جمعهها که میشود، تهرانیهای عاشق طبیعت، صبح زود طبق قرار قبلی، در میدان دربند، میدان تجریش، میدان درکه، پارک جمشیدیه، ولنجک و دارآباد به جمع دوستان پیوسته، راهی کوههای زیبای شمال تهران میشوند.
عدهای راهی دربند و پسقلعه و شیرپلا، عدهای راهی کلکچال، عدهای راهی کوههای دارآباد، عدهای راهی درکه و عدهای راهی توچال میشوند.
در این میان توچال بلندترین قله تهران است و دستیافتنش از همه سختتر. همه ما اینها را از رشتهکوه البرز میدانیم و میشناسیم.
برخلاف تصور ما، البرز رشتهای است طولانی که از قفقاز آغاز و بعد از گذشتن از آذربایجان، مازندران، خراسان و افغانستان تا رشتهکوههای هیمالیا ادامه دارد.
اما دماوند بلندترین نقطه آن است. از گذشته هر قسمتش را به یک نام میخواندند. در مازندران، او را موز میخواندند. اصلا مازندران، موزاندرون بوده است. اما در محدوده ری همان البرزش میخواندند. عدهای را هم اعتقاد بر این بوده که ایرانیها هر کوه بلند را البرز مينامند.
البرز در اصل هربرز یا هربزیتی بوده و به باور ایرانیان باستان، اولین کوهی است که از زمین برخاست. فرشته عدالت در همین البرز جایگاه دارد و مهر یا خورشید از پشت آن سر برمیآورد. فریدون دوران طفولیت را در البرز گذراند. همان فریدون اژدهاکش که مغز پدرش آبتین طعمه ماران ضحاک شد؛ همان فریدون که با کاوه آهنگر، در همین ری خودمان، همپیمان شد و در گنگ دژهوخت (اورشلیم) با سپاهیان ضحاک اهریمن به صفآرایی برخاست، عاقبت، ضحاک ماردوش را در همین دماوند خودمان در بند کرد تا جوانی و انسانیت در این مملکت باقی بماند.
ضحاک باید زنده میماند تا پلیدیهای تنش، تباهیگر جهان و انسانهای جهان نشوند. از این رو دماوند ما صبورانه و نجیبانه و برای بقای انسانیت در جهان، نماینده اهریمن جهان یعنی ضحاک را درون غاری از غارهایش در بند نگه داشته، تحملش كرده و میكند. به باور پیشینیان این سرزمین، بخارات نشئتگرفته از مواد گوگردی دماوند، همان نفسها و آههای ضحاک است که به هوا برمیخیزد و مواد گوگردی این قله زیبا، سمومات و زهرهایی است که از هفتاد سوراخ و چشمه اطراف آن از سوی ضحاک بر این گنبد گیتی و دیو سپیدپای دربند، روان و متصاعد میشود.
سیمرغ هم زال مویسپید خردسال را در همین البرز نشو و نما داد و آرش کمانگیر هم از بالای همین دماوند، در سیزدهمین روز از تیرماه، تیری در کمان گذاشت، هستی خویش را بر آن نهاد و با حماسهآفرینیاش در این روز که جشن تیرگان یادگاری از آن روز است، نام ایران و ایرانی را در تاریخ جاودانه كرد.
پس هرگاه پای در راه توچال و کلکچال و پلنگچال و دماوند و... میگذارم، سر به آسمان دارم كه شاید پرواز سیمرغ را، زال بر پشت، به چشم خیال بازبینم و چشم در این طبیعت زیبای مشرف بر شهر آرزوهاي تهران، روزی فرشته عدالت ساکن البرزکوه را به چشم ببینم و سیر با او درددلها كنم! آری هرگاه تو هم قدم در راه البرز گذاشتی، به یاد داشته باش که فرشته عدالت در همین نزدیکی جایگاه دارد و روزگاری رستم دستان، به دستور زال پدر، قدم در این راه گذاشت تا کیقباد را از این بلندای افراشته پایین آورد و برای بسط انسانیت در جهان، خلعت پادشاهی تنش کند.
علیرضا زمانی، شرق