میترا سی سال است عاشق است، به عشق خود نرسیده اما راضی است و میگوید این عشق مقدمه عشقهای بزرگتری شده برایش
یکی از خبرنگاران بیبیسی که از یک سو اخبار مربوط به زنان و از سوی دیگر اخبار و روایات مربوط به معلولان را دنبال میکند، چندی پیش در صفحه اینستاگرامش از زنانی که دچار معلولیت هستند دعوت کرد درباره نیازهای عاطفی جنسیشان برایش بنویسند. میترا یکی از این زنان بود که به فراخوان فرانک عمیدی پاسخ داد و روایت زندگی خود را با نگاه به جایگاه عشق برای فرانک فرستاد:
من یک زن هستم. یک زن با معلولیت هفتاد و پنج درصدی فیزیکی. من دچار نرمی استخوان شدید هستم. بله. من هم عشق را تجربه کرده ام. من همیشه گفته ام که اگر ما انسانها عشق را تجربه و لمس نکنیم مانند مترسکی خواهیم بود روی جالیز.
من یازده ساله بودم که فهمیدم حس خاصی به پسر همسایهمان دارم. این حس اما در منطق من نمیگنجید. چون من در آن زمان به دلیل معلولیتم خودم را اصلا جزو آدمها نمیدانستم، خودم را لایق زندگی کردن نمیدانستم و منتظر فرا رسیدن مرگی بودم که از آن بیزار بودم.
من این عشق را چهارده سال در درون خودم پنهان و مدفون کردم. اما بعد از چهارده سال من در برابر این عشق سر فرود آوردم و عشقم را به او و خانوادهام اعتراف کردم، اما خانواده من چنین عشقی را تأیید نمیکردند و این باعث شد که من سالهای سختی را بگذارنم.
من هرگز به آن فرد نرسیدم ولی آن تجربه در من جرقهای روشن کرد و رضایتی درونی به من داد. من از طریق عشق به او به عشق بزرگتری رسیدم. همین باعث شد تا من وارد شاهراهی جدید در زندگیم بشوم. این جام عشقی که در دست من بود باعث شد من خودم را هم بیشتر دوست داشته باشم. حالا سی سال است که من او را دوست دارم. این یک عمر است.
واقعیت این ست که من یک زنم با تمام زنانگیهایم. من نیاز دارم در شب های مهتابی کسی کنارم باشد و موهایم را نوازش کند و من را در آغوش بگیرد. اما متاسفانه اینجا در فرهنگ ما گویا ما زنان معلول حق نداریم عاشق بشویم یا دوست داشته بشویم. این باعث میشود که من به عنوان یک زن معلول رنج بکشم. رنج میکشم که چرا پدر من نباید به من اجازه دهد وارد یک رابطه با کسی که دوستش دارم بشوم. من و زنهای معلول بسیاری این رنج را میکشیم و نیازهایمان سرکوب میشوند.
به نظر من اولین و مهمترین تغییری که باید ایجاد شود در درون خود ماست. این من هستم که باید محدودیتهای جنسی خودم و توانایی های متفاوت خودم را بپذیرم. این من هستم که باید باور کنم که حق دارم زندگی کنم و همین باور من به دیگران هم منتقل میشود. من زنان معلولی را میشناسم که خانوادههایشان اصلا از وجود این حس و نیاز عاطفی و جنسی در آنها خبر ندارند چون آنها خودشان را باور ندارند و این حق را برای خود قائل نیستند در نتیجه مطمئنا خانواده آنها هم نمیتواند آنها را درک کند. اما من با فریاد زدن این حس و نیازهایم باعث شدم که خانوادهام بدانند که چنین نیازی در من وجود دارد. هرچند پدر من هنوز فکر میکند که این حس باید در من سرکوب شود. اما من توانستم با همین باور خود، آزادیهای زیادی را در زندگیم کسب کنم و سدها زیادی را بشکنم و از آنها به عنوان راهی رو به جلو استفاده کنم.
نقاشی از میترا
هنوز بسیاری از افراد بر این باور غلط هستند که نیازهای عاطفی و جنسی افرادی مانند من که معلولیت شدید جسمی دارند اولویت ندارد. اما واقعیت با این باور غلط فرسنگها فاصله دارد. هر انسانی زن یا مرد در هر شرایطی نیازهای جنسی و عاطفی خاص خود را دارد.
نیاز جنسی یک فرد معلول میتواند حتی خیلی بیشتر از افرادی باشد که معلولیت ندارند. دلیلش شاید این باشد که افرادی که معلولیت فیزیکی دارند توانایی تخلیه انرژی درون خود را به صورت معمول ندارند و این انرژی درونی فرد میتواند به صورت یک انرژی قوی جنسی نمود پیدا کند. اگر نیازهای جنسی و عاطفی یک زن معلول به موقع ارضا نشود، میتواند اثرات سوء زیادی داشته باشد. در واقع این معلولیت مانند پیلهای تنگ میماند و اگر بتوانیم انرژی جنسی خود را تخلیه کنیم این میتواند کمی از خفگی این پیله تنگ کم کند برای همین، بر عکس آنچه بسیاری از افراد فکر میکنند به نظر من باید به نیازهای جنسی زنان معلول اهمیت ویژه داده شود چون ما سرشار از انرژی اشباع نشده ای هستیم که نیاز به تخلیه شدن دارد.
بی بی سی فارسی