ناصر انقطاع |
سرانجام پس از سالها کِش و قوس و بَله و نه سازمان سیا که یک بارهم درسالهای دهه شست یا هفتاد اعلام کرد که بخش بزرگی از این اسناد گُم شده است!! امسال (۲۰۱۷) باز بخش نسبتاً مهمی دربارهی این رویداد، از سوی این سازمان منتشر شد.
مندرجات این اسناد و برگه ها، هم سلطنت طلبان را شوکه کرد، وهم چپ گرایان دوآتشه مانند «میرفطروس» را که مانند بسیاری از توده ایهای سالهای بیست و سی، ناگهان رنگ عوض کرده و ملتگرای ظاهری شده بودند، به راهی دیگر کشاند. زیرا این گروه چپ اندیش بخوبی واقفند که چگونه به محض این که حس میکنند آنچه را که تاکنون گفته، و راهی را که رفته اند، درست نبوده، بی درنگ راه و اندیشه و نظر خود را دگرگون میکنند.
آقای میرفطروس نیز تقریباً یک سدوهشتاد درجه تغییر جهت داده است.
پیش از اینکه وارد بحث بیشتردر زمینه نکته های مهم این اسناد بشوم، یاد خاطره ای از یکی از دوستان پزشکم افتادم.
این پزشک کاردان که متخصص بیماریهای آمیزشی است، در زمینه ی توده ایهایی که درسرِ بزنگاه تیشه بر ریشه خواستهای ملی میزدند، و سنگهای گران، در راه ارابه های پیشرفت خواستهای ملی و مردمی میانداختند، و زمانی که روشن میشد تا چه پایه خیانتکار هستند، بیدرنگ رنگ عوض میکردند، و ناگهان ملی و مردمی میشدند میگفت: این گروه مانند بیمارانی هستند که با یکی دوبار معالجه سطحی (بگوئید تغییر مسیر اجتماعی) احساس میکردند که بیماریشان خوب شده است!! ولی پزشک یاد شده به دوستان خود میگفت: مردم گمان میکنند این گونه چپ گرایان و تودهایها به راستی درمان فکری شدهاند. زیرا سخنهای مردمگرا میزنند و براه ملت باز گشته اند. و ما هم همین باور را داشتیم. ولی در گذر زمان و یک دگرگونی اجتماعی پی به اشتباه خود میبردیم، زیرا اینگونه کسان به محض این که موقعیت مناسب پیدا میکردند، بازهم بیماری سیاسیشان عود میکرد، و روشن میشد که خصلت ضد ایرانی و ضد ملی خود را دارند.
وقتی که اسناد منتشر شده سازمان سیا که در بخشی از آنها آمده است، (هنگامی که مصدق در نیم شب روز ۲۵ مرداد، فرمان را که وسیله سرهنگ نصیری آورده شده بود نپذیرفت) این جمله در اسناد به چشم میخورد، که از سوی سازمان، به کرمیت روزولت، مسول خاورمیانه سازمان سیا، دستورداده شد که عملیات را دنبال کند!!
خوب دقت کنید! (که عملیات را دنبال کند! کدام عملیات را؟!)
آقایان سلطنت طلبان و شاه الهی ها، شما که معتقدید حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ «رستاخیز!» بود پس چگونه سازمان سیا ناظر و نگرنده حوادث بود؟! (قبلاً باید به یک نکته دستوری اشاره کنم، واژه ی «رستاخیز!!» که آقایان دو دستی به آن چسبیده اند نیز معنای «روز قیامت !!» است. این واژه از دو بخش «رُستن» و «خیزیدن» میآید، که کنایه از آن است که مُردگان از بند خاک رسته میشوند، و به پا میخیزند. واین واژه، از معنای « قیام» و« بپاخاستن» جدا است). به گونهی دیگر واژه « رستاخیز» یعنی « محشر!!» آیا به نظر شما رویدادهای رستاخیزِ روز محشر بود ؟!!. به هر روی دنبال کردن عملیات، آن هم از سوی یک سازمان جاسوسی و دخالتگر بیگانه مفهومی جُز دخالت برای سقوط یک دولت ملی ندارد!
در این جا اجازه میخواهم شما را به «۶۸» سال پیش، یعنی مهر ماه سال ۱۳۳۰ ببرم، یعنی دو سال پیش از وقوع ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که مصدق یکی- دو ماه بود که نخست وزیر شده بود. من، در آن هنگام دانشجوی سال یکم دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم، و در رشته حقوق سیاسی سرگرم در کار دانشجویی بسر میبردم. یک روز، در سر کلاس استاد بزرگوار، دکتر محمدحسین علیآبادی دانشمند برجسته دانشگاه درس حقوق سیاسی به ما میداد. (دکتر علیآبادی که غول دانش حقوق بشمار میرفت و همان کسی بود که یک سال پس از آن به هنگام خلع ید از شرکت نفت انگلیس، دکتر مصدق او را بسمت مدیر عامل شرکت ملی نفت برگزید و به آبادان فرستاد.) اتفاقاً یکی از دانشجویان در آن روز در کلاس از استاد پرسید: استاد، آیا ممکن است در ایران ناگهان کودتا شود و رشته های ما را پنبه کنند؟!
استاد لحظه ای سکوت کرد، و گفت: اگر شما جوانان هوشیار باشید، و جامعه شناسی مردم، و به بازیهای دولتهای استعمارگر پی ببرید، و مردم را آگاه کنید، خیر! و گرنه همه چیز ممکن است. بحث به درازا کشید. استاد علیآبادی گفت: بگذارید روشنتر بگویم، یک حکومت ممکن است به سه گونه سرنگون شود. ۱- با دخالت نظامی و مستقیمِ کشوری دیگر، و ورود نیروهای نظامی از سوی آن کشور نیرومند به سرزمین دیگر مانند سوّم شهریور ۱۳۲۰ بر ایران، و یا حملهی عربها به ایران، در زمان عمر، و … و … (خواننده ارجمند امروز ما نمونه های دیگر آن را در پاناما شاهد بودیم که چگونه آمریکا پاناما را اشغال کرد، و رییس جمهور آن را به آمریکا آورد و زندانی کرد، تا مُرد، و یا حمله امریکا به عراق و سقوط صدام حسین و … و … و) به هر روی آن روز در سر کلاس (مهر ماه ۱۳۳۰) استاد علیآبادی در دنبال سخنان خود گفت: ولی در دو مورد دیگر ممکن است یک دولتِ به ظاهر، از درون با دو شیوهِ جدا سرنگون شود.
۱- کودتا. وآن عبارت است که یک حمله و سرکشیِ ناگهانی از سوی یک یا دو واحد داخلی، که معمولاً نظامی هستند، سازمان وساختار یک حکومت زیرو رو میشود. و یک گروهِ دیگر جانشین آنها میگردند این حادثه، دو ویژگی دارد:
نخست: ضربتی است، و ظرف ۲۴ ساعت، یا حداکثر ۴۸ ساعت یا اندکی بیشتر کاریکسره میشود، و حکومت حاکم واژگون میشود و کودتاگران پیروز میشوند.
دو- این عملیات با حداقل خونریزی انجام میشود وهمانگونه که گفتم: ضربتی است.
۲-انقلاب: و آن عبارت است که یک رژیمی در یک کشور مورد پسند مردم نیست، و آرام آرام در دو سه نقطه از کشور تظاهراتی انجام میگیرد، که این تظاهرات بیدرنگ سرکوب میشوند. سپس سه – چهار روز بعد، در دو نقطهِ دیگر … شش هفت روز بعد سختتر و گستردهتر و شاید خونینتر، برپا میشود. و رفته رفته مردم نیز مقاومت و خشونت بیشتری بروز میدهند، و حکومت نیز سرسختی بیشتر نشان میدهد، تا اندک اندک نیروی حاکم ضعیف و ضعیفتر میشود، و مردم خشمگینتر و بیباکتر پیش میآیند، و کار را یک سره میکنند.
استاد سپس افزود این روش نیز، دارای دو ویژگی است.
نخست: آرام آرام شکل میگیرد، و شاید یک انقلاب مدت یک سال و دو سال به درازا بکشد، تا به نتیجه برسد.
دوّم: در اینگونه حادثه تلفات از هر دو سوی به ویژه مردم، بالا، و بالاتر میرود، و از دهها هزار تن بیشتر میشود. میبینید که فرق بسیار میان کودتا و انقلاب است. و سلطنت طلبان از حول هلیم توی دیگ افتاده، و رویداد ۲۸ مرداد را رستاخیز!! گفتهاند در حالی که به روشنی صفات کودتا در آن دیده میشود.
در این جا صرفنظر از سخنان سنجیده استاد علیآبادی این پرسشها از آقایانی که میگویند حوادث ۲۸ مرداد کودتا نبود، پیش میآید. لطفاً پاسخ دهند.
۱- شخص شاه مگر وزیر دربار نداشت؟ ومگر رئیس دفتر مخصوص نداشت؟ که مأمورعزل مصدق را بدون ذکرعلتِ عزل درساعت اداری بیدار باو ابلاغ کند؟
۲- چرا یک سرهنگ گارد شاهی فرمان را به خانه نخست وزیر میبرد؟
۳-آیا این آقای سرهنگ ماشین شخصی نداشت که با زره پوش و تانک به خانه ی رئیس دولت رفت؟
۴-آیا وقت اداری را از دست آنها گرفته بودند که یک پس از نیم شب را برای ابلاغ فرمان برگزیده بودند؟
۵-در کجای دنیا نخست وزیر منتخب شاه برروی تانک سوار میشود و به نخست وزیری میرود که زاهدی رفت؟
۶- یا در ایران، دفتر نخست وزیری نبود، که نخست وزیر منتخب شاه، در باشگاه افسران لشگر دو سکنا گزید؟
۷-در کجای جهان خانه ی نخست وزیر معزول را، زیر باران گلوله و تانک و تک و تاخت چاقو کشان وغارت ایشان قرار میدهند و از بن و ریشه ویران میکنند وحتا چارچوب درها و پنجره ها را از جا میکَنند؟
۸-دلارهای تا نخوردهای که آمریکاییها وسیله آیت اله، بهبهانی و اردشیر زاهدی در جنوب شهر تهران به دست طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی و دیگر چاقوکشان پخش میشده، از کجا آمده بود؟
۹-قُفل اسلحه خانه های پادگانهای تهران، همگی چگونه و به دستور چه کسی باز شد، و سلاحهای آن چرا میان مردم اوباش و نظامیان پخش شد؟
۱۰-چرا شاه سحرگاه ۲۶ مرداد بیمقدمه ایران را ترک کرد و پس از خوابیدن سرو صداها، و مطمین شدن ازسقوط دکتر مصدق بازگشت؟ آیا این خلاف قانون اساسی نبود؟ وآیا شاه بااین عملِ خود، خویشتن را معزول نکرد؟ اگراینها و دهها چون این ها، کودتا نبود، پس چه بود؟!
صرفنظر از اقرار سازمان سیاه وسیله ی اعلامیه های خود، و صرفنظر از پوزش خواهی های دو رئیس جمهور آمریکا و خانم وزیر کابینه کلینتون، درهیچ جا، نشانهای ازاین که مصدق، به گفته ی میرفطروس با رفتارهای خود، به پیروزی کود تا کمک کرده است! دیده نمیشود. وآقای میرفطروس به هنگام نوشتن این هذیانات مسلماً از حالت عادی خارج بوده است.
نکته خنده آور دیگری که میرفطروس بیان داشته، آن است که او می گوید:
نیروهای ارتش در سراسر روزهای حوادث ۲۸ مرداد در خدمت!! مصدق بوده است. پس کدام شاخه نظامی خانه مصدق و گارد محافظ آن را به توپ بست؟ و در و پنجره ی آن را در هم کوبید؟
آخر اندکی آگاهی در زمینه بررسی حوادث شایسته است؟ باشگاه افسران لشگر دو، چگونه در اختیار دولت کودتا قرار گرفت؟ اینها نظامی نبودند. تانکها چگونه در خیابانها اوباش را سوار میکردند و چرخ میزدند؟!
آقای میرفطروس در مقاله تازه خود، کسانی را که پول خود را بیهوده به او داده تا صرف هزینه آسیب شناسی یک شکست بشود، فراموش میکند، و به کشف تازهای میپردازد، تا جزو کاشفین تاریخی بشمار آید، و در چند جا به موردی ناگهان مصدق را رهبری سیاسی بزرگ، قهرمان نهضت ملی شدن نفت، خوانده است، و در زمره مردان بزرگ میداند. و مردانی که در مواقع حساس با عزم و اراده ملی، مسیر حوادث! را تغییر میدهند. و با این صغرا کبرا چیدن، میگوید: مصدق خود مطلب را کش!! داد، تا کودتا پیروز شود! عجب!!
این آقای میرفطروس با این هندوانه های به خیال خود، زیر بغل مردی که اصولاً مُستغنی از این خوشامد گوییهاست میخواهد تیر خط سومی خود را به نشانهای که میخواهد بزند، و به این نتیجه برسد که در جریان نبرد حق علیه باطل مصدق پی برده بود که حالا که رؤسای جمهوری آمریکا و خانم وزیر خارجه آن کشور و سازمان سیا، قبول به کودتا علیه حکومت مصدق کردهاند، خودِ مصدق پذیرفته بود که کارشان درست بوده، و اگر اندکی غافل میشد، ممکن بود تودهایها پیروز شوند!!! و این کار مردمی!! که عامل آن انگلیس و آمریکا و شاه بوده، شکست بخورد!. این بوده که مصدق با هوش ذاتی خود، و (حتماً با رایزنی یاران آگاه خویش) به این نتیجه رسید که در این جریانات بهتر است کودتا پیروز شود!!
جَلالله و جَفالفکر!!!،!!! پس هر چه زودتر باید راهی پیدا کرد که کودتا به نتیجه برسد!!
ضمناً باز لای این استدلال درهایی باز است و آبِ مسخره از آن نشت میکند!، جناب ایشان، یکی به نعل میزند و یکی به میخ و میخواهد بهره بگیرد که اصلاً کودتایی در کار نبوده! و مصدق براثر یک قیام ملی (حتماً رستاخیز روز قیامت!!) از کار برکنار شده است، و کار مصدق را برای حمایت از این رویداد، بهترین کار دانسته است. که دستور ضرب و شتم به مردم (بگویید مخالفان کودتا) نداده است!! او نمیخواهد بپذیرد که اصولاً مصدق، آدمِ فرمانده به نیروهای مخالف مردم برای زدن و کشتن آنها نبود، و نبود! او اصلاً در این خط نبود و میدانست که ساختار اصلی ارتش تابع کودتا بود زیرا نخست وزیر منتخب بود. ژنرالهای ارتش مخالف مصدق بودند، و بجز رئیس ستاد ارتش که مردی بی عرضه و بی دست و پا بود. مصدق کسی را درارتش نداشت.
ولی آقای میرفطروس میگوید: مرغ یک پا دارد. وارتش و نظامیان همه در اختیار دکتر مصدق بودند! و مصدق از آنها استفاده نکرد!
نخست اینکه، مصدق خامنه ای و شاه نبود، که به نیروهای ارتش و انتظامی و ساواک و بسیجیها فرمان کشتار مردم را بدهد ازاین گذشته، چرا حضرت میرفطروس نمیگوید که پس آن نیروهایی که در روز ۲۸ امرداد خانه دکتر مصدق را با شلیک گلوله و توپ و تانک هدف قرار دادند، ارتشی بودند، یا نه؟ آیا آنها از مریخ آمده بودند؟ یا اینکه سرلشگر بقایی و سرتیپ زاهدی و سرلشگر بعدیها دستور کشتار مردم و حمله به خانه مصدق راصادر کردند؟!
آیا در نُهم اسفند سال ۱۳۳۱ نیز که قرار بود مصدق کشته شود،و عامل این دستورهم قوای انتظامی بودند و به خانه مصدق حمله کردند، و مصدق از خانهاش گریخت بازهم افراد غیر نظامی بودند؟
آیا سرگرد پرویز خسروانی فرمانده ژاندارمری با جیپ به در خانه نکوبید؟ و آن را از جا نکند؟ (و به خاطر همین عمل غیر انسانی و غیر قانونی حمله به خانهی نخست وزیر قانونی، ظرف سه- چهار سال از سرگردی به ارتشبدی نرسید؟)
حزب توده ای که میرفطروس از آن هرکول و آشیل ساخته است و دیگر تودهایها برآنندکه دارای نیرویی شکننده بوده، چرا پس علیه کودتا ویا بقول آقای میرفطروس خودداری مصدق از ضرب و شتم مردم، علیه مصدق کودتا نکرد؟! این نیست، مگر آن که این حزب همیشه و همیشه گوش به فرمان مسکو بوده، و همگان گواه هستیم که در دوران زمامداری دکتر مصدق، سختترین و بدترین دشنامها را به این مَرد داد. و بازهمانگونه که بازشاهدیم. به هنگامی که مصدق درگیر مبارزه با دولت استعماری انگلیس بود، و از دیدگاه مالی در مضیقه بود و قرضه ملی چاپ کرد، و از مردم تنگدست ایران کمک مالی خواست، دولت کمونیستی شوروی چند بار به درخواست طلب ایران از آن کشور و استرداد یازده تن طلایی که آن دولت قبول داشت که به ایران بدهکار است ترتیب اثر نداد، تا شاید ایران از پای درآید. ولی همین دولت هوادار کشورهای مظلوم پس از پیروزی کودتا، دو دستی یازده تن طلای بدهی خود را تقدیم به دولت زاهدی کرد!! آیا ما فراموش می کنیم؟!
کیست که فراموش کند؟ روزنامه های حزب توده در زمان مصدق، این مرد ملی را، نوکر بیگانه نگفتند؟ میمون آمریکا، بوزینه عموسام، پیرخرفت، ایران برباد ده، عوام فریب و… و نامیدند؟ در حالیکه مصدق کوچکترین واکنشی علیه این پرخاشجوییها و لجن پراکنیها نشان نمیداد و برای آنها پشیزی قایل نبود، و در آغاز نخست وزیری به شهربانی دستور داد که چون طبق قانون اساسی ناسزا گوینده به رئیس دولت مجرم نیست و فقط اهانت به شاه جرم است، کاری به ناسزا گوینده و ناسزاهای حزب توده و دیگر کسانی که علیه من ناسزاگویی و پرخاشگری میکنند، نداشته باشید (کسانی که آن روزها در کار سیاست بودند، هرگز این اعلامیه را فراموش نکردهاند) زیرا دکتر مصدق بیش ازهرکس حزب توده و سیاست ضد ملی آن را میشناخت و میدانست که این حزب بیهوده بزرگ نمایی میکند و توان مقابله با اکثریت مردم میهن پرست را ندارد.
به هرروی، تا محققان و پژوهندگانی!! مانند میرفطروسها داریم، چرا دل نگران باشیم؟ هر وضعی در مسیر سیاسی ایران پیش بیاید، این گونه محققان به گونه ای آسمان و ریسمان را به هم میبافند و از لای «مفاتیح الجنان» سیاسی خود روایتی را پیدا میکنند.
ملیون ایران
به هرروی، تا محققان و پژوهندگانی!! مانند میرفطروسها داریم، چرا دل نگران باشیم؟ هر وضعی در مسیر سیاسی ایران پیش بیاید، این گونه محققان به گونه ای آسمان و ریسمان را به هم میبافند و از لای «مفاتیح الجنان» سیاسی خود روایتی را پیدا میکنند.
ملیون ایران