مینا اسدی
خسته می شوم
مینا اسدی...دوشنبه ...دهم مارس دو هزار و چهارده ...استکهلم
*باز یک تولد دگر*
خسته می شوم
خسته از خودم که کودکم هنوز
ساده ام و اعتماد می کنم
خسته از رفیق نیمه راه و دشمنان بی شمار
خسته از دروغهای شاخدار.
خسته می شوم
خسته از حضور و خسته از غیاب
خسته از نشیب بی فراز
خسته از سوالهای بی جواب
خسته از شب دراز و آرزوی خواب.
خسته می شوم
خسته از هزار چهره گان
با نقاب های دلپسند و رنگ رنگ
خسته از زمین و خسته از زمان.
باز یک تولد دگر
باز من که می دوم
با دو پای لنگ
باز من که با گل و درخت و سنگ
حرف می زنم
باز من
که توی گوش کبک زیر برف می زنم.
باز من
و عشق و اعتماد و آرزو
باز من و زندگی
این *امید بی پدر * مرا رها نمی کند!
مینا اسدی...دوشنبه ...دهم مارس دو هزار و چهارده ...استکهلم