به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۹۳

آرزوی نوروزی وکیل زندانی در بند ۳۵۰ برای ملت ایران

شعر عبدالفتاح سلطانی از اوین؛ ۱/۱/۱۳۹۱
بده دستت به من، فرزند ایران
دختر سلطانی: به مادرم گفته اند شما به جای همسرتان اظهار ندامت کنید




مائده سلطانی، با اشاره به اینکه مادرش تحت فشار است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «مادرم هر بار که برای پیگیری کارهای پدرم به دادگاه می رفت به صورت شفاهی تهدید می شد و حتی مدتی پس از اعلام حکم دادگاه تجدید نظر پدرم منشی دفتر یکی از مسولان قضایی که اسمش را نمی دانم به مادرم گفته بود حالا که همسرت اظهار ندامت نمی کند شما به جای او می توانید اظهار ندامت کنید. نمی دانم اگر مادرم به جای پدرم اظهار ندامت می کرد او آزاد می شد یا نه. اما بهرحال این صحبت به صورت شفاهی گفته شده بود.»
*****
عبدالفتاح سلطانی وکیل برجسته دادگستری که این روزها در بند ۳۵۰ زندان اوین دوران محکومیت ۱۸ ساله ی خود را میگذراند 
سال گذشته، ۱/۱/۱۳۹۱ در شعری سروده است:
بده دستت به من، فرزند ایران! / به پا خیزیم با یاد دلیران / سرود عشق و آزادی بخوانیم / ز میهن دیو و دد بیرون برانیم
به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی که به اتهام «تبلیغ علیه نظام، تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر، اجتماع و تبانی علیه نظام» به ۱۸ سال حبس در برازجان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده در طول فعالیت خود در حرفه‌ی وکالت سابقه وکالت در بسیاری از پرونده‌هایی که دارای جنبه حقوق بشری بوده از جمله پرونده فعالان سیاسی، دانشجویان، روزنامه نگاران و … را داشته است.
روح امید و صبری که در نوشته ها، سخنان و این بار در شعر زندانیان سیاسی وجود دارد همچنان نشان از ایستادگی و استقامت برای ساختن فردایی بهتر برای کشورمان دارد.
تا آنجا که عبدالفتاح سلطانی با ۱۸ سال حکم حبس می سراید: دل ایرانیان سرشار از امید / تن تزویریان لرزیده چون بید / تبر در دست ابراهیم ملت / زند بر فرق بت، بت‌های دولت
متن این شعر را در روز اول سال جدید سروده شده و در اختیار کلمه قرار گرفته، با هم می خوانیم:

بهار آمد، بهاری بس خجسته                      تن و جان همه از ظلم خسته
دل ایرانیان سرشار از امید                          تن تزویریان لرزیده چون بید
تبر در دست ابراهیم ملت                           زند بر فرق بت، بت‌های دولت
شب دیجور با سرسختی خویش                 ندارد تاب ماندن یک دمی بیش
درفش نور را افراشت ملت                         نمی‌ماند به زیر بار ذلت
هزاران لاله‌ی غلتیده در خون                       هزاران لیلی شیدا و مجنون
ز زیر خاک و از کنج قفس‌ها                         برآرد بانگ حق، بانگ جرس‌ها
که: ای ایرانیان! عید است و شادیم              به امید سپیده پر گشادیم
پدر، مادر، برادر، خواهر ما                           هزاران طفل غمگین، همسر ما
سر شب تا سحر چشم‌انتظارند                   سرشک از دیده، آه از دل برآرند
که شاید خلق ایران در شب تار                    بسازد لشکری از نور و از نار
بتازد بر سیاهی همچو تندر                         بسازد کار شب، یک بار دیگر
بده دستت به من، فرزند ایران!                      به پا خیزیم با یاد دلیران
سرود عشق و آزادی بخوانیم                        ز میهن دیو و دد بیرون برانیم
به یاد هم شهیدان هم اسیران                     خجسته باد هر نوروز ایران

عبدالفتاح سلطانی
۱/۱/۱۳۹۱
کلمه:
http://www.kaleme.com/1391/01/19/klm-96897/