آنا گاوالدا، نويسنده فرانسوي مجموعه داستاني به اسم «دوست داشتم كسي جايي منتظرم باشد» دارد كه خانم الهام دارچينيان ترجمه كرده و نشر قطره ناشر آن است. اين مجموعه داستان به چاپ بيستو هفتم رسيده است.
«زندگي بر شاهراه قديم رم» مجموعه داستانهاي بههمپيوسته واهان توتوونتس، نويسنده مشهور ارمني است كه با ترجمه آندرانيك خچوميان در نشر چشمه منتشر شده است.
«پدرم زميندار و در استان ما صاحب منصب دولتي بود. اما من بايد از مرگ او شروع كنم. او مانند تازهدامادي كه آماده عروسي ميشود، خود را براي مردن آماده كرد. يك ماه قبل از مرگ كه هنوز سرپا بود و سرزنده، اما ميدانست كه كرم مرگ دارد بر او غلبه ميكند، نجار را صدا كرد و با هم تختههاي بلند گردو را جدا كردند.
يكي از تختهها را كه رگهرگه بود، به سويي پرت كرد و گفت اين تخته رگه داره. و تخته ديگري جايگزين آن كرد. سپس، روي قالي كرمانشاهي كه كف اتاق پهن بود دراز كشيد و نجار اندازه قدوقواره او را برداشت و گفت حاجي افندي، ماشالا قدوقواره چنار را داري. و پدرم بيتفاوت لبخند زد. نجار در حضور پدرم و براساس تذكرات و دستورهاي جدي او، تابوت پدرم را ساخت. مادرم در اتاقي جداگانه جانسوزانه گريه ميكرد و اين در حالي بود كه نجار با پدرم شوخيكنان داستان تعريف ميكرد و گاهي لبي تر ميكرد و تخته چوب گردو را اندازه ميگرفت، ميبريد، جفتوجور ميكرد، صيقل ميداد و برق ميانداخت.»
علياصغر بهرامي «شب مادر» كورت ونهگات را در انتشارات روشنگران منتشر كرده است.
«اوراق امتحانياش احتمالا طولانيترين اوراقي است كه تاريخ آموزش دندانپزشكي به خود ديده است، و به علاوه بيربطترين اوراق تاريخ دندانپزشكي نيز هست. مطالب آغاز اين اوراق امتحاني كاملا طبيعي و نشانه سلامت عقل نويسنده است. او دقيقا به سوالات ممتحن پاسخ ميدهد. اما بعد بدون توجه به سوال امتحان، سوال امتحان هر چه باشد، جونز به نحوي موفق ميشود به تئوري كه تمام آن از خود اوست گريزي بزند. بر اساس نظريه جونز دندان جهودها و سياهها بيگفتوگو فاسد و خراب است.»
نانسي فارمر نويسنده امريكايي رماني دارد با عنوان «نامو دختر آفريقا » كه خانم شهلا طهماسبي ترجمه كرده و ناشرش انتشارات گل آذين است. اين رمان كه برنده جايزه نيوبري هم شده براي رده سني نوجوانان نوشته شده است.
«نامو آنقدر حرف زد تا هوا تاريك شد و نسيم شبانگاهي خوشههاي ذرت را به خش خش در آورد. دو شبح ديگر زير نور ستارهها جلو آمدند. چهره مادر جوان بود، خيلي جوان! عينا شكل ماسويتا. ديدن پدر كمي مشكل بود. گاهي به نظر ميرسيد آنجا ايستاده و گاهي تنها سايهاي بود كه بيصدا در امتداد نردهها قدم برميداشت.»
آنا گاوالدا، نويسنده فرانسوي مجموعه داستاني به اسم «دوست داشتم كسي جايي منتظرم باشد» دارد كه خانم الهام دارچينيان ترجمه كرده و نشر قطره ناشر آن است. اين مجموعه داستان به چاپ بيستو هفتم رسيده است. آثار ديگر اين نويسنده هم به فارسي ترجمه شده و بعضا به قلم مترجمان ديگر.
بنده از نخستين كساني بودم كه اين نويسنده را در ايران معرفي كردم و پرونده مفصلي براي ايشان در مجله گلستانه تدارك ديدم.
«حالا به خوبي ميداند كه جز او كسي را دوست نداشته و هيچ كس جز او، او را دوست نداشته. كه او تنها عشقش بوده و هيچ چيز نميتواند اين را تغيير دهد، كه هلنا گذاشت او مانند شيئي دست و پا گير و بيهوده بر زمين بيفتد و هيچگاه كلمهاي ننوشت و دستش را دراز نكرد تا او دوباره بلند شود.»
اسذالله امرایی / روزنامه اعتماد