مرگ گل سرخ
اين سر كه نشان سرپرستي است/ امروز رها ز قيد هستي است/ با ديده عبرتش ببينيد/ اين عاقبت وطنپرستي است
اين دو بيتي را عارف شاعر فرياد برآورد، به هنگامي كه قواي دولتِ كودتاي پدر، قصد آن كرده بود كه سر نخستين هوانورد ايراني - كلنل محمدتقي خان پسيان - را با توپ به آسمان پرتاب كند.
ميهندوستي ژنرال جوان بلاي جانش شد و سرنوشتي شوم او را به تاريخ سپرد. اما اين شوربختي سر ايستادن نداشته و ندارد.
چنانچه پس از او دولت كودتاي پسر، مليترين دولت تاريخ اين سرزمين را بركنار كرد و مليگراترين چهره تاريخ معاصر ايران را محبوس و خانهنشين و خاموش. اما خاموشياي كه به بيان شاعرانه به هزار زبان در سخن بوده، هست و خواهد بود.
خاموشياي كه در انقلاب 57 فرياد آزادي برآورد و با حضور ميليوني خود (به روايت روزنامه اطلاعات آن روزگار) در سالگرد دكتر مصدق، راه و رفتار و پايداري او را پاس داشت.
تنها كافي است كه عكسهاي روزهاي انقلاب را به روايتي ديگر ببينيد تا حضور مصدق را در انقلاب مردم ايران دريابيد.
ميگويند مصدق وصيت كرده بود كه در كنار شهداي سي تير به خاك سپرده شود.
اما پس از مرگ او، محمدرضا پهلوي دستور ميدهد «در همان احمدآباد دفنش كنيد.» دكتر سحابي پيكر مصدق را غسل ميدهد و در سالن منزلش در همان احمدآباد و البته در دل ميهن به خاك سپرده ميشود.
سرنوشتي كه بعدها بسيار تلختر، در 5 مرداد 59 دامان شاه متواري را گرفت و آرزوي خاكسپاري در وطن را با خود به گور برد. جفاي به ميهندوستي در اين مرز و بوم پيشينهيي كهن داشته و هنوز دارد. شايد يكي از تلخترين و تكاندهندهترين تصاوير براي هر ايراني آنچه باشد كه از تاراج خانه مصدق برجاي مانده، خانهيي كه كودتاچيان حتي «به ميخ ديوارش هم رحم نكردند»...
اين روزها در گالري آران نمايشگاهي تحت عنوان «به نام گل سرخ» برپاست، مجموعهيي از عكس و نقاشي به بهانه مصدق.
براي آنها كه مصدق را دوست ميدارند يك فيلم مستند هم نمايش داده ميشود كه صداي مصدق جمله آغازين اوست و ادامهاش همه آنچه گفته شد. ديدن اين فيلم خالي از عبرت نيست.
اگر ميخواهيم محكوم به تكرار تاريخ نباشيم تاريخ را دريابيم و به حافظه بسپريم.
سعيد بهلولي