وضعیت کولبرانی که زیر آوار بهمن گیر کرده بودند و زنده ماندند، به گفته اهالی منطقه چندان مساعد نیست و یخزدگی جان برخی از آنها را تهدید میکند.
به گزارش خبرنگار ما، ریزش بهمن شنبهشب از طریق بلندگوی مسجد به اهالی محل گزارش و از آنها خواسته شد برای کمک به منطقه بروند. آنطور که اهالی گفتهاند، بعد از دیدن حجم عظیم بهمن و برفی که روی کولبران را گرفته بود، همه از پیداکردن کولبرانی که زیر بهمن مانده بودند ناامید شدند تا اینکه بعد از ساعتها جستوجو پای یکی از آنها در سفیدی برف پیدا شد.
آمار دقیقی از کولبرهای گرفتار نداشتیم
براساس گزارشهای رسیده، بیش از دو هزار نفر از اهالی منطقه برای نجات به محل حادثه رفته بودند، همچنین گزارش شده از میان ١٦ کولبری که در بهمن گرفتار بودند، چهار نفر کشته شدند؛ دو نفر در کما هستند و مابقی، زخمیهایی هستند که در بیمارستان بستری شدهاند.
هر لحظه امكان داشت دوباره بهمن بيايد
خضر مولایی، یکی از اهالی روستای بیوران که در عملیات امداد که به صورت خودجوش به راه افتاده بود شرکت داشت، دراینباره میگوید: حدود ساعت ٨:٣٠ شب در خانه نشسته بودم که از بلندگوی مسجد اعلام کردند کولبران زیر بهمن گیر افتادهاند. بهسرعت لباسهایم را پوشیدم تا به کمکشان بروم. پایم را که از خانه بیرون گذاشتم با تعداد زیادی از مردم روستا روبهرو شدم، درِ خانهها یکی پس از دیگری باز و به جمعیت حاضر افزوده میشد. به سمت محل حادثه رفتیم.
از همه روستاهای اطراف آمده بودند. نیشکولان، کانی زرد، دولهگرم، درمانآباد، باوی، کونهمشکه، زوران، بیوران سفلی و بیوران علیا اینها روستاهای نزدیک به محل حادثه بودند که مردم زودتر از بقیه توانسته بودند خود را به آنجا برسانند، بعد از آن مردم دهستان آلان، دولکان، سنجوی، بیتوش و شهرهای سردشت و خود سردشت نیز به ما پیوستند. تعداد زیادی از مردم آمده بودند؛ شاید بتوان گفت نزدیک دو هزار نفر بودیم. لحظه اول که خودمان را به کوه رساندیم نمیدانستیم دقیقا کجا این اتفاق افتاده است. نزدیک به هشت الی ١٠ بار در آن مکان بهمن ریزش کرده بود. هوا بسیار سرد بود و باد سردی میوزید تمام صورتم یخ زده بود. برف ریش و سبیل مردهایی را که برای کمک آمده بودند پوشانده بود. دو ساعت از جستوجو در برف و بوران گذشته بود تا آن زمان نتوانستیم کسی را پیدا کنیم. کمکم داشتیم ناامید میشدیم که چشممان به پای یکی از کولبران افتاد که از برف بیرون زده بود. تمام بدنش در برف مدفون شده بود. با تمام قدرت برفها را از رویش کنار زدیم و جسم بیجانش را از لابهلای برفها بیرون کشیدیم. تلاش کردیم جسم یخبستهاش را با ماساژدادن گرم کنیم، اما مرده بود. کمی پس از آن یکی دیگر از کولبران زیر لایه قطور و سفیدی از برف و یخ پیدا کردیم که خوشبختانه نفس میکشید و توانستیم او را زنده از زیر برف بیرون بکشیم. آمار دقیقی از کولبرانگیرافتاده زیر بهمن در دستمان نبود. مردم روستای ما تا ساعت دو صبح توانستند سه نفر دیگر را از زیر برف بیرون بکشند که فقط یک نفر از آنها زنده مانده بود. تقریبا تا ساعت سه صبح در حال برفکوبی بودیم. تلفنهای همراه آنتن نمیدادند با بیسیم به ما خبر دادند دیگر کسی زیر برف نیست و همه را بیرون آوردهاند. به سمت خانه به راه افتادیم در میان راه بودیم که خبر رسید دو نفر دیگر از خانوادهها اعلام مفقودی کردهاند. به محل برگشتیم تا آنها را پیدا کنیم. نزدیک ساعت ٥:٣٠ صبح بود. هیچ آمار دقیقی در دست نبود. یکی از بچههای مهاباد خبر آورد كه یکی دیگر از خانوادههای مهاباد نیز اعلام مفقودی کرده است. صبح باز هم به بالای کوه رفتیم. این آماری است که من دارم اما الان هم به ما اعلام کردند بازم هم دو نفر دیگر مفقود هستند. میترسیدیم دوباره بهمن بیاید اما مجبور بودیم نمیتوانستیم آنها را همینطور رها کنیم. همه آمده بودند؛ پیر و جوان حتی مردانی در جمع حضور داشتند که ٧٠ سال داشتند، جوانانها همه آمده بودند.
میلگرد، چوب و هر چیزی که دم دستمان بود را در برفها فرو میکردیم اگر به جسمی برخورد میکرد با بیل برفها را کنار میزدیم. او میگوید: تقریبا همه مردم اینجا کولبری میکنند تقریبا ١٥٠ کولبر از ١٢٠خانهای که در اینجا زندگی میکنند از این راه امرار معاش میکنند. درست است که راه خطرناک است اما وقتی نانی برای خوردن نداشته باشیم از اجبار رو به کولبری میآوریم. شش ماه از سال برف و بوران جانمان را تهدید میکند و شش ماه دیگر انفجار مین و سایر اتفاقات.
او که خودش هم کولبر است، میگوید: ریزش بهمن خیلی بد است. وقتی کولبری در این سرما و برف بیرون میرود با توجه به شرایط آبوهوایی میداند حتما بهمنی ریزش خواهد کرد. مثل ویرانی محض میماند اما چارهای نیست. راستش این اولینبار نیست که اینطور ما کولبرها به داد هم میرسیم همیشه همینطور بوده است. بلندگوی مسجد برای ما حکم اخبار را دارد. وقتی اعلام میکند اتفاقی افتاده است همه میآیند. در زمستان میتوان گفت همه مردها همیشه منتظر چنین اتفاقاتی هستند. وقتی بهمن روی فردی ریزش میکند زیر برف و یخماندن یکطرف، سرمازدگی یک طرف دیگر. خیلیها از سرمازدگی میمیرند، الان هم تعدادی در بیمارستان بستری شدهاند که گفته میشود سرمازده شدهاند و حال خوبی ندارند. نجات از سرمازدگی خیلی سخت است. امیدوارم خداوند آنها را به خانوادههایشان ببخشد. خضر مولایی درباره اینکه نگران نبود برای خودش هم مشکلی به وجود بیاید، میگوید: راستش نگران که بودم چون هر لحظه امکان داشت بهمن دوباره ریزش کند و ما هم زیر بهمن بمانیم. برف هنوز تازه و سبک و احتمال اینکه حرکت کند زیاد بود. خدا کمکمان کرد که بهمن دوبارهای نیامد. اما نمیشد کولبرهایی که زیر آوار مانده بودند، را هم رها کنیم. آنها هم زن و بچه داشتند. مجبور بودیم خطر را به جان بخریم. ضمن اینکه ما خودمان کولبر هستیم، مسیر را خوب میشناسیم و پیچوخمها را میدانیم؛
اینکه زمستان کولبر از کدام سمت میرود و تابستان از کدام مسیر، بنابراین ما خودمان باید کار را دستمان میگرفتیم.
کولبر نجات یافته:
هرچه جلوتر میرفتیم کولاک سنگینتر میشد
همچنین رزگار علیزاده، یکی از نجاتیافتگان حادثه بهمن سردشت که شغل خودش هم کولبري است و ٢٥ سال دارد، برای خبرنگار ما آن لحظات را که روی خط مرگ یا زندگی قرار داشت، توضیح داد: تقریبا ساعت چهار عصر بود، سه دسته از کولبران دور هم جمع شده بودند و درباره بار پارچه و سیگاری که آن طرف مرز بود حرف میزدند. گفتند برویم و آن را بیاوریم؛ چند روزی است که کار نکردهایم و دستمان خالی است. هوا خیلی بد بود؛ اما در نهایت کولبران تصمیم گرفتند برای کار به برف و بوران تن بدهند. از روستای بیوران علیا، پیاده به طرف کوه و درههای مرز ایران و عراق به حرکت درآمدیم. یکی از دستهها در میان راه پشیمان شدند و تصمیم گرفتند به روستا برگردند. به ما هم گفتند برگردیم؛ اما بسیاری از کولبران گفتند ما آمدهایم برای زن و بچههایمان پول دربیاوریم و کار کنیم، نمیتوانیم دست خالی به خانه برگردیم. تعدادی از کولبران به روستا بازگشتند؛ اما بقیه به راه خود ادامه دادند. کولبرانی که باقی مانده بودند اهل روستاهای اطراف بودند و با راه کامل آشنا نبودند. تنها کسی که با راه آشنایی داشت، من بودم. به آنها گفتم هوا بد است؛ هنوز بالای کوه نرسیدهایم هوا اینطور است، به بالای کوه برسیم دیگر نمیتوانیم جلوی پایمان را هم ببینیم. از آنها خواستم به روستاهایشان برگردند. در پاسخ گفتند مجبوریم؛ اگر این کار را نکنیم چه کسی نان زن و بچه ما را میدهد. نمیدانستم چه کار کنم میدانستم هرچه جلوتر برویم، باد و کولاک سنگینتر میشود؛ اما نتوانستم آنها را تنها بگذارم و به خانه برگردم. به خودم گفتم تنها کسی که راه را بلد است، من هستم؛ بهتر است با آنها بروم، هر اتفاقی هم افتاد اشکال ندارد بگذار سر من هم بیاید. به راه ادامه دادیم. تقریبا به آخرین نقطه مرزی رسیده بودیم. برف و کولاک شدت پیدا کرده بود. باد بعضی از کولبران را به زمین زد. بهسختی جلوی پایمان را میدیدیم. ناگهان صدای دستهای دیگر از کولبران به گوشم رسید، آنها متوجه ما شده بودند و فریاد زدند که به آنها کمک کنیم. چراغ قوه را روشن کردم، به دسته کولبرانی که با من بودند، گفتم شما اینجا بمانید من به کمکشان میروم. خودم را به دستهای ٤٠ نفری از کولبران رساندم. راهشان را گمکرده بودند و ساعتها در برف و کولاک دنبال راه بازگشت بودند. وی ادامه داد: راه را به آنها نشان دادم و به گروه خودمان پیوستم. ١٢ نفر از کولبران به روستا برگشته بودند، هشت نفر دیگر هم مانده بودند تا با من به روستا برگردند. تنها راه رسیدن به روستا، گذشتن از دره «نه ق لقه» بود. سه نفر از پشت سر از کنار من بهسرعت به طرف پایین حرکت کردند. از آنها خواستم یواشتر حرکت کنند؛ چون احتمال بهمن وجود دارد. چند ثانیه از حرف من نگذشته بود که بهمن آمد و آنها را بلعید. بهسرعت به طرف آنها حرکت کردم؛ فقط دستشان از برف بیرون مانده بود. با دست، برفها را کنار زدیم تا آنها را بیرون بیاوریم. دستهایمان یخ زده بود و تقریبا دیگر حس نداشت؛ اما توانستیم آنها را نجات دهیم. به راه خود ادامه دادیم که ناگهان صدایی آمد، سرم را که برگرداندم، دیگر نفهمیدم چه شد فقط سرم از برف بیرون مانده بود. نمیتوانستم حرکت کنم. دو نفر از کولبران توانسته بودند خود را نجات دهند، از آنها خواستم جلو نیایند، ممکن است باز هم بهمن بیاید؛ اما نتوانستند تحمل کنند و من را نجات دادند. خوشبختانه بهمن هم نیامد. پاها و قفسه سینهام آسیب دیده بود، نمیتوانستم نفس بکشم، دو تا از کولبران من را تا پایین همراهی کردند. چندین بهمن دره را پوشانده بود. تقریبا به پایین دره رسیدیم؛ اما هیچکس را در راه ندیدیم. پاهایم سست شده با برادر بزرگم تماس گرفتم و از او خواستم به دادمان برسد، کولبران زیر بهمنگیر افتادهاند. این نجات یافته ادامه میدهد: او هم به بقیه خبر داد تا برای کمک خود را به ما برسانند. آنهایی که با ما بودند، هیچکدام بالای ٣٠ سال نداشتند. یکی از کولبرانی که جان خود را از دست داد، فقط ١٨ سال داشت. شیرزاد یک فرزند فلج در خانه داشت. از سر نداری زن و بچهاش را رها کرد و خودش را به برف و کولاک زد. در نهایت جانش را در این راه از دست داد.
کولبر نجات یافته:
هرچه جلوتر میرفتیم کولاک سنگینتر میشد
همچنین رزگار علیزاده، یکی از نجاتیافتگان حادثه بهمن سردشت که شغل خودش هم کولبري است و ٢٥ سال دارد، برای خبرنگار ما آن لحظات را که روی خط مرگ یا زندگی قرار داشت، توضیح داد: تقریبا ساعت چهار عصر بود، سه دسته از کولبران دور هم جمع شده بودند و درباره بار پارچه و سیگاری که آن طرف مرز بود حرف میزدند. گفتند برویم و آن را بیاوریم؛ چند روزی است که کار نکردهایم و دستمان خالی است. هوا خیلی بد بود؛ اما در نهایت کولبران تصمیم گرفتند برای کار به برف و بوران تن بدهند. از روستای بیوران علیا، پیاده به طرف کوه و درههای مرز ایران و عراق به حرکت درآمدیم. یکی از دستهها در میان راه پشیمان شدند و تصمیم گرفتند به روستا برگردند. به ما هم گفتند برگردیم؛ اما بسیاری از کولبران گفتند ما آمدهایم برای زن و بچههایمان پول دربیاوریم و کار کنیم، نمیتوانیم دست خالی به خانه برگردیم. تعدادی از کولبران به روستا بازگشتند؛ اما بقیه به راه خود ادامه دادند. کولبرانی که باقی مانده بودند اهل روستاهای اطراف بودند و با راه کامل آشنا نبودند. تنها کسی که با راه آشنایی داشت، من بودم. به آنها گفتم هوا بد است؛ هنوز بالای کوه نرسیدهایم هوا اینطور است، به بالای کوه برسیم دیگر نمیتوانیم جلوی پایمان را هم ببینیم. از آنها خواستم به روستاهایشان برگردند. در پاسخ گفتند مجبوریم؛ اگر این کار را نکنیم چه کسی نان زن و بچه ما را میدهد. نمیدانستم چه کار کنم میدانستم هرچه جلوتر برویم، باد و کولاک سنگینتر میشود؛ اما نتوانستم آنها را تنها بگذارم و به خانه برگردم. به خودم گفتم تنها کسی که راه را بلد است، من هستم؛ بهتر است با آنها بروم، هر اتفاقی هم افتاد اشکال ندارد بگذار سر من هم بیاید. به راه ادامه دادیم. تقریبا به آخرین نقطه مرزی رسیده بودیم. برف و کولاک شدت پیدا کرده بود. باد بعضی از کولبران را به زمین زد. بهسختی جلوی پایمان را میدیدیم. ناگهان صدای دستهای دیگر از کولبران به گوشم رسید، آنها متوجه ما شده بودند و فریاد زدند که به آنها کمک کنیم. چراغ قوه را روشن کردم، به دسته کولبرانی که با من بودند، گفتم شما اینجا بمانید من به کمکشان میروم. خودم را به دستهای ٤٠ نفری از کولبران رساندم. راهشان را گمکرده بودند و ساعتها در برف و کولاک دنبال راه بازگشت بودند. وی ادامه داد: راه را به آنها نشان دادم و به گروه خودمان پیوستم. ١٢ نفر از کولبران به روستا برگشته بودند، هشت نفر دیگر هم مانده بودند تا با من به روستا برگردند. تنها راه رسیدن به روستا، گذشتن از دره «نه ق لقه» بود. سه نفر از پشت سر از کنار من بهسرعت به طرف پایین حرکت کردند. از آنها خواستم یواشتر حرکت کنند؛ چون احتمال بهمن وجود دارد. چند ثانیه از حرف من نگذشته بود که بهمن آمد و آنها را بلعید. بهسرعت به طرف آنها حرکت کردم؛ فقط دستشان از برف بیرون مانده بود. با دست، برفها را کنار زدیم تا آنها را بیرون بیاوریم. دستهایمان یخ زده بود و تقریبا دیگر حس نداشت؛ اما توانستیم آنها را نجات دهیم. به راه خود ادامه دادیم که ناگهان صدایی آمد، سرم را که برگرداندم، دیگر نفهمیدم چه شد فقط سرم از برف بیرون مانده بود. نمیتوانستم حرکت کنم. دو نفر از کولبران توانسته بودند خود را نجات دهند، از آنها خواستم جلو نیایند، ممکن است باز هم بهمن بیاید؛ اما نتوانستند تحمل کنند و من را نجات دادند. خوشبختانه بهمن هم نیامد. پاها و قفسه سینهام آسیب دیده بود، نمیتوانستم نفس بکشم، دو تا از کولبران من را تا پایین همراهی کردند. چندین بهمن دره را پوشانده بود. تقریبا به پایین دره رسیدیم؛ اما هیچکس را در راه ندیدیم. پاهایم سست شده با برادر بزرگم تماس گرفتم و از او خواستم به دادمان برسد، کولبران زیر بهمنگیر افتادهاند. این نجات یافته ادامه میدهد: او هم به بقیه خبر داد تا برای کمک خود را به ما برسانند. آنهایی که با ما بودند، هیچکدام بالای ٣٠ سال نداشتند. یکی از کولبرانی که جان خود را از دست داد، فقط ١٨ سال داشت. شیرزاد یک فرزند فلج در خانه داشت. از سر نداری زن و بچهاش را رها کرد و خودش را به برف و کولاک زد. در نهایت جانش را در این راه از دست داد.
رئیس هلالاحمر سردشت: مردم راهنمای ما بودند
فایق عبدالهزاده، رئیس جمعیت هلالاحمر شهرستان سردشت میگوید: روز شنبه ساعت ٢٠:٤٠ سقوط بهمن در کوه و درههای سردشت اتفاق میافتد که ساعت ٢٠:٥٨ به ما اطلاع داده شد و در فراخوانی که به ما اعلام شد دو تیم امدادی به منطقه اعزام کردیم تعدادی از کوهنوردان داوطلب نیز برای کمک به تیم ما پیوستند. ساعت ٢١:١٠ نیروها خود را به محل رساندند و عملیات امدادی اول از آن ساعت تا ٥:٣٠ ادامه پیدا کرد. در مرحله دوم طی جلسهاي كه شورای هماهنگی بحران برگزار کرد باز نیروها به محل اعزام شدند و تا ساعت ١٢:٤٠ عملیات ادامه داشت. درکل ١٦ نفر حادثهدیده داشت که سه نفر از آنها سالم بودند. سه نفر دیگر نیز به صورت سرپایی مداوا شدند و چهار نفر فوتی داشتیم و شش نفر دیگر به بیمارستان امامخمینی انتقال داده شدند و تحت درمان هستند. سرچمهقردان به سمت مرز در محدوده روستای بیوران علیا است. فراخوانی داده شد که اگر فردی از خانوادهای به خانه بازنگشته و مفقود شده به ما اعلام کنند. با پلیس ١١٠ تماس بگیرند یا به شورای هماهنگی بحران مراجعه کنند. تاکنون شخصی مراجعه نکرده فقط یکی از کولبران یافت نشده بود که صبح او را پیدا کردند که متأسفانه جان خود را از دست داد. عملیات ساعت ١٢:٤٠ ظهر یکشنبه پایان یافت. باز عوامل خود را نیز به محل فرستادیم که به برای اطمینان بیشتر به محل بروند. تیم پشتیبانی که از نقده به محل اعزام شدهاند به صورت تخصصی این کار را انجام میدهند و درحالحاضر در محل هستند. احتمال اینکه شخص دیگری زیر برف مانده باشد بسیار ضعیف است. بیش از هزار نفر از مردم برای جستوجو در محل حضور پیدا کردند. حضور مردم هم کارساز بود هم مشکلساز. حضور مردم بسیار به سرعت عملیات و نجات کولبران کمک کرد اما چون مردم امکانات و تجهیزات لازم در شرایط ریزش بهمن را نداشتند و هر لحظه امکان سقوط بهمن وجود داشت، این ترس را در ما ایجاد کرد که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. مردم هم راهنمای ما بودند چون با منطقه کاملا آشنا بودند، راهی که میرفتیم راه اصلی نبود یک راه فرعی بود. اکثر حادثهدیدهها جوان بودند کمسنترینشان ١٧ سال داشت و مسنترینشان ٣٧. سن افرادی که جان خود را در این حادثه از دست دادند بین ١٨تا ٢٧ سال بود. شهرهای مرزی همه مطلع شدهاند اگر کسی باشد به ما اعلام میکنند. باز اگر به ما اعلام شود، عملیات را شروع خواهیم کرد. اما حالا نیز افراد ما در آنجا مستقر هستند. تا پایان عملیات تیم سردشت بود بعد از آن تیم تخصصی از نقده اعزام شد. براساس آخرین گزارشها، علی محمدنژاد، ۱۹ساله، شیرزاد عبدالهی ۲۷ساله و اهل سردشت، هیوا ابراهیمینیا، ۲۲ساله و اهل بانه و محمد حمزهزاده، ۲۱ساله و اهل مهاباد در ریزش این بهمن کشته شدهاند و احتمال میرود افراد دیگری نیز زیر بهمن باشند.
اسامي مجروحان حادثه ریزش بهمن
- جعفر احمدیان ۲۷ساله،
- غریب علیزاده ۳۷ساله،
- آریا شیخپور ۱۷ساله،
- رزگار علیزاده ۲٥ساله،
- قاسم محمدخدر ۳۱ساله،
- هِدی ظاهری ۲۴ساله،
شرق