به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۴۰۰

ترانه فریاد، کار تازه گیسو شاکری

به ویرانیِ این اوضاع، هــستم مطمئن، زآنرو / که بـُـنیـــان جـفا و جور، بی بنیـــاد می‌گـردد
دلم از این خرابیها بُـوَد خوش، زانکه می‌دانم / خرابی چون که از حـد بگذرد آبــاد می گــردد

ترانه فریاد شعر: فرخی یزدی



ترانه فریاد شعر : فرخی یزدی آهنگ: همایون تجلی آوازخوان: گیسو شاکری به زندان قفــس مرغ دلم چون شـــاد می گردد مگر روزی که از این بنــد غـــم آزاد مـــی گردد تپیـــدن های دل ها ناله شد ، آهـــسته آهسته رساترگر شود، این نالـــه ها، فریـــاد می گـــردد دلم از این خرابیها بُـوَد خوش، زانکه می‌دانم خرابی چون که از حـد بگذرد آبــاد می گــردد ز اشک و آه مردم ، بوی خون آید که آهـــن را دهی گر آب و آتش، دشنه ی فولاد می گردد به زندان قفــس مرغ دلم چون شـــاد می گردد مگر روزی که از این بنــد غـــم آزاد مـــی گردد ز بیـــداد فزون ، آهنگری گــُمنام و زحمتکش علـــمدار عَـلَم، چون کـــاوه حـدّاد می‌گردد به ویرانیِ این اوضاع، هــستم مطمئن، زآنرو که بـُـنیـــان جـفا و جور، بی بنیـــاد می‌گـردد به زندان قفــس مرغ دلم چون شـــاد می گردد مگر روزی که از این بنــد غـــم آزاد مـــی گردد