فاطمه در حالی که دستش را به حالت دستوری تکان میداد تا بیشتر بخورم گفت "بفرمایید".
فکر میکردم به اندازه کافی با هنر تعارف آشنایی دارم، برای همین وقتی برای شام کنار میزبان بیعیبونقصم، مادرش، و دو دختر و یک پسرش روی زمین نشستم احساس آمادگی میکردم. خیلی دلم میخواست باز هم از آن سبزیپلو ماهی خوشمزهای که پخته بود بخورم. اما میدانستم که پیش از آن باید ابتدا چند بار خیلی قانعکننده بگویم نه.
راستش پیش از رفتن به ایران نمیدانستم تعارف چیست.
تعارف کلمهای فارسی است که از عربی وارد این زبان شده و آداب پیچیده معاشرت در این کشور را توصیف میکند. به زبان ساده، برای پیدا کردن معنی واقعی حرفها باید پرده کلمهها را کنار زد و پشت آن را جستوجو کرد. نوعی بازی با کلمهها که هیچ شرکتکنندهای قصد پیروزی کامل در آن را ندارد و تا یک قدمی فتح میدان پیش میرود اما در لحظه آخر پا پس میکشد.