اسماعیل نوری علا چه کسی را می خواهد فریب دهد
پرویز داورپناه
گویا ترک عادت موجب مرض است وآقای اسماعیل نوری علا باید هر از گاهی نیش قلم را بسوی جبهه ملی ایران بچرخاند و این سازمان را مورد سرزنش قرار دهد وگرنه آرامش ندارد و در راه «سکولار دموکراسی!» قدمی برنداشته است.
این بار نوبت به دوست
قدیمش کوروش زعیم، عضو مستعفی شورای مرکزی جبهه ملی ایران رسیده است که پیامی به کنگره ی چهارم «اتحاد برای پيشبرد سکولار دموکراسی
در ايران» فرستاده است که این گستاخی! به مذاق او خوش نیامده وگریبان دوست قدیمش
را گرفته و خواسته است با میان کشیدن پای جبهه ملی ایران، به این
ماجرا که از شیوه های کار اوست با یک تیر دو نشان بزند.
و مقاله ای
خارج از نوبت «جمعه گردی ها» منتشر نماید. و به آقای زعیم توهین کند و
جبهه ملی را مورد بی مهری و بی حرمتی قرار دهد و بنویسد:
"من نمی دانم اگر کسی بخواهد در
زير سايه ی حکومت اسلامی زندگی کند و محتاطانه نقش اپوزيسيون منتقد اين حکومت را
نيز بازی کند، چرا بايد زحمت پيام دادن به کنگره ی کسانی را بر خود هموار کند که
ظاهراً مدعی اند برای «پيشبرد سکولار دموکراسی در ايران» گرد هم آمده اند. براستی
وسوسه ی دادن پيام بايد تا چه حد باشد که شخص بخواهد، بدون رد شدن از خط قرمز
رژيم، یعنی سکولاریسم، به ترفندی همچون مقايسه ی «سکولار دموکراسی» با «دموکراسی
دينی، دموکراسی نظامی، يا دموکرسی فاشيستی» دست زده و آن را در رديف اين اعوجاجات
تاريخی در انديشه ی انسان معاصر قرار دهد؟"
اسماعیل نوری
علا می افزاید:
از آنجا که من
در گذشته از «سکولار دموکراسی بی خطر» و مغازله ی آن با اصلاح طلبی، و اين روزها
البته با«اعتدال گرائی!»، بسيار سخن گفته ام، در اينجا به مشخصات اين فرقه ی فکری
نمی پردازم و اين مطلب را با اظهار تأسف از اينکه آقای مهندس زعيم برای مطرح بودن
در عالم سکولار دموکراسی به پناهگاهی عميقاً اصلاح طلب و ترفندی چنين کودکانه
متوسل شده اند به پايان می برم.
کینه ی نوری علا
به جبهه ملی ایران تا آنجاست که در گذشته نوشته است: «جبهه ملی سالها است که از داغ اين
کودتا بخود میپيچيد تا اينکه “الاهه رحمت” را با ارفرانس به ايران آورد تا دولت
موقت آنها بقدرت برسد». (۱)
گویا فراموش
کرده است پاسخش به "نامه سرگشاده به همه مبارزان جنبش مردم ایران" را که
در تاریخ دهم آذرماه ۱۳۵۷ در هفته نامه ایرانشهر به چاپ رسید. این نامه امیر
پیشداد، مولود خانلری، حسین ملک و حسین مهدوی بود، که سعی کرده بودند با نگاهی
سکولار تردید ها و سئوال هایی را که نسبت به جهت گیری دینی و نقش روحانیون در
انقلاب داشتند مطرح کنند. او ۱۳ روز بعد در ۲۳ آذرماه ۱۳۵۷ مقاله ای با
عنوان «اسلام واقعی که بت میشکند، نه آنکه بت میآفریند!»
خطاب به این
روشنفکرهای سکولار نوشت و برای احمد شاملو، سردبیر مجله ایرانشهر فرستاد و شاملو
این جوابیه را عینا در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۵۷ در هفته نامه ایرانشهر به چاپ رساند تا مردم خودشان قضاوت کنند. (۲)
نوری علا نوشت:
«امام خمینی
پدیدهای تازه و دلگرم کننده در
تاریخ تشیع است. او رهبر سیاسی جنبش است، جنبشی که تعریفی جز برانداختن
ظلم و تقلید کورکورانه و شکستن بتهای دیکتاتوری سیاسی و مذهبی ندارد. چه کسی
امتحان کرده تا بداند آیا از همه علما به علم و دین واقفتر است یا نه؟ و چگونه این اعلمیت، در نتیجه، رهبری غیر
انتخابی و تحمیلی، مردم را به تقلید از او کشانده است؟» [ت.ا.] (۲)
و در ادامه ی
این مقاله نوریعلا مینویسد:
«نه! امام خمینی
را مردم «انتخاب» کردهاند،
به جهت آنکه در عین علم به احکام شرع به
مقام ارشدیت نیز رسیده است. او
در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آن است تا
ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند. و هر آن کس
از روحانیت سنتی که در این راه قدم گذارد مقدمش گرامی است، اما اگر تردیدی در این
راه از خود نشان دهد دیگر کسی برای رساله و اعلمیت و زهدش فاتحه هم نمیخواند.»
اوافزوده است: «امام خمینی پدیدهای تازه و دلگرم
کننده در تاریخ تشیع است… امام خمینی را مردم انتخاب کردهاند» و پیش بینی می کند
که خمینی «درپی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آن
است تا ما را از دیکتاتوری… برهاند». (۲)
بطوری که این
نوشته ها نشان می دهد اسماعیل نوری علا در چسبیدن به خمینی از رهبران حزب توده هم،
که البته هنوز به ایران برنگشته بودند، و بر سر خمینی به نظر واحد هم نرسیده
بودند، بسی پیش است. بی جهت نیست که با بازگشت آن رهبران از دل و جان متن های
منتشر شده در روزنامه ی مردم از طرف "نویسندگان" به نزدیکی شدید به حزب
توده را در زیر امضاهای آنان امضا می کند. (٣)
دشمنی نوری
علا با جبهه ملی ایران نیز ریشه ی دیگری ندارد.
عقیده ی
عمیق نوری علا به خرافات تا آنجاست که در ژوئن ۲۰۱۲ پس از مرخص شدن از بیمارستان در برنامه ی یاران
تلویزیون پارس به علیرضا میبدی می گوید:
بیماری
سختی بود، بی اختیار به یاد حرف مادرم افتادم که می گفت: «خدا ترا عاقبت به خیر
کند پسرم!» ، «الهی عاقبت به خیر بشی!» و من عاقبت به خیر شدم."
توجه کنید
که نوری علا پس از جان سالم به در بردن از یک بیماری قلبی، چگونه قافیه را باخته
است
و بدون
کمترین اطلاعی از «عاقبت به خیری» این مقوله را پیش کشیده است.(رجوع کنید به
آرشیوبرنامه ی ضبط شده ی یاران در تلویزیون پارس، اواخر ژوئن ۲۰۱۲ )
معلوم نیست
علم پزشکی و مهارت جراحان قلب در سلامتی او نقشی داشته یا فقط دعای مادرش بوده
است.؟
راستی عاقبت به
خير شدن چيست؟
اکثر علمای دین
بر این عقیده اند که "مدت كوتاه زندگي انسان در دنيا را با زندگي آخرتش، كه
بي كرانه و بي نهايت است و پاياني براي آن نيست، نمي توان مقايسه نمود. از اين رو،
تحمل سختي ها و مشكلات در دورة كوتاه زندگي دنيا اگر فرجامي نيكو داشته و همراه با
سعادت اخروي باشد، از آن تعبير به عاقبت به خيري ميشود. " و می گویند:
"عاقبت به خیری یعنی اتصال به فیض و رحمت مطلق و بی نهایت و نیل به نقطه ای
از قرب الهی كه رضایت و خشنودی خدا از انسان و انسان از خدا را به دنبال داشته
باشد، و طبیعت مطلق گرای انسان با رسیدن به مقصد و مطلق حقیقی، اشباع شود و به
آرامش مطلق، دست پیدا كند". (۴)
عقیده ی بالا،
کاملا در تباین با برداشت آقای نوری علای "سکولار!" از "عاقبت به
خیری" است، که در دوران نقاهت خود به یاد حرف مادرش افتاده و تصور می
کند که عاقبت به خیر شده است.
چرا باید
او با این سکولار بازی ها کاری کند که مغضوب خداوند قرار گیرد.!
شایان ذکر است
که نوری علا از سالها پیش با جبهه ملی ایران درافتاده است و هربار نیز پاسخ خود را
از طرفداران و اعضای حبهه ملی گرفته است. (۵)
آقای نوری علا
که در روزگار نقدهای ادبی خود در جوانی برای ما "شاعران پیشرو" می
تراشید و به تقلید از "موج نو" در سینمای فرانسه مُدِ "موج
نو"ی شعر فارسی را به راه می انداخت، چون گفتیم "ترک عادت موجب مرض
است"، در خارج از کشور هم خواست برای جبهه ملی ایران "رهبر"
بتراشد؛ و هفته ها از پی هفته ها برای ما قدیمی های جبهه ملی ایران نسخه ی رهبر
پیچید و چون ما او را از این عمل نامعقول منع کردیم دشمنی او بر ما دوچندان شد.
باری، این
فیلسوف خودخوانده، بعد از خستگی از نقد ادبی، که در آن هر کس می تواند بنا به
سلیقه و انتخاب خود آنچه دل تنگش می خواهد بگوید، آن هم در کشور ما، بعد از انقلاب
متخصص در همه چیز شده، غافل از آنکه از قول عنصرالمعالی قابوس وشمگیر در قابوسنامه
خوانده ایم "همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده
اند". (۶)
برخی از هموطنان
تنگ حوصله نیز از این کار او و کوشش در تخطئه ی دیگران به هم برآمده بر ایشان خرده
گرفته و پرسیده اند«آخربگویید تخصص شما در چیست تا ما در آن دخالت نکنیم».
گویا این
هموطنان ما توجه نکرده اند که یک فیلسوف، ولو خودخوانده، اجازه دارد در همه ی
امور، از علمی تا فلسفی و سیاسی اظهار نظر نماید؛ بخصوص اگر خواننده ی مجله ی
بسیار "علمی" تایم هم باشد؛ چه خوب است که خواننده ی کنجکاو ما به مقاله
ی «چرا خدا را نیایش می کنیم» از این متخصص الهیات و فلسفه ی علمی رجوع کند!. (۷)
سپس می رسیم به
اثبات اینکه همان دینی که درباره اش گفته بود رهایی بخش است، حامل آموزش شیادی،
یعنی به قول خود او" تعامل با خدا"است؛ و ارائه ی برهان
"علمی" اینکه "خداجویی" به عنوان مایه ای "مخمر"
درغرایز نخستینِ بنی آدم برای "خداپرستی" و سپس"تعامل" با خدا
برای جلب شفقت او و احتراز از خشم وی ودیعه گذاشته شده است.
نوری علا
می نویسد:
«... ژن شناسان جهان رفته رفته به اين امر باور کرده اند که «دانش مربوط به وجود
خدای شبيه به انسان اما مقتدرتر از او» دانشی است که در طی قرن ها در وجود آدمی
انباشته و مخمر شده و اکنون بصورت «وراثت ژنتيک» از نسلی به نسل ديگر منتقل می
شود.»
«يعنی، انسان نه تنها با تصور خدا بدنيا می آيد بلکه بصورتی مادرزادی بسياری
از راه های معامله با خدا را هم بلد است.»
«...بنظر من «نيايش» نام ديگر اين تعامل است که آگاهی و نياز به آن با انسان
زاده می شود اما نحوه انجام آن را شرايط اجتماعی محلی تعيين می کنند.» (۸)
حال هرکس می
تواند این اظهار لحیه های علمی نمای فیلسوف ما را بخواند و خود آزادانه قضاوت کند،
و از خود نیز بپرسد که آیا "هنگام تولد بصورتی مادرزادی بسیاری از راه های
معامله با خدا را هم بلد" بوده است، یا نه؟!
البته از ما این
فکر دورباد که وسوسه ی رهبری سیاسی را بر یک فیلسوف منع کنیم؛ آخر ما سابقه ی
افلاطون را هم در تاریخ فلسفه داریم! بخصوص فیلسوفی که مترصد آنست که هر زمان باد
به بادبان چه کسانی می وزد تا او نیز همان جهت باد را در پیش گیرد؛ هواداران خمینی
اعتنایی به او نکردند، همراه با نویسندگان مشتهر به هواداری از حزب توده به
"امام" نامه ی بیعت و سرسپردگی امضاء می کند تا از قافله عقب نماند.
ما نه منکر آنیم که می توان اشتباه کرد و نه اینکه اصل اشتباه امری است
طبیعی که پس از وقوف به آن شخص می تواند راه درست تری در پیش گیرد؛ و این برای هر
کس می تواند رخ دهد. اما این یک چیزاست و یک روز سیاه را سفید و روز دیگر سفید را
سیاه جلوه دادن چیز دیگری است.
تئوری تراشیدن برای رهبری دینی جنبش آزادیخواهی مردم، در وقتی که کسی کسی را
به اینکار مجبور نکرده بوده، و روز دیگرمدعی رهبری دین زدایی از سیاست و ابداع
"سکولاریسم"، که در ایران هم سابقه دارد و هم پیشروانی چون مصدق و صدیقی و
بختیار، کاری دیگر است، که نام آن دیگر تنبه از خطا و انتخاب راه درست نیست.
آقای نوری علا
که با دایر کردن یک سایت اینترنتی امر بر او مشتبه شده، جبهه ملی ایران را نیز
همچون دیگر گروه های سیاسی که با او توافق و همکاری ندارند در عالم خیال رقیبی
برای خود به حساب آورده و از سرکینه وعناد ، و به هر راه و وسیله سعی می کند
ضمن مداخله در بحث های داخلی آن و تفتین از این راه، به این
افراد و سازمان ها تهمت زده و با نوشتن مطالب توهین آمیز آنان را تحقیر و
بدنام کند.
اما با این
کارها او " ...عِرض خود می برد و زحمت ما می دارد".
دکتر پرویز
داورپناه
۹شهریورماه ۱۳۹۲ برابر ۳۱ اوت ۳ ۲۰۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مآخذ
(۱) نگاه کنید
به مقاله محمد امینی در گویا نیوز
(۲) متن نامه ی نوری علا به احمد
شاملوو مقاله اودر دفاع از رهبری آیت الله خمینی، هفته نامه ایرانشهر، ۲۳ آذرماه ۱۳۵۷ اسلام واقعی که بت می شکند، نه آنکه بت می آفریند! شاملوی
گرامی!
چندی پیش جناب حسین
ملک لطف کرده و یک نسخه از نامه سرگشاده ای را که هفته قبل در ایرانشهر چاپ شد
برای من فرستاده بود. همان زمان مطالبی به فکرم رسید که چون دیدم آن نامه را کمتر
کسی خوانده و من هم وسیله ای برای انتشار حرفهایم ندارم آنها را نانوشته و ناگفته
رها کردم اما اکنون که تو آن را به دست چاپ سپرده ای و از دیگران هم خواسته ای در
این مقوله شراکتی داشته باشند، من نیز دیگرباره به صرافت طرح آن مطالب افتاده ام و
انشاء الله این مطالب آنقدرها هم " بی منطق" نباشد که نتوانی چاپشان
کنی.
دنباله مطلب در
«احترام آزادی»:
(٣) نگاه گنید به نامهً مردم،
ارگان مرکزی حزب توده ایران، شماره ٩١ ، سه شنبه ٢٢ آبان ماه ١٣۵٨ تلگرام گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران به امام خمینی
را که امضای اسماعیل نوری علا نیز در آن دیده می شود:
«تلگرام گروهی ازاعضای کانون نويسندگان ايران به امام خمينی
«قم دفترامام
«حضورعالی آيت الله العظمی امام خمينی ، رهبرآزموده ورهشناس انقلاب اسلامی ايران
درتائيد سياست استوارضد امپرياليستی آن بزرگوار
«درهم پيوستگی باموج بزرگ وتازه جنبش رهائی بخش ملی ايران، که بااشغال لانه فتنه انگيزی وجاسوسی سفارت امريکا ازسوی جوانان عزيز وارجمند دانشجوی ما ميرود تابه اوج قله پيروزی برسد.
درهمگامی باقشرهای انبوه زحمتکش ومحروم ايران که انقلاب اجتماعی، استقرارعدل وبرابری، ونيل به حد
آبرومندی ازرفاه درسايه کارشريف وباروررا دنباله طبيعی و ضروری انقلاب سياسی ميدانند.
و به اميد آن که خلق قهرمان ايران بامجاهدات جانبازانه خود موفق گردد تااستقلال سياسی، اقتصادی، مالی،
نظامی وفرهنگی کشوررابه نحو اکمل تحقق بخشد، ودرسايه اين چنين استقلال واقعی، حقوق وآزاديهای مدنی
واجتماعی رابرای همه افراد مردم وشرکت عملی شان را دراداره امورملی و محلی ، بدورازهرگونه تبعيض
تامين کند.
ما امضاکنندگان زير، اعضای کانون نويسندگان ايران، که به فعاليت اخيراين کانون معترض بوده وهستيم،
اعلام ميداريم که صف مبارزه ما همان صف واحد انقلاب به رهبری امام است وازاين پس نيز، همچنان که
درگذشته، نيروی انديشه وقلم وبيان هريک ازما وقف خدمت به خلق وانقلاب خلقی واسلامی ايران خواهد بود
باسلام ودرود گرم انقلابی
محموداعتمادزاده
(به آذين) سياوش کسرائی اميرهوشنگ ابتهاج (سايه) فريدون تنکابنی محمدتقی برومند.
١۵ آبان ١٣۵٨
* * *
مردم طبق آخرين اطلاعی که بدست آورد، نامه فوق طی يک روز١۶ آبان به امضای ١۴ نفرديگرازاعضای کانون نويسندگان ايران نيزرسيده است ، بشرح زيرين:
مهدی اسفنديارفرد هانيبال الخاص علی امينی نجفی محمود برآبادی جاهد جهانشاهی محمد خليلی جلال سرفراز اسدالله عمادی محمد قاضی کامبوزيا گويا غلامحسين متين ناصر موذن جمال ميرصادقی ، هوشنگ ناظمی ( نيک آئين ) رحيم نامور
مردم شماره ٨٧ ، پنج شنبه ١٧ آبان ماه ١٣۵٨
ــ در این
زمان عده ی دیگری از اینگونه نویسندگان عضو حزب توده یا مشتهر به
هواداری از آن نیز امضای خود را در پای همان متن نهاده در روزنامه ی مردم ارگان
رسمی آن منتشر کردند:
برپشتيبانی اعضای کانون نويسندگان ايران ازتلگرام ۵ عضو سرشناس کانون
محموداعتمادزاده ( به آذين) سياوش کسرائی اميرهوشنگ ابتهاج
( سايه) فريدون تنکابنی محمدتقی
برومند
١۵ آبان ١٣۵٨
به امام خمينی افزوده ميشود.
طبق اطلاع رسيده آقايان زير نيز پشتيبانی خودراازتلگرام ۵ عضو سرشناس کانون نويسندگان ايران به امام خمينی اعلام داشته اند.
اميرحسين آريان پور، ناصرايرانی، اصغرالهی ، محمدرضا اصلانی، محمدپورهرمزان، ناصرپورقمی،
جعفرجهانبخش، بهرام حبيبی ، بهاالدين خرمشاهی ، بهرام داوری، رکن الدين خسروی، محمد زهری،
منوچهرشيبانی، احسان طبری، نازی عظيمی، محمد رضا فشاهی، کامران فانی ، بهزاد فراهانی ، جعفرکوش
آبادی، پرويز مسجدی، محمدعلی مهميد، کيومرث منشی زاده، نصرت الله نوحيان ( نوح اسماعيل نوری علا
مردم شماره ٩١ ، سه شنبه ٢٢ آبان ماه ١٣۵٨
(۴) نگاه کنید
به پایگاه حسین انصاریان، عاقبت به خیر شدن چیست؟
(۵) نگاه کنید به مقاله ی نوری
علا کیست و چه می خواهد
(۶) نگاه کنید به آرشیو
آثار اسماعیل نوری علانوری علا در همه ی زمینه ها
(۷) «چرا خدا را نیایش می کنیم»
(۸) شمه ای از فلسفه و الهیات
درآرشیو آثار اسماعیل نوری علا
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm