نگاهی به کتاب “خاطرات و تالمات مصدق”
حدود بیست سال پس از مرگ مصدق و هفت سال پس از پیروزی انقلاب ایران، نوشته هایی با عنوان خاطرات او منتشر شدند. پیش از انتشار این نوشته ها، شایعاتی از وجود خاطرات مصدق در بین مردم بود و حتی ایرج افشار که بعدها خاطرات را منتشر کرد در مقدمه کتابی دیگر با عنوان “تقریرات مصدق در زندان” به این شایعات اشاره کرده است. او البته در این باره تردید کرده و این شایعه را رد کرده بود.
یادداشتهای مصدق سالها مخفی ماند. شاید تندی این نوشته ها در آن زمان نه در ذکر خاطرات کودکی و جوانی مصدق، بلکه مربوط به بخشی بود که در آن به اتهاماتی که محمدرضا شاه بر او وارد کرده بود پاسخ میداد. به همین دلیل به نظر نویسنده امکان انتشار آن در زمان حکومت محمدرضا شاه ممکن نبود. احتمالا مصدق تصور میکرد که با گذشت زمان و در دوره پادشاهی دیگر، چنین امکانی فراهم خواهد شد.
به گفته غلامحسین مصدق، این نوشته ها را پدرش در سال ۱۳۴۰ به او سپرد تا هنگامی که “امکان چاپ” داشته باشند، منتشرش کند. فرزند مصدق می نویسد: “پدرم درین نوشته ها کوشیده است که از کسی بد نگوید و احترام هر شخص بحد شایستگی او محفوظ بماند.”
نوشته های مصدق برای اولین بار در سال ۱۳۶۴ با نظارت ایرج افشار منتشر شد. این یادداشتها دارای سه بخش بود: “شرح مختصری از زندگی و خاطراتم” ، “مختصری از تاریخ ملی شدن صنعت نفت در ایران” و “عرض جواب بفرمایشات اعلیحضرت همایون شاهنشاه”. بخش دوم و سوم در واقع پاسخی بود به کتاب “ماموریت برای وطنم” که محمدرضا شاه نوشته بود و در سال ۱۳۶۴ دیگر خطرناک محسوب نمیشد چرا که نظام پادشاهی سرنگون شده بود.
“در واقع انقلاب و تئوری آن، همه نیروها و نظریه های رقیب را کنار زده بود و راه مصدق در برابر حکومت شاه، راهی سازشکارانه تلقی میشد.”
وقتی پاسخ مصدق به “فرمایشات اعلیحضرت” منتشر شد، فضایی حاکم بود که دیگر نام شاه مخلوع ایران کمترین حرمتی نداشت، و هر گونه احترام به او نشانه همراهی با حکومت شاه تلقی می شد. در واقع انقلاب و تئوری آن، همه نیروها و نظریه های رقیب را کنار زده بود و راه مصدق در برابر حکومت شاه، راهی سازشکارانه تلقی میشد.
اما خاطرات مصدق نه تنها به دلیل آنکه خاطرات شخصیت سیاسی تاثیرگذاری را روایت میکرد، بلکه بدلیل روشن کردن شیوه اندیشه مشروطه خواهان مهم بود. این خاطرات در واقع روایتی خلاصه از نظریه مشروطه خواهی بود.
مصدق تا پیش از نخست وزیری، تقریبا تمامی مناصب سیاسی را تجربه کرد: از وزارت مالیه و وزارت خارجه و والی گری در فارس و آذربایجان تا نمایندگی مجلس. بخش زیادی از این نوشته ها ذکر خاطرات همین دوران است.
تا پیش از سیطره نظریه انقلاب، همکاری با حکومت مرکزی، رفتاری نادرست تلقی نمیشد و او نیز که بعدها خود به یکی از “قهرمانان انقلابی” بدل شد، سالها در حکومت قاجار و بعد حکومت پهلوی، عهده دار مقامات دولتی بود.
مصدق در این خاطرات، همچون دفاعیاتش در دادگاه نظامی؛ تاکید میکند که خواستار حکومتی مشروطه در ایران بوده است. او در تمامی این خاطرات که مخفیانه نوشته شده و امیدی هم به انتشار آن در زمان زندگی اش نداشته، سخنی درباره لزوم براندازی حکومت مشروطه سلطنتی بیان نکرده است، اما از طرفی بارها بر ضرورت اجرای قانون اساسی و تشریفاتی بودن سلطنت تاکید میکند.
نکته مهم دیگر در این خاطرات آن است که هیچ پیام یا خطاب مستقیمی به مبارزان سیاسی و کسانی که خود را پیرو راه مصدق میدانستند و یا انقلابیون و مخالفان سلطنت وجود ندارد. اگر متنی که با عنوان خاطرات مصدق در سال ۱۳۶۴ منتشر شده، متن کامل باشد؛ یادداشتهای مصدق شباهتی به یک متن راهبردی ندارد و بیشتر به متنی حقوقی نزدیک شده است.
با اینهمه از همین متن خلاصه و غیراحساسی نیز میتوان راهبرد سیاسی مصدق را درک کرد. مصدق درباره دوران نخست وزیری خود مینویسد: ” برای اینکه به کلی رفع نگرانی از اعلیحضرت بشود و دشمنان مملکت در این موقع که ما گرم مبارزه با اجنبی هستیم هر روز نتوانند ذهن ایشان را مشوب نموده اختلافی میان دربار و دولت بیندازند و از این راه به اساس نهضت ملی ضربتی برسانند این شرح را: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم برخلاف قانون اساسی عملی کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم.» در پشت کلام الله مجید نوشته و آن را به حضورشان فرستادم.” (محمد مصدق، خاطرات و تالمات مصدق، انتشارات علمی، چاپ چهارم، ص ۲۱۱)
“اگر متنی که با عنوان خاطرات مصدق در سال ۱۳۶۴ منتشر شده، متن کامل باشد؛ یادداشتهای مصدق شباهتی به یک متن راهبردی ندارد و بیشتر به متنی حقوقی نزدیک شده است.”
البته تاکید مصدق بر قانون اساسی ازهر دو سو بود: هم مخالف تغییر حکومت مشروطه بود و هم مخالف دخالت شاه در اداره امور کشور برخلاف قانون اساسی.
در جایی خطاب به شاه ایران مینویسد:” تقصیراتم فقط این بود که در زمان تصدی من شاهنشاه مثل یک پادشاه مشروطه در این مملکت سلطنت می کردند و در این مدت بنا به اطلاعات من سوءاستفاده ای نفرمودند!”(همان، ص ۳۴۰)
در واقع درگیری دولت در جبهه خارجی تنها علت آن نبود که مصدق در اندیشه تغییر حکومت نیفتاد، بلکه اصولاً از دیدگاه وی مهم نحوه حکومت کردن بود و نه اسمی که بر آن انتخاب می شود. او در این نوشته ها تاکید میکند: “من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر رقم دیگر آن هم موافق نبودم، چونکه تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمی شود و تا ملتی دانا و رجالی توانا نباشند، کار مملکت به همین منوال خواهد گذاشت. چه بسیار ممالکی که رژیمشان جمهوری است ولی آزادی ندارند و چه بسیار ممالکی که سلطنت مشروطه دارند و از آزادی و استقلال کامل بهره مندند.” (همان، ص ۲۷۳)
بازخوانی خاطرات مصدق از این منظر اهمیتی دوباره می یابد:
مصدق مینویسد زمانی که از اروپا بازگشت با همکاری برخی روشنفکران نشریه ای منتشر میکرد که در آن مقاله ای درباره قاعده “مرور زمان” در حقوق مینویسد که مورد ایراد علما و روحانیون قرار میگیرد. او مینویسد از این موضوع متاثر شده و مدتی بیمار میشود. “مادرم که از من عیادت نمود علت را سوال کرد و بعد از اینکه گفته های مرا شنید، اظهار نمود، ای کاش به جای حقوق در اروپا طب تحصیل کرده بودی، مگر تو نمیدانی که هر کس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد، باید خود را برای هرگونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آید تحمل نماید؟ چون میدانم که تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه بقدر شدائدی است که در راه مردم تحمل میکند.” مصدق میگوید از آن پس این سخنان را برنامه زندگی خود کرده است. (ص۸۴)
در جای دیگر اشاره میکند که یکبار متهم به کفر گویی شده بود و یکی از جراید مطالبی علیه او منتشر کرده بود. مصدق با یادآوری توصیه مادر این سخنان را تحمل کرد و زمانی که رییس دولت شد نیز “باطلاع عموم رسانیدم هر انتقادی که جراید نسبت به اعمال من بکنند مورد تعقیب قرار نخواهند گرفت و از این اعلامیه مقصود این بود که ازتوقیف روزنامه و بازداشت هراس نکنند و از اعمال من و دولتم انتقاد نمایند.” او میافزاید:”آزادی بیان و قلم از این جهت جزء ارکان مشروطیت است….کسانی که از بیان و قلم هراس کنند و از آن جلوگیری نمایند تنها نه مرتکب عملی میشوند که مخالف قانون اساسی است، بلکه خدمت به اجانب و خیانت به وطن مینمایند.” (ص۱۰۶)
مصدق در بخش دوم کتاب به ماجرای نخست وزیری خود و حوادث ملی شدن نفت میپردازد و البته پیش از آغاز توضیحاتش اشاره میکند که این بخش را در جواب “اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی”، بدلیل عیب جویی و انتقاداتی که در کتاب “ماموریت برای وطنم” نوشته تدوین کرده است. او در فصلی با عنوان “علل سقوط دولت من” مینویسد: “تاسف اینجاست بجای اینکه شاهنشاه با آمال و آرزوی ملت خود که آزادی و استقلال مملکت بود موافقت کنند و با دولتی که صنعت نفت را ملی کرده بود همراهی و مساعدت فرمایند، آنرا از طریق کودتا ساقط کردند.” (ص۱۸۴)
مصدق در بخش پایانی خاطراتش تندترین انتقادات را از “اعلیحضرت همایونی ” کرده است. ازجمله با نقل جمله ای از شاه که “اعتقاد من این است که سرنگون کردن مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان بارقه مشیت یزدانی میدرخشید” مینویسد: “بارقه مشیت یزدانی در دل آیزنهاور رئیس جمهوری درخشید که تصویب نمود آزادی یک ملتی را با چهل درصد از سهام کنسرسیوم مبادله کند.”(ص۳۳۷)
او تاکید میکند که برخی اصول قانون اساسی از جمله اصلی که مقرر میکند “اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است” اصولی هستند که جنبه تشریفاتی دارند و میافزاید: “اگر شاه میتوانست تمام این کارها را بکند مشروطیت لزوم نداشت، وجود مجلسین زائد است. در مملکت مشروطه، شاه تابع رای مجلسی است که از نمایندگان حقیقی ملت تشکیل میشود.” (ص۳۷۲)
مصدق می افزاید:”من خدا را به شهادت میطلبم که هیچ وقت نظری برای برانداختن سلسله پهلوی نداشتم و همیشه خواهان این بودم که اعلیحضرت محمدرضا شاه طبق مقررات قانون اساسی سلطنت کند. نسبت من هم از طرف مادر به سلسله قاجار دلیل نمیشود که من با سلسله پهلوی مخالف باشم. من با خود محمدعلی میرزا که ششمین پادشاه سلسله قاجار بود مخالف بودم.” (ص۳۷۹)
مشروطه خواهی مصدق مهمترین نقدی است که ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران بر او وارد کرده است. چنانچه آیت الله خمینی درباره مصدق گفته بود: ” قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد این را خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را.” (صحیفه امام، جلد چهارم، ص۳۷۱) در واقع مصدق به اندازه کافی انقلابی نبود.
بی بی سی فارسی