به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۲

گفت‌وگو با ناصر فکوهی درباره قومیت، هویت و زبان‌های ایرانی

سنت‌ و زبان‌ میراث فرهنگی ما هستند

  • کشور ایران ترکیب قومی و درهم‌آمیختگی پیچیده‌ای از این نظر دارد. در این ترکیب، فرهنگ‌های قومی، محلی، جماعتی، ملی و جهانی دیده می‌شود. از این‌رو نیاز بسیار به گسترش قوم‌شناسی در همه زمینه‌های آن دارد. از آنجایی که مطالعات در زمینه هویت و قومیت در ایران کمتر صورت گرفته یا گاه این تحقیقات حساسیت‌برانگیز جلوه می‌کرد، همواره سوالاتی ذهن بسیاری از جویندگان هویت و وحدت را مشغول کرده بود. برای روشن شدن این شبهه‌ها نیاز به طرح پرسش و پاسخ است. در این بین دکتر ناصر فکوهی یکی از صاحب‌نظران به این سوالات پاسخ می‌دهد. او پیش‌تر در چندین کتاب در قالب ترجمه و تالیف از جمله «درآمدی بر انسان‌شناسی»، «قوم‌شناسی سیاسی»، «همسازی و تعارض در هویت و قومیت» و... به این دست موضوعات پرداخته است.

با پذیرش این‌که ایران مجموعه‌ای از اقوام است که در طول تاریخ، از هخامنشیان، ساسانیان و صفویان تاکنون در کنار هم زندگی می‌کنند، حال استحکام بخشی به فرهنگ و هویت اقوام باعث فاصله‌گیری آن‌ها از یکدیگر و شکاف در وحدت ملی و ایجاد نوعی رادیکالیسم قومی نمی‌شود؟

به هیچ عنوان، زیرا دقیقا آنچه ایران را در طول این مدت بسیار طولانی حفظ کرده، سیاست بسیار هوشمندانه‌ای بوده که دولت‌های مرکزی از یک سو و نظام‌ها و کنشگران محلی از سوی دیگر، داشته‌اند که به جای دنبال‌کردن وحدت و یگانگی آمرانه و مکانیکی، وحدت براساس پذیرش تنوع و تفاوت، نه مبتنی بر حداکثر مشترکات، بلکه براساس حداقل مشترکات را هدف خود قرار بدهند. به همین جهت سیاست دولت‌های مرکزی قدرتمند در ایران تقریبا همیشه براساس اصل پذیرش چندزبانه بودن کشور و تنوع دینی، قومی و فرهنگی آن‌ها قرار داشت. سیاست‌های خشونت‌آمیز ایجاد وحدت ملی براساس زیر سوال بردن فرهنگ و زبان اقوام ایرانی، همواره نه تنها غیرکارآ بوده‌اند بلکه به تمایلات شووینیستی دامن زده‌اند. امروز نیز به نظر من همه کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه، از روی خودشیفتگی یا از سر کم‌سوادی یا هر دو، به چنین اندیشه‌هایی دامن می‌زنند، یعنی زبان‌ها و فرهنگ‌های پرارزش محلی و قومی ایران را زیر سوال می‌برند، در برابر آینده این کشور مسئول خواهند بود. ایران‌ هزاران سال است توانسته مجموعه‌ای بزرگ از فرهنگ‌ها و زبان‌ها را با یکدیگر سازش دهد و فرهنگی غنی و متنوع داشته باشد و دست‌کم در این زمینه به نظر من ما نباید درسی از اروپا بگیریم که هنوز نتوانسته است مشکلات تنوع قومی و زبانی را حل کند، زیرا هنوز به دنبال پیاده کردن الگوی ژاکوبنی انقلاب فرانسه است. هر زبانی حتی اگر چند ده گویشور داشته باشد، قابلیت‌های بسیار بالایی را در خود حمل می‌کند که هم از ریشه‌های عمیق آن می‌آیند و هم در تداومش در طول زمان می‌توانند ادامه یابند و هم بنا بر زبان‌شناسی مدرن به ساختارهای درونی زبان در مغز مربوط می‌شوند. بنابراین، این‌که ما کشوری هستیم با ۵۰ زبان و بیش از صدها گویش به ما میراثی بی‌نظیر در جهان می‌دهد که باید به شدت از آن مراقبت کرده و قدرش را بدانیم و تقویتش کنیم. آینده و قدرت بزرگ ایران به مثابه یک مجموعه فرهنگی دقیقا در آن است که فرهنگ‌های متعدد و بسیار شکوفا دارد که باید هرچه بیشتر تقویت شده و به شکوفایی هر چه بیشتری برسند. از نظر من، زبان‌های محلی ایرانی اعم از ترکی آذری، کردی، بلوچی، عربی و... نه تنها خود با‌ میلیون‌ها گویشور می‌توانند آینده‌ای بسیار درخشان و پربار پیش‌روی خود داشته باشند و بی‌شک چنین خواهد بود، بلکه می‌توانند در کنار فارسی، یعنی زبان میانجی و اصلی سیاسی- فرهنگی ایران، برای ما سرمایه بزرگی باشند که ما را به سیستم‌های بزرگ فرهنگی دیگر متصل کنند. این‌که امروز می‌بینیم بعضی افراد این زبان‌ها را به زیرسوال می‌برند، به نظر من نه فقط از سر کم‌سوادی (که برای زبان‌شناسان و فرهنگ‌شناسان بدون نیاز به توضیح است) بلکه همچنین دقیقا آگاهانه یا ناخودآگاهانه در خدمت ایجاد تنش‌هایی میان مردم ما و شکاف انداختن بین فرهنگ‌هایی است که‌ هزاران سال است با یکدیگر در صلح و آرامش و همسازی زندگی می‌کنند و از این رو شووینیسم به اصطلاح «فارس» و شووینیسم‌های قومی در ایران به نظرم همواره دو روی یک سکه بوده‌اند که اغلب عاملی اصلی در تقویت یکدیگر محسوب می‌شده‌اند و با گفتارهای افراطی و به دور از عقل سلیم، یکدیگر را تغذیه می‌کرده‌اند وگرنه این مسئله ربطی به حوزه علمی ندارد که ارزش یک فرهنگ و زبان و قابلیت‌های رشد آن را به خوبی می‌شناسد و چنین سخنانی را شاید امروز تنها بشود در جایی مثل کشور ما شنید که همه مولفه‌های ارزیابی از میان رفته‌اند و به جای همه‌چیز روابط مریدی و مرادی، «چهره‌سازی»، اسطوره‌ای فکر کردن و گریز از عقلانیت و عدم نیاز به پاسخگویی و بی‌مسئولیتی به هنجار بدل شده است؛ کشوری که متاسفانه در آن بسیاری حتی از «روشنفکران» و «اندیشمندان»، کمترین مسئولیتی در آنچه می‌گویند و می‌نویسند و منعکس می‌کنند در خود احساس نکرده و نه فقط دچار جدایی از جهان بلکه دچار خودشیفتگی و خودبزرگ‌بینی از نوع جهان سومی‌اش هستند. کسانی که حتی کوچک‌ترین تلاشی به عنوان یک فرد با عقل سلیم برای تامل در نتایج هراسناکی که سخنان شووینیستی می‌تواند در یک محیط با تنوع فرهنگی داشته باشد، نمی‌کنند و در نظر نمی‌گیرند که بیان چنین سخنانی در یک کشور دموکراتیک با پیشینه درازمدت، مثل کشورهای اروپایی می‌تواند مورد تعقیب قانونی قرار بگیرد. به نظر من در ایران نیز باید چنین باشد و شووینیسم‌های از نوع «پان‌ایرانیستی»، «پان‌ترکیستی» و هر «پان» دیگری و همین‌طور توهین و تحقیر فرهنگ‌ها و زبان‌های اقوام ایرانی، قابل تعقیب قانونی باشد چون کاملا مصداق «نژادپرستی» و تحقیر و توهین به دیگری است. فراموش نکنیم که اروپا صرفا از آن طریق توانست خود را از خطر فاشیسم و بازگشت دائم آن به مثابه یک راه‌حل سیاسی برای مشکلات، نجات بدهد.

آیا برای باورپذیرکردن نیاز به هویت‌های محلی در کنار هویت ملی برای مردم به صورت عام و دولت به صورت خاص راهکاری وجود دارد؟ و چه چیزی را وجه وحدت ایرانیان می‌دانید؟ آیا اصلا هویت ملی امکان‌پذیر است؟

بدون شک، این راهکارها از ابتدای انقلاب اسلامی و در قانون اساسی پیش‌بینی و در این قانون وارد شده است. از جمله حق اقوام ما به برخورداری از تدریس زبان خودشان در مدارس که هنوز اجرا نشده است. افزون بر این به نظر من همان‌گونه که بارها گفته‌ام زبان‌های محلی ما باید از حق برخورداری از رسانه‌ها و مطبوعات و امکانات گسترش زبان‌های مادری خود برخوردار باشند. این فعالیت‌ها نه فقط زیانی به زبان فارسی و وحدت ملی نخواهند زد بلکه آن‌ها را تقویت خواهد کرد. ایران باید کشوری باشد که همه اقوام و فرهنگ‌ها و مردمانش در آن احساس آزادی کامل به رشد فرهنگی داشته باشند و برای این کار باید اجازه داد هرکسی مایل است تلاش خود را در حوزه فرهنگی که علاقه‌مند است و در زبانی که یکی از زبان‌های ایرانی باشد یا حتی زبان‌های بین‌المللی انجام دهد. چه اشکالی وجود دارد که ما به ده‌ها زبان نوشتارهای ادبی و فرهنگی داشته باشیم. این امر ربطی به زبان رسمی و واحد کشور ندارد. افزون بر این، زبان فارسی مدرن برای ما صرفا یک زبان رسمی نیست بلکه برای همه ایرانیان یک شانس بزرگ است که امروز در عرصه بین‌المللی از قدرت نسبتا خوبی برخوردار است. اما برای این‌که این واقعیت درک شود، نیازی به اعمال زور نیست. بحث اصلی ما آن است که زبان فارسی مدرن متعلق به همه اقوام ایرانی است و همه آن‌ها در ساختن آن سهم داشته‌اند. بنابراین باید امکان استفاده از آن را برای همه ایجاد کرد. اما این حق ابدا در تضاد با نیاز و ضرورت رشد زبان‌های قدرتمند محلی ما که هریک‌ میلیون‌ها گویشور دارند، نیست. متاسفانه حوزه سیاسی در این زمینه با پیش کشیدن مباحث انحرافی همواره مانع رشد فرهنگی زبان‌ها شده است. وگرنه وحدت ایرانیان و ایران ربطی به خیالات شووینیست‌های پان‌ایرانیست یا هرگونه «پان» دیگری ندارد. تمام این «پان»ها بازمانده فاشیسم نیمه قرن بیستم هستند که ایدئولوژی اصلی‌اش ملی‌گرایی افراطی بود چه در مدل فاشیستی‌اش چه در مدل کمونیستی‌اش.

با توجه به بعضی نوشته‌های شما چنین استنتاج می‌شود که تلاش برای یکسان‌سازی ذائقه‌ها و سلایق فرهنگی و معنایی، منجر به احیای سنت‌ها و فرهنگ‌های قومی شده است. دلیل این احیا شدن سنت‌ها از جانب اقوام را در چه چیزی می‌بینید؟

دلیلش یک فرآیند بسیار شناخته‌شده در فرهنگ است. هر بار فرهنگی خود را در معرض تهدید و زیر فشار ببیند درست مثل یک ارگانیسم از خود واکنش‌های تدافعی و حتی پرخاشجویانه نشان می‌دهد. کسی که مورد حمله قرار می‌گیرد معمولا به سرعت عقل را کنار می‌گذارد و او هم به مشت و لگد متوسل می‌شود. بنابراین در اینجا به نظر من مسئولیت کسی سنگین‌تر است که می‌داند با گفتن چه سخنانی به چه واکنش‌هایی دامن خواهد زد. متاسفانه در کشور ما با افزایش گرایش به پولی شدن و «بازار گرمی» همه‌چیز، از جمله مسئله‌ای با این حساسیت، بدل به یک بازار شده که هرچند وقت یک‌بار کسی می‌خواهد با دامن زدن به آن برای خودش سروصدایی به پا کند. به نظر من مسئله قومی و فرهنگ‌های محلی را باید به صورت گسترده‌ای به خود مردمان در سطح محلی واگذار کرد. امروزه حتی در حکومت‌های غیرفدرال نیز به این نتیجه رسیده‌اند که به جز مسائلی که به موضوع امنیت ملی و عمومی و تمامیت سیاسی و کشوری مربوط می‌شود، مسائل فرهنگی می‌توانند به شکل گسترده‌ای به وسیله خود مردم در سطح محلی مدیریت شوند. به گمان من، مردمان و اقوام ایرانی در طول‌ هزاران سال وفاداری خود را به هویت ایرانی ثابت کرده‌اند و باید نسبت به آن‌ها اعتماد کامل داشت.
در ماه‌های اخیر به‌ویژه در ایام انتخابات صحبت از اقوام و بحث‌هایی پیرامون هویت ملی و محلی دوباره از سر گرفته شد. گفته می‌شود هویت زمانی که در بحران باشد، موضوعیت می‌یابد. آیا موقعیت اقوام کنونی در بحران است؟ جنس این بحران چگونه است؟ فرهنگی است یا غیرفرهنگی؟ اصلا چه چیزی باعث ایجاد بحران هویت می‌شود و تعلقات خاطر قومی افراد را مخدوش می‌کند؟
همان‌گونه که بارها گفته‌ام، مسئله قومی امروز تقریبا در تمام کشورهای جهان وجود دارد و این مشکل تنها به ما مربوط نمی‌شود، بلکه به آن برمی‌گردد که فرآیند جهانی شدن در آن واحد حامل دو فرآیند متضاد است. یک فرآیند یکسان سازنده در زبان و فرهنگ و سبک زندگی و یک فرآیند متفاوت‌ساز در همین مولفه‌ها؛ مسئله هویت‌ها و سبک‌های زندگی ناسازگار. بنابراین امروز هم در چین وجود دارد، هم در فرانسه، هم در افریقا و جاهای دیگر. منتها اشتباه آن است که ما یک مدل متاخر یعنی دولت ملی و آن‌هم مدل اروپایی ساختن آن را به مثابه مدلی ابدی و ازلی بگیریم و بخواهیم سیاست‌هایمان را بر آن اساس تنظیم کنیم. مباحث انتخاباتی دیگر مطرح نیستند، زیرا آن دوره تمام شده است. امروز زمان کار است و با توجه به میراث باقی‌مانده از هشت سال دولت‌های پیشین، که به اذعان همگان به‌ویژه در زمینه فرهنگی فاجعه‌بار است، کارهای بسیار زیادی پیش‌روی ماست. در این شرایط به نظر من، مسئله قومی، مسئله ما نیست. آنچه اقوام به آن نیاز دارند، آزادی بیان و کمک کردن به آن‌ها برای رشد فرهنگی و زبانی است و حتی اگر این کمک امکان ندارد، آزاد گذاشتن آن‌ها برای آن‌که بتوانند کار فرهنگی خودشان را بکنند، فکر نمی‌کنم این خواسته بزرگی باشد.


  • میثم قاسمی، روزنامه بهار