رضا ساکی
آنها که بدون بلیت استاد شدند!
در هشتسال گذشته بسیاری از کسانی که در کار تخصصیشان آدمهایی متوسط بودند ناگاه مدیر شدند! این اتفاق فقط در بخشهای اداری و صنعتی دولت نیفتاد بلکه در بخش فرهنگی و هنری کشور هم ناگاه کسانی با عنوان استاد ظاهر شدند!
این آدمها وقتی پایشان در فرهنگ این کشور باز شد و پست گرفتند، تاریخی رقم زدند عجیبوغریب! مثلا در نمایشگاهی که برای بزرگداشت زندهیاد سهراب سپهری برگزار شده بود یکی از مدیران کل یک استان با مشاهده خواهر زندهیاد سهراب سپهری در نمایشگاه، با خوشآمدگویی به وی گفته بود چرا استاد سپهری تشریف نیاوردهاند؟ یا مثلا دوستی که تازه استاد طنز شده بود و هنوز هم هست، در جایی فرمودهاند طنز بر سه نوع است: دیداری، شنیداری و تصویری! یا مثلا یک نفر که در طول همین سالها بنابر رابطه، استاد ترجمه داستان شده است در جلسهای پشتسرهم لغات انگلیسی را اشتباه تلفظ میکند اما وقتی مورد اعتراض یکی از استادان واقعی قرار میگیرد خطاب به او میگوید: من کارم را بلدم فقط کمی در تلفظ مشکل دارم! شاید باور نکنید ولی یکی از همین مدیران و استادان به دوست شاعر من زنگ میزند و تلفن محتشم کاشانی را میخواهد تا او را به شب شعر عاشورایی دعوت کند. این را هم بدانید بد نیست، در یک مکان فرهنگی یک مدیر یکی از اقوامش را مدیر ترابری میکند، بعد که از او میپرسند چرا ایشان را مدیر ترابری کردهای میگوید: چون مینیبوس دارد!
مثالها از این دست زیاد است و حتما شما هم مثالهایی دارید. اینها را گفتم تا عرض کنم زین پس اگر غریبهای را استاد صدا کردند یا خودش گفت من استادم، باید امتحانش کنید، شاید از استادانی باشد که به قول آقای روحانی بدون بلیت و اتوبوسی آمده باشد و استاد شده باشد!