزادی خواهی که فضای سانسور و اختناق حاکم بر جامعه امکان احاطه و اشراف لازم بر این مسائل را از آنان گرفته است، چنان کهای بسا وارونه نماییهای آشکار ایشان را جدی بگیرند یا از آن تأثیر پذیرند.
عزیمتگاه این نامه نوعی شبیهسازی دروغین است که بر اساس آن نویسندهاش میکوشد این شبهه را به خوانندگان القاء کند که چنانچه هیئت دبیران کانون همچنان بر اجرای نص صریح اساسنامه – که برگزاری مجمع عمومی حضوری و منطبق بر اساسنامه را به عادی شدن اوضاع ناشی از بحران کرونا موکول میکند – اصرار ورزد، کانون نویسندگان ایران گرفتار همان «نتیجهی هولناک»ی خواهد شد که، به زعم ایشان، در سالهای پس از ۱۳۵۸ (سال انشعاب در کانون) گریبان کانون را گرفت. برای القای این شبهه است که آقای نوری علاء مرتکب تحریف و وارونهنماییِ واقعیت میشود، هم واقعیت تاریخ کانون نویسندگان ایران و هم واقعیت وضعیت کنونیِ کانون. از میان وارونه نماییها و ناراستیهای آقای نوری علاء میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- ایشان از همان آغاز بنیاد نامهی خود را بر تحریف گذاشته و نوشته است: «از آنجا که برخی از اعضاء جوان کانون به منِ دورافتاده از وطن مراجعه کرده و پیرامون اختلافات اندوه زائی که هم اکنون بين هيئت دبيران کانون و ۳۱ نفر از اعضاء آن پيش آمده نظر خواستهاند، نکات زير را به اطلاعتان میرسانم». هیئت دبیران البته از اطلاع رسانی در بارهی مسائل کانون استقبال میکند، اما نه از سوی کسی که از این مسائل بیاطلاع است یا خود را به بیاطلاعی میزند. قرائن بارزی در نامهی آقای نوری علاء دیده میشود که نشان میدهد ایشان اطلاعیهی کانون با عنوان «تخریب کانون نویسندگان ایران در پوشش «انتقاد» از هیئت دبیرانِ آن» را در پاسخ نامهی ۳۱ نفره خوانده است و از آن اطلاع دارد بیآن که در نامهی خود ذکری از آن به میان آورد. پس، لابد ایشان باید بدانند که در انتخابات تکمیلیِ مکاتبهایِ اخیر کانون اکثریتِ قاطع اعضای کانون در این انتخابات شرکت کرده و بدین سان با خواست برگزاری مجمع عمومیِ حضوری در شرایط کنونی مخالفت کردهاند. به این ترتیب، این ادعای آقای نوری علاء که گویا تنها هیئت دبیران است که در مقابل «۳۱ نفر از اعضاء» قرار دارد ادعایی بی پایه و اساس است.
۲- نویسندهی نامه سرگشاده مینویسد به اخراج گروه پنج نفره از کانون در سال ۱۳۵۸ اعتراض داشته و گفته است «اگر اين اخراج انجام شود و «شورای نویسندگان خط امام» بوجود آيد آنچه از کانون میماند «کانون ضد خط امام خواهد بود و اين مبنائی خواهد شد برای تعطيل کانون و، احتمالاً، بازداشت و ايذاء اعضاء اش». این ادعا که گویا در مسئلهی اخراج گروه پنج نفره صف آرایی بین «کانون ضد خط امام» در یک سو و «شورای نویسندگان خط امام» در سوی دیگر بوده ادعایی بی اساس است. تمام شواهد دال بر این است که اخراج این گروه مطابق منشور («موضع کانون») و اساسنامهی کانون بوده است، چرا که این گروه با مخالفت و کارشکنی در برگزاری «شبهای آزادی و فرهنگ» در پائیز ۱۳۵۸ اولاً دفاع از آزادی بیان را به رعایت اقتضاهای حاکمیت سیاسی مشروط کرده بود و، ثانیاً، با تلاش برای تبدیل کانون به زائدهی قدرت حاکم و یک حزب سیاسیِ خاص، استقلال کانون را زیر پا گذاشته بود.
۳- آشکار است که آقای نوری علاء در دی ماه ۱۳۵۸ در اعتراض به اخراج گروه پنج نفره از کانون نویسندگان ایران استعفا داده بوده و، به گفتهی خودِ ایشان در همین نامه، استعفای خویش را به رحمان هاتفی (سردبیر وقت روزنامهی کیهان) خبر داده بوده، به طوری که کیهان روز بعد خبر استعفای او را با «حروف درشت» اعلام کرده است. با این همه، آقای نوری علاء اکنون ادعا میکند که «کتباً از کانون استعفا نداده» است. حال آن که روایت زنده یاد محمدعلی سپانلو از استعفای ایشان نشان میدهد که نه تنها روزنامهی کیهان استعفا را «طی اطلاعیهای» خبر داده بوده بلکه این امر از طرف هیئت دبیران کانون نیز مسلم و پذیرفته شده بوده است: «...یک روز بعد از اخراج گروه پنج نفره در شماره مورخ ۱۲ دی ماه خود، روزنامه کیهان در صفحه اول چنین نوشت: “در پی گیریهای دو ماهه هیئت دبیره کانون نویسندگان ایران که منجر به تعلیق پنج تن از بنیان گذاران کانون و نویسندگان و شاعران سرشناس جامعه هنری ایران شد، کانون نویسندگان در محیط متشنجی به اخراج این اعضا رای داد... متعاقب این عمل، اسماعیل نوری علاء طی اطلاعیهای، استعفای خود را از عضویت در کانون نویسندگان ایران اعلام کرد. نوری علاء گفت من به عنوان یکی از ده تن بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران به منظور اعتراض به تسلط روشهای نامعقول نسبت به دوستداران انقلاب اسلامی ایران در کانون، از عضویت خود استعفا میدهم”. کیهان یک بار دیگر، به نیت القاء شبهه، میافزاید که این پنج تن، طی تلگرامی به امام خمینی، پشتیبانی خود را از خط ضدامپریالیستی و خلقی امام اعلام داشته بودند. روز بعد کانون نویسندگان تنها با استناد به قانون مطبوعات موفق میشود کیهان را وادارد که پاسخ مختصر او را نیز به چاپ رساند. کانون یادآوری میکند که هیچ یک از پنج عضو اخراجی “از بنیانگذاران کانون” نبودهاند. میدانیم اسماعیل نوری علاء یکی از ۹ نفری بود که در اسفند ۴۶ نامه اعتراض به کنگره دولتی نویسندگان را امضا کردند... نوری علاء اشتباها ۹ نفر را ۱۰ نفر گفته و روزنامه کیهان نیز موضوع بنیانگذاری کانون را بیهیچ مستندی به پنج عضو اخراج شده شمول داده است. کانون در پاسخ خود مینویسد: “طبق اسناد کتبی موجود در بایگانی کانون، هیچ یک از پنج عضو اخراج شده از نخستین بنیانگذاران کانون نبودهاند. ثانیا برخلاف اظهارات آقای نوری علاء اخراج این پنج نفر به هیچ روی نشان دهنده روش نامعقول نسبت به دوستداران انقلاب اسلامی ایران در کانون نیست. این آقایان تلگرام خود را به عنوان وفاداری به خط امام پس از اعلام تعلیق عضویتشان در کانون نوشته و درباره آن در روزنامهها هیاهو به راه انداختند.”... کانون با پیشبینی آینده میکوشد پیشاپیش افکار عمومی را هوشیار سازد: “استعفای آقای نوری علاء نیز به هیچ وجه غیرمنتظره نبود. کانون یقین دارد که در روزهای آینده با موجی از تبلیغات مسموم به تبعیت از یک “جریان سیاسی مشخص” تحت عنوان استعفا از کانون رو به رو خواهد شد”. کانون در پایان وعده میدهد که به زودی مجموعه گفتارها و مذاکرات مجمع عمومی کانون از جمله سخن رانی به آذین را منتشر کند “تا سیه روی شود هر که در او غش باشد”» ( محمد علی سپانلو، «سرگذشت کانون نویسندگان ایران»، نشر باران در سوئد، چاپ اول، ۲۰۰۲، صص ۲۷۳ و ۲۷۴).
۴- نویسندهی نامه مینویسد: «...نمیدانم اکنون، و در پی اين غربت چهل ساله، آیا میتوانم خود را عضو کانون نویسندگان ايران بدانم؟ و، بنا بر اين عضويت، در مورد مشکلاتی که بين نسل بعدی اعضاء آن پيش آمده اظهار نظر کنم يا نه؟» پاسخ این پرسش روشن است: ایشان حتی اگر در سال ۱۳۵۸ استعفا نداده باشند بازهم عضو کانون به شمار نمیآیند، به این دلیل روشن که اعضای پیشین کانون، که به طور دائم در بیرون از حوزۀ جغرافیایی فعالیت کانون یعنی کشور ایران اقامت گزیدهاند، امکان حضور حقیقی در ارکان کانون، از جمله مجمع عمومی و هیئت دبیران و کمیسیونهای زیر نظر هیئت دبیران و یا جلسات مشورتیِ ماهانه را ندارند و از همین رو به گونهای اجتناب ناپذیر نمیتوانند عضو کانون باشند. این واقعیت در مورد تمام اعضای پیشینِ کانون که به ناحق مجبور به ترک ایران شده و تن به تبعید ناخواسته دادهاند صادق است، اعم از آن که در تبعید همچنان دل در گرو کانون داشته و به تعهد خود نسبت بدان پای بند مانده باشند یا همچون آقای نوری علاء در طول بیش از چهل سال اقامت در خارج کشور کوچک ترین همدلیای با کانون و اعضای آن نداشته باشند؛ کانونی که در تمام این سالها زیر ضرب حکومت بوده و فقط با ایستادگی اعضایش در برابر سرکوب و خفقان و زندان و قتل استوار مانده است.
۵- نویسندهی نامهی سرگشاده مینویسد: «از نظر من «کانون» يک معنای معنوی نيز دارد که - ورای اساسنامه و ساختمان و اطاق و دفتر و هيأت دبيران و واحدهایش - در بر گيرندهء هر آن نویسندهای است که عليه سانسور و شکستن قلم میستيزد. در واقع هر که چنين کند عضو کانون است حتی اگر تقاضای عضويت نکرده و يا اگر کرده باشد “حق عضويت” خود را نپرداخته باشد». این خلط مبحث جز این که بر واقعیت مسائل جاریِ کانون پرده اندازد و اهمیت و جدیت آن را کمرنگ کند ما را به هیچ جایی نمیرساند. این که هر نویسندهی سانسورستیزی به معنایی نمادین عضو کانون محسوب میشود ربطی به عضویت نویسنده در کانون به معنای تشکیلاتیِ آن ندارد. کانون نویسندگان ایران تشکیلاتی است دارای منشور و اساسنامه، که اعضای آن موطفاند به آنها پای بند باشند و برای پیشبرد اهداف کانون و اعتلای منزلت آن بر اساس این اسناد پایهای بکوشند. در اساسنامهی کانون، انواع عضویت و شرایط و ضوابط مربوط به آنها، ازجمله تسلیم برگ درخواست عضویت و پرداخت عضویت به روشنی مشخص شده است .به این معنا، دیگر نمیتوان گفت هر نویسندهای «حتی اگر تقاضای عضويت نکرده و يا اگر کرده باشد “حق عضويت” خود را نپرداخته باشد» عضو کانون محسوب میشود. این نوع نگاه به کانون آن را بیشتر محفلی برای گپ و گفت و حداکثر یک انجمن ادبی میداند و نه تشکیلاتی که برای تحقق آزادی بیان، اعتلای فرهنگی جامعه، و دفاع از منافع صنفی اعضاء فعالیت میکند؛ و شگفتا که این نگاه محفلی را کسی طرح میکند که مدعی است در زمان تأسیس کانون عضو کمیسیون تهیهی اساسنامه بوده است!
۶ – با آن که – چنان که گفته شد – در نامهی آقای نوری علاء قرائن آشکاری وجود دارد که نشان میدهد ایشان از دلایل هیئت دبیران برای برگزار نکردن مجمع عمومی مطابق اساسنامه اطلاع دارد (از جمله این که «هيأت دبيران کانون نتوانسته (بقول خودشان بعلت شرایط کرونائی) مجمع عمومی کانون را طی دو سال متوالی تشکيل داده و انتخابات هيئت دبيران جدید را برگزار کند و ، در نتيجه، مطابق اساسنامه و بخاطر شرايط بحرانی، بکار خود ادامه داده اما متعهد است که در اولين فرصت به اين مهم بپردازد») باز هم خود را به بی اطلاعی میزند و مینویسد: «علت امتناع هيئت دبيران [از برگزاری مجمع عمومی] بر من روشن نيست». به راستی چه میتوان گفت دربارهی کسی که از یک سو به صراحت و روشنی میگوید علت امتناع هیئت دبیران از برگزاری مجمع عمومی پافشاری این هیئت بر اجرای اساسنامه (برگزاری مجمع عمومی حضوری) است و، از سوی دیگر، مدعی میشود که این علت برایش روشن نیست؟ این گونه ضد و نقیض گویی علی القاعده آن گاه پیش میآید که گوینده – به هر دلیل – از پیش تصمیم میگیرد که به سود کدام طرف داوری کند و، از همین رو، خود را ناگزیر میبیند که واقعیت را به قالب پیشداوریِ خود درآورد. نمونهی دیگر پیشداوری آقای نوری علاء در پایان نامهی ایشان آمده آن جا که، ضمن متهم کردن مخالفان خود در دورهی دوم فعالیت کانون به زدن «تهمتهای ناجوانمردانه» به ایشان، هیئت دبیران کانون را از پیش به «تکرار اینگونه واکنشهای گردن کلفتانه و جاهل مآبانه» متهم میکند.
۷- آقای نوری علاء دلیل نخستِ «متقاضیان تشکیل مجمع عمومی» را این گونه اعلام کرده و از آن دفاع کرده است: «در عصر ديجيتال، که بزرگ ترين شرکتهای جهان مجامع عمومی خود را بروی اينترنت انجام میدهند و یا گاه انتخابات هيئت مديرههای خود را بصورت پستی برگزار میکنند، هيئت مديره کنونی کانون نيز قادر به انجام اين کار هست». بحث اساساً بر سر قادر بودن یا نبودن به برگزاری مجمع عمومی مجازی نبوده و نیست. هیئت دبیران کانون هیچ گاه ادعا نکرده که قادر به برگزاری مجمع عمومی به صورت اینترنتی نیست. بحثی که بارها توضیح داده شده این است که هیئت دبیران موظف به اجرای نص اساسنامه است مگر آن که پای تعطیل و انحلال کانون پیش آید و او را مجبور به عدول از این یا آن بند اساسنامه کند. و این همان اصلی است که در انتخابات تکمیلیِ اخیر رعایت شد. وظیفهی تشکیلاتی و اساسنامه ایِ کانون برگزاری مجمع عمومیِ حضوری است و نه مجازی. در اساسنامهی کانون هیچ سخنی از مجمع عمومیِ مجازی در میان نیست و، از همین رو، هیئت دبیران موظف است پیش از هر چیز و تا آن جا که ممکن است در پی برگزاری مجمع عمومیِ حضوری باشد. از سوی دیگر، مادهی ۴۱ اساسنامه این اختیار را به هیئت دبیران میدهد که در اوضاع بحرانی (اعم از سیاسی و اجتماعی) تا زمان برطرف شدن این اوضاع و عادی شدن شرایط، دورهی فعالیت خود را تمدید کند. بنابراین، تمام اقدامات هیئت دبیران پس از بحران اجتماعیِ کرونا مبتنی بر اساسنامهی کانون بوده است، مگر انتخابات تکمیلی به صورت مکاتبه ای، که اگر صورت نمیپذیرفت کانون در محاق تعطیل و چه بسا انحلال کامل فرو میرفت. حد نصابِ رسمیت جلسات هیئت دبیران حضور ۵ تن از دبیران است. پیش از انتخابات تکمیلیِ اخیر، شمار دبیران به تدریج از ۱۰ نفر به ۵ نفر رسیده بود و بیم آن میرفت که این تعداد نیز کاهش یابد و به این ترتیب هیئت دبیران نتواند جلسات خود را برگزار کند، که به معنای تعطیل کانون بود. برای پیشگیری از این خطر بود که هیئت دبیران چارهای جز انتخابات تکمیلی به صورت مکاتبهای نداشت، انتخاباتی که البته بی سابقه نیست و پیشتر نیز در کانون صورت پذیرفته است. بنابراین، درخواست برگزاری مجمع عمومیِ مجازی فقط در یک حالت میتواند موجه باشد و آن خطر تعطیل کانون است. این خطر با برگزاری انتخابات تکمیلی – هر چند به صورت مکاتبهای – اکنون از میان رفته است و، از همین رو، کانون تا زمانی که شرایط برای برگزاری مجمع عمومیِ حضوری آماده شود میتواند به فعالیت خود ادامه دهد. تأکید میشود که هیئت دبیران ضمن آن که مترصد است در اولین فرصتِ ممکن مجمع عمومیِ حضوری را تدارک ببیند، مجمع عمومیِ مجازی برگزار نخواهد کرد، زیرا اقدامی غیراساسنامهای است که جز در صورت خطر تعطیل کانون هیچ توجیهی ندارد . بنابراین، این ادعای آقای نوری علاء از قول متقاضیان مجمع عمومیِ مجازی که گویا تعداد اعضای هیئت دبیران «به علت استعفا و دستگيری و فوت، از حد نصاب افتاده بود» کذب محض است و همچون دیگر ادعاهای ایشان پایه و اساس ندارد. در عین حال باید به این نکتهی ظریف دقت کرد که بین صِرف انتخابات تکمیلی و برگزاری کامل مجمع عمومیِ اساسنامهای تفاوت مهمی وجود دارد. دستور جلسهی مجمع عمومی شامل هفت مورد است که تنها یکی از آنها انتخابات است. این موارد اکیداً به حضور اعضاء نیاز دارند، خاصه آن که کانون نویسندگان ایران به عنوان یک تشکل مستقل نمیتواند چون تشکلهای دیگر عمل کند. کانون همیشه زیر شدیدترین فشارهای امنیتی قرار داشته به طوری که ناچار بوده و همچنان ناچار است حتی جلسات معمولیاش را هم به سختی و با رعایت مسائل امنیتی برگزار کند. همچنین دقت کنیم که استفادهی حکومت از پیشرفته ترین تکنولوژیهای الکترونیکی برای کنترل و شنود تشکلهای مستقل لزوم رعایت مسائل امنیتی برای برگزاری تجمعهای مجازی را دو چندان میکند.
اما وارونه نمایی و تحریف تنها ابزار اقای نوری علاء برای القای سناریوی شبیه سازانهاش نیست؛ او به تهدید نیز متوسل میشود: «من اگر در برابر چنين مقاومت بی منطقی قرار میگرفتم، حتما با ديگرانی که مواضع مرا تصديق میکردند اقدام به تشکيل «کانون نویسندگان مستقل ايران» میکردم. اکنون هم، در صورتی که کار به چنين جائی بکشد و چنين کانونی تشکيل شود و موافق باشد که نویسندگان مقيم خارج هم عضو آن تلقی باشند، من با کمال ميل تقاضای عضويتم را (حتی بعنوان عضو افتخاری) تقديم هيئت دبيران منتخب آن خواهم کرد». معنای تهدید هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران به تشکیل «کانون نویسندگان مستقل ایران» چیزی نیست جز این که، از نظر اقای نوری علاء، «کانون نویسندگان ایران» تشکلی است «وابسته». از سوی دیگر، نظر ایشان دربارهی «کانون نویسندگان ایران» این است که «...هيچ دستگاه دولتی هنوز اين کانون را به رسميت نشناخته و کانون فاقد وجاهت حقوقی است و در نتيجه، در جامعه مدنی، نمیتواند تصميمات خود را واجد نفاذ حقوقی بداند». چنان چه دو ویژگیِ مورد نظرِ آقای نوری علاء یعنی «وابستگی» از یک سو و «فقدان رسمیت دولتی و وجاهت حقوقی» از سوی دیگر را کنار هم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که، از نظر آقای نوری علاء، تشکلِ «وابسته» فاقد رسمیت دولتی است، و تشکلِ «مستقل» رسمیت دولتی دارد. به سخن دیگر، ایشان هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران را به تشکیل تشکلی تهدید میکند که ظاهرش «مستقل» است اما در باطن تا مغز استخوان وابسته است. آیا این همان تشکل موازیِ نام آشنایی نیست که حکومت جمهوری اسلامی، چه در دورهی دوم و چه در دورهی سوم فعالیت کانون نویسندگان ایران، کوشیده است به یاری نویسندگانی از نوع آقای نوری علاء آن را در مقابل این کانون عَلَم کند؟ و آیا خواست چنین «کانون»ی نبود که آقای نوری علاء را در سال ۱۳۵۸ به استعفا از کانون نویسندگان ایران واداشت؟
روشن است که در دیدگاه نویسندهی نامه، کانون نویسندگانی موجه و مقبول است که وجاهت خود را نه از اعضای خود و مردم آزادی خواه بلکه از دولتهایی گرفته باشد که در طول بیش از نیم قرن فعالیتِ این کانون، آن را پیوسته سرکوب کردهاند، دفترش را به تاراج بردهاند، اعضایش را مدام اذیت و آزار کرده و به زندان انداخته و حتی به قتل رساندهاند. در واقع برای آقای نوری علاء واژهی «مستقل» آب تطهیری است که قرار است بر سر یک «کانون نویسندگان» وابسته و دست آموز ریخته شود تا بتواند وظیفهاش را به عنوان یک تشکل موازی به خوبی انجام دهد. پیداست که آقای نوری علاء با این گونه پشت کردن به مردم آزادی خواه و طلب مشروعیت و وجاهت برای کانون نویسندگان ایران از دولتهای سرکوبگر و آزادی ستیز همان خُرده اعتبار را نیز که وامدار عضویت پیشیناش در این کانون بود بر باد میدهد.
نکات بالا در مجموع نشان میدهند که دخالت آقای نوری علاء در مسائل جاریِ کانون نویسندگان ایران نه از سر حسن نیت بلکه با انگیزهی دامن زدن به اختلافهای درونی کانون برای گرفتن ماهی از آبی است که به زعم ایشان گل آلود است. از جملهی دلایلی که میتوان برای این مدعا آورد این است که اگر ایشان دلسوز کانون میبود و دل در گرو آن میداشت قاعدتاً میبایست، پیش از انتشار عمومی نامه سرگشاده اش، به طور خصوصی با هیئت دبیران کانون تماس میگرفت و نظر این هیئت را نیز جویا میشد. ایشان نه تنها چنین نکرده بلکه حتی دلیل انتشار نامهاش در رسانههای اجتماعی را بی اعتنایی و عدم پاسخگوییِ احتمالیِ هیئت دبیران اعلام کرده و بدین سان باز هم این هیئت را پیشاپیش و صرفاً بر اساس پیشداوری متهم کرده است تا فضای کانون را به زیان هیئت دبیرانِ آن مسموم سازد. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران پادزهر این گونه مسموم سازیها را روشنگریِ بیش از پیش در بارهی دو موضوع اساسی میداند، نخست تاریخ کانون و سپس دو ویژگی بنیادین این تشکل نویسندگان مستقل و آزادی خواه: ناوابستگی به قدرت و دفاع از آزادی بی هیچ حصر و استثنای بیان برای همگان.
هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران
۸ اردیبهشت ۱۴۰۰