به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۹۶

کوچ یا گریز؛ مسأله این است!

در طول تاریخ بوعلی سیناها هم ناگزیر از کوچ بوده اند این جبر تبعات متعددی دارد. از فراهم نبودن زمینه بروز استعداد‌ها تا فکر اما سهم من برای ارتقای فکر و اندیشه سرزمینم چه می شود؟

بعد از درگذشت تلخ مریم میرزاخانی نابغه ایرانی ریاضی جهان ، یک سوال دست به دست شد: این که چرا سهم ما از مهاجرت مغزها آن قدر است که نگران باشیم.

این که برای کسب مراتب بالای علمی باید در دریا شنا کرد حرفی به جاست اما ماهی ها برای تکثیر مسیر آمدن را برمی گردند تا در سرچشمه رودخانه که به دنیا آمده اند زاد و ولد کنند.

ما چرا وقتی می رویم طوری می رویم که امیدی به بازگشت مان نیست؟

در طول تاریخ بوعلی سیناها هم ناگزیراز کوچ بوده اند این جبر تبعات متعددی دارد. از فراهم نبودن زمینه بروز استعداد‌ها تا فکر اما سهم من برای ارتقای فکر و اندیشه سرزمینم چه می شود؟

من باید سهم خودم در تغییر شرایط را ادا کرده باشم وگرنه ناسیونالیستی نباید رفتار کنم.

بخشی از فرهنگ ناشی شبیه ژنتیک است که ناخواسته در وجود ما ته نشین می شود و من به فرهنگی تعلق دارم که با آن فکر می کنم. ما حتی با زبان مادری فکر می کنیم و با زبان رسمی رفتار را کانالیزه می کنیم.

این که افراد باید با حضور مستقیم نقشی در بهبود شرایط داشته باشند چندان بایسته نیست بلکه با جهان اطلاعات می توان دانایی را انتقال داد که رمز جهان امروز همین است که: توانا بود هرکه دانا بود.

زمانی می گفتند ایرانی ها ضریب هوشی فلان دارند و بهمان اما خودمان می دانیم که بهمان نیستیم و این بار را به دوش تک ستاره هایی می اندازیم که رنج شخصی سبب بزرگی شان شده است.

متاسفانه ما تمام بار را دوش بزرگان می اندازیم و پشت سرشان مخفی می شویم و اتفاقا اغلب سیاسیون هم همین را از ما می خواهند چون اقناع و رضایت ما از داشتن داشتن ها باعث می شود زحمت کمتری بابت نگاه داشتن بزرگ هایی را متحمل می شوند که می کوچند.

در زمان رضا شاه افراد برای تعلیم علم به فرنگ فرستاده می شدند و بستر لازم برای بازگشت و انتقال داده ها فراهم می شد امروز اما ما حتی لیست روشنی از کوچنده های علمی نداریم که بی صدا می روند که می روند و اتفاقا با زبان ایرانی فکر می کنند و حتی بلند هم فکر می کنند مثل بهرام بیضایی که نمایش آرش و طرب نامه و اردافیرنامه را آن سوی آب اجرا می کند اما در اینجا نمی تواند.

 با زبان شعار نمی شود اتفاق خوشایندی فراهم کرد صرفا می شود مرثیه نوشت و کپی اش را توی جیب گذاشت و برای هر ستاره ای که ناباورانه دور از وطن خاموش می شود خواند و گریست.

سیستم آموزشی ما با تمام معیوب بودنش هزینه باوری جوان ها را فراهم می کند اما نمی تواند نگه دارد و بدتر بازگرداند و شرایط را بهبود ببخشند.

اگر همان نیم درصد بودجه عمرانی صرف پژوهش های کاربردی توسط همین جوان ها شود می توان انگیزش ایجاد کرد به شرط این که به فکر ژن خوب نباشیم.

عصر ایران؛ روح الله صالحی