بتوانم به ایران میآیم تا اسراییل عصبانی شود
اهالی فرهنگ و هنر و سیاستمداران جهان میدانند که با وجود هجمه مطبوعاتی شدید برخی رسانههای صهیونیستی علیه گونترگراس؛ برنده آخرین نوبل ادبی قرنبیستم از مواضع ضداسراییلی خود کوتاه نیامده است. او در تازهترین اظهارنظرش در دیدار با علی عبداللهی مترجم، شاعر و نویسنده ایرانی در خانه شخصیاش در لوبک گفته است اگر وضعیت جسمیاش اجازه میداد و پزشکان ایرادی نمیگرفتند، بدش نمیآمد به ایران بیاید تا مقامات اسراییل را عصبانی کند. علی عبداللهی اینروزها در کشور آلمان بهسر میبرد. او هفته گذشته به لوبک شهری که خانه گونترگراس در آنجا هست، رفته و ساعتی با این شاعر و نویسنده شناختهشده آلمانی دیدار و گفتوگو کرده است. او در مطلبی که در خبرگزاری مهر منتشر شده؛ درباره این دیدار نوشته است: «قرار بود یک دیدار دوستانه برای آشنایی با گراس باشد، برای تقدیم ترجمه تازهام «عشق با پاهای چوبی» شامل شعرهای عاشقانه گونتر گراس در نشر سرزمین اهورایی به خود او.» گراس همانگونه که عبداللهی در این مطلب نوشته است احتیاج به معرفی ندارد. بسیاری از آثارش چون طبل حلبی و سالهای سگی و کندن پوست پیازش در ایران ترجمه شده است. کتاب «کندن پوست پیاز» که در ایران با ترجمه مرحوم جاهد جهانشاهی منتشر شد؛ کتابی بود که این نویسنده سیاستمدار و اهل جنجال را سر زبانها انداخت. آنجایی که او حضور خود در حزب نازی را در سالهای نوجوانی تایید کرد و به بسیاری از منتقدانش این اجازه را داد که بر او بتازند. اما گراس توجهی به نگاه منتقدان که حتی معتقد بودند او نباید جایزه نوبل بگیرد نکرد و به نوشتن خود ادامه داد. شاید همین باعث شد تا داوران نوبل ادبی در سال 1999 با وجود فشار زیاد منتقدان گراس، نوبل خود را به او و کتاب طبل حلبی بدهند. سرودن شعری در ضدیت با رژیم صهیونیستی و حمایت از مردم فلسطین بار دیگر نام گراس را به حاشیهها پیوند زد. بهطوریکه برخی از مقامات اسراییلی به او حمله کردند. اما او چندماه بعد در حمایت از ایران رژیم اسراییل را به نقد کشاند و گفت که این اسراییل است که بهدنبال سلاح هستهای است نه ایران. دیدار با چنین نویسندهای برای هر نویسندهای هیجانانگیز است. علی عبداللهی درباره او مینویسد: «دیدار با گراس برایم بیاندازه هیجانانگیز و عجیب بود؛ دیدار با مردی به آن بزرگی ولی تا آنحد فروتن و خوشبرخورد و درعینحال بهطور کامل آگاه از همه آنچه دوروبرش میگذرد. حتی از انتخابات تازه در ایران و انتخاب رییسجمهوری که چندروز بعد تازه باید کارش را شروع میکرد هم خبر داشت و چشمانداز آتی ایران را هم از من پرسید و البته خیلی مسایل دیگر که غافلگیرم کرد، چون فکر نمیکردم گراس در جریان آنها باشد. در این دیدار، گراس از هر دری حرف زد؛ از انتقادات تندی گفت که بعد از هر موضعگیری علیهاش میشود و از نقدهای ستایشانگیز هم گفت. گراس دشمنان گردنکلفت و دوستان بسیار جدیای هم دارد و همزمان این هر دو چهارچشمی مواظب رفتار و گفتار و نوشتههای تازهاش هستند تا از فرصت استفاده کنند و او را بستایند یا بنکوهند.» به نوشته عبداللهی: «پیامد «دهان بازکردن و دلیری فاشگویی» به تعبیر خود گراس، چیزی جز این نمیتواند باشد. گراس هم این را میداند و اصولا هرکس که پا به میدان میگذارد از این پیامدها برکنار نیست. با گراس از سفرش به یمن گفتیم؛ از آشناییاش با فضای فرهنگی ایران، از نوشتهها، نقاشیها و شعرهایش. از جنجال تازهاش بعد از چاپ کتاب مفصل نامهنگاری وی با ویلی برانت. گراس شوخطبع و دقیق بود و با وجود کهولت سن، رویدادهای تازه را دنبال میکرد.» گراس در این دیدار از عادتهای نوشتنش هم گفت: «بیشتر پشت میز بلندی که در اتاقش نصب کرده، بهصورت ایستاده مینویسد و همزمان طراحی و نقاشی هم میکند و تندیس هم میسازد. گونترگراس، کتاب نفیس شعر - نقاشیهای تازهاش را به من هدیه داد برای ترجمه. بعد هم از «ادوارد اسنودن» حرف زد و از «رابی وانونو»، خاخام یهودی که منتقد اسراییل است و دست به افشاگری علیه آن کشور زده و گویا گراس برای او هم شعری نوشته است. او این آدمها را قهرمانان جهان مدرن میداند که به نظر او باید از آنها حمایت کرد. دیدار ما نزدیک دو ساعت و اندی طول کشید.»
شرق