خسرو شاكري زند مينويسد: «کامبخش در گزارش مفصل خود برخوردی دوگانه دارد؛ بهویژه درباره تقی ارانی که از یک طرف او را «ضد کمونیست»ی معرفی میکند که در زندان «فتنهانگیزی» میکرد و از طرف دیگر پیشنهاد میکند که نام او را بهعنوان فردی که زندگیاش را در راه انقلاب کبیر از دست داده، به پرچمی برای توسعه کمونیسم روسی در ایران تبدیل کنند!
او در گزارش خود تعابیر جالبی درباره اعضای گروه به کار میبرد؛ مثلا آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجسته سالهای بعد حزب توده ایران میرسد، از او با عنوان چهرهای «شهرتپرست» یاد میکند، احسان طبری را «کماراده» و «ناپایدار» میداند، بزرگ علوی را «ترسو» میخواند، نصرتالله جهانشاهلو را «دارای گرایشهای فاشیستی» معرفی میکند و از خلیل ملکی بهعنوان فردی «عصبی» نام میبرد.
شرق: از ميان آن ۵۳ نفري كه به اتهام مرام اشتراكي دستگير و از 11 تا 22 آبان سال 1317محاكمه شدند، الان فقط يك نفر در قيد حيات است؛ انور خامهاي 102ساله متولد 29 اسفند 1295 كه در آن زمان جوانترين عضو 53 نفر محسوب ميشد.
او هماكنون ساكن كرج است و با دخترش زندگي ميكند. [انور خامهای روز سهشنبه 29آبان ۱۳۹۷در تهران درگذشت.«احترام آزادی»]
۵۳ نفر تير سال1316 دستگير و بعد از ۱۶ ماه بازجویی، ۴۸ نفر از اين ۵۳ نفر پای میز محاکمه رفتند. نكته درخور تأمل اما اين است كه ۵۳ نفر از همان ابتدا خودشان را با اين عدد نميشناختند.
بخش عمدهای از آنها عضو يك حلقه فكري بودند كه اطراف دكتر تقي اراني و مجله دنيا گرد آمده بود و تعدادي از آنها هم سابقه عضويت، فعاليت و ارتباط با احزاب كمونيستي را داشتند. بااينحال حلقه اصلي بيش از اينكه دنبال فعاليت سياسي باشد، كار فكري ميكردند؛ ترجمه ميكردند و مينوشتند. همه اين جمعي كه بعدها به ۵۳ نفر معروف شد نیز لزوما يكبهيك همديگر را نميشناختند و پیش از بازداشت لزوما ارتباط تشکیلاتی مرتب و هماهنگی با یکدیگر نداشتند، اما همگی باوری مشترک داشتند که پس از دستگیری آنان را زیر یک پرچم گردهم آورد و آن هم اعتقاد به مرام اشتراکی بود.
بیشترشان روشنفکراني بودند که در پایتخت زندگی میکردند. ۴۲ نفرشان ساکن تهران بودند، سه نفر ساکن مازندران، دو نفر آبادان و دو نفر اصفهان. به لحاظ شغلی، گروه شامل دو استاد دانشگاه، چهار پزشک، سه حقوقدان، یک مهندس، سه مدیر دبیرستان، چهار معلم دبیرستان، 11 کارمند دولت، 11 دانشجو، هشت کارگر و یک کشاورز میشد. میانگین سنی روشنفکران جمع فقط ۳۷ سال بود. چهرههاي مهم و اصلي ۵۳ نفر، بهجز دكتر تقي اراني، عبارت بودند از: دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری -برادرزاده سلیمان اسکندری و از خاندان اشرافی قاجار- دکتر رضا رادمنش اهل گیلان و استاد فیزیک دانشگاه تهران، بزرگ علوی که آن زمان دیگر از نویسندگان پیشرو در حوزه نثر فارسی شمرده میشد، احسان طبري، انور خامهاي، خليل ملكي، نورالدين الموتي و رضا روستا، پدر هما روستا. دكتر تقي اراني سال ۱۳۰۱ از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به برلین رفت تا شیمی بخواند. آنجا با نظریات سوسیالیستی آشنا شد و سه كتاب درباره فرهنگ ايران نوشت. سال ۱۳۰۹، زمانی که برگشت، دیگر مارکسیستی پروپاقرص بود و مصمم به اینکه مارکسیسم را در ایران معرفی و فراگیر کند.
با وجود این، چون قانون سال ۱۳۱۰ ممنوعیت تبلیغ مرام اشتراکی را تصويب كرده بود، مجله «دنیا» را راه انداخت. مجله «دنیا»، بهعنوان پایگاه اجتماعی- فرهنگی این گروه، در بهمن 1312 شروع به کار کرد و بعد از 12 شماره، در خرداد 1314، به علت بخشنامه وزارت فرهنگ، دایر به منع کارمندان دولت از انتشار مجله و جراید، ناگزیر تعطیل شد.
او در گزارش خود تعابیر جالبی درباره اعضای گروه به کار میبرد؛ مثلا آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجسته سالهای بعد حزب توده ایران میرسد، از او با عنوان چهرهای «شهرتپرست» یاد میکند، احسان طبری را «کماراده» و «ناپایدار» میداند، بزرگ علوی را «ترسو» میخواند، نصرتالله جهانشاهلو را «دارای گرایشهای فاشیستی» معرفی میکند و از خلیل ملکی بهعنوان فردی «عصبی» نام میبرد.
شرق: از ميان آن ۵۳ نفري كه به اتهام مرام اشتراكي دستگير و از 11 تا 22 آبان سال 1317محاكمه شدند، الان فقط يك نفر در قيد حيات است؛ انور خامهاي 102ساله متولد 29 اسفند 1295 كه در آن زمان جوانترين عضو 53 نفر محسوب ميشد.
او هماكنون ساكن كرج است و با دخترش زندگي ميكند. [انور خامهای روز سهشنبه 29آبان ۱۳۹۷در تهران درگذشت.«احترام آزادی»]
۵۳ نفر تير سال1316 دستگير و بعد از ۱۶ ماه بازجویی، ۴۸ نفر از اين ۵۳ نفر پای میز محاکمه رفتند. نكته درخور تأمل اما اين است كه ۵۳ نفر از همان ابتدا خودشان را با اين عدد نميشناختند.
بخش عمدهای از آنها عضو يك حلقه فكري بودند كه اطراف دكتر تقي اراني و مجله دنيا گرد آمده بود و تعدادي از آنها هم سابقه عضويت، فعاليت و ارتباط با احزاب كمونيستي را داشتند. بااينحال حلقه اصلي بيش از اينكه دنبال فعاليت سياسي باشد، كار فكري ميكردند؛ ترجمه ميكردند و مينوشتند. همه اين جمعي كه بعدها به ۵۳ نفر معروف شد نیز لزوما يكبهيك همديگر را نميشناختند و پیش از بازداشت لزوما ارتباط تشکیلاتی مرتب و هماهنگی با یکدیگر نداشتند، اما همگی باوری مشترک داشتند که پس از دستگیری آنان را زیر یک پرچم گردهم آورد و آن هم اعتقاد به مرام اشتراکی بود.
بیشترشان روشنفکراني بودند که در پایتخت زندگی میکردند. ۴۲ نفرشان ساکن تهران بودند، سه نفر ساکن مازندران، دو نفر آبادان و دو نفر اصفهان. به لحاظ شغلی، گروه شامل دو استاد دانشگاه، چهار پزشک، سه حقوقدان، یک مهندس، سه مدیر دبیرستان، چهار معلم دبیرستان، 11 کارمند دولت، 11 دانشجو، هشت کارگر و یک کشاورز میشد. میانگین سنی روشنفکران جمع فقط ۳۷ سال بود. چهرههاي مهم و اصلي ۵۳ نفر، بهجز دكتر تقي اراني، عبارت بودند از: دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری -برادرزاده سلیمان اسکندری و از خاندان اشرافی قاجار- دکتر رضا رادمنش اهل گیلان و استاد فیزیک دانشگاه تهران، بزرگ علوی که آن زمان دیگر از نویسندگان پیشرو در حوزه نثر فارسی شمرده میشد، احسان طبري، انور خامهاي، خليل ملكي، نورالدين الموتي و رضا روستا، پدر هما روستا. دكتر تقي اراني سال ۱۳۰۱ از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به برلین رفت تا شیمی بخواند. آنجا با نظریات سوسیالیستی آشنا شد و سه كتاب درباره فرهنگ ايران نوشت. سال ۱۳۰۹، زمانی که برگشت، دیگر مارکسیستی پروپاقرص بود و مصمم به اینکه مارکسیسم را در ایران معرفی و فراگیر کند.
با وجود این، چون قانون سال ۱۳۱۰ ممنوعیت تبلیغ مرام اشتراکی را تصويب كرده بود، مجله «دنیا» را راه انداخت. مجله «دنیا»، بهعنوان پایگاه اجتماعی- فرهنگی این گروه، در بهمن 1312 شروع به کار کرد و بعد از 12 شماره، در خرداد 1314، به علت بخشنامه وزارت فرهنگ، دایر به منع کارمندان دولت از انتشار مجله و جراید، ناگزیر تعطیل شد.
سلسله مقالاتی با عناوین «ماتریالیسم تاریخی»، «عرفان و اصول مادی»، «مفهوم ماتریالیستی انسانیت»، «زنان و ماتریالیسم» و «مبنای ماتریالیستی حیات و تفکر» و همچنین جزوههایی با عناوین اصول شیمی، اصول زیستشناسی، اصول فیزیک و اصول ماده، بهخوبی بنیانهای نظری این گروه را نشان میدهند. ارانی در «مفهوم ماتریالیستی انسانیت»، صریحترین اثر سیاسیاش، چکیده منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت اثر انگلس را ارائه داد و تأکید کرد ساختار اقتصادی جامعه روبنای نهادی، عقیدتی، فرهنگی و سیاسی آن را تعیین میکند.
درباره تفکر سیاسی اعضای این گروه باید کمی تأمل کرد. کسانی مانند ارانی، اسکندری، ملکی و بزرگ علوی در زمینه عمکرد سیاسی قائل به روشهای سوسیالدمکراسی بودند. آنها اگرچه در مبانی نظری با چپهای پیشین (حزب کمونیست) همسانی داشتند، اما رویکردهای رادیکالی آنها در مبارزه سیاسی را برنمیتابیدند. در مقابل، افرادی مانند عبدالصمد کامبخش، محمد شورشیان و رضا رادمنش بیشتر گرایش کمونیستی داشته و با سلوک گروه پیشین نسبت چندانی نداشتند.
سال ۱۳۱۶ متعاقب اعتصابی دانشجویی در دانشکده فنی تهران، پلیس دارودسته ارانی را کشف و او و ۵۲ نفر دیگر از همقطارانش را دستگیر کرد. اگرچه سرنخ دستگيريهاي زنجيرهاي كه به عدد ۵۳ نفر رسيد، به فردي با نام شورشيان بازميگشت، اما ضربه اصلي به ۵۳ نفر را كه منجر به صدور حكمهاي سنگين شد، عبدالصمد كامبخش زد. گروه ۵۳ نفر با استناد به قانون منع تبلیغ مرام اشتراکی، 11 آبان سال 1317 محاکمه شدند و در کیفرخواستشان اتهام عضویت در سازمانی کمونیستی آمده بود.
در ادامه کیفرخواست، درباره اغلبشان به تبلیغ ایدئولوژیای اشاره شده بود «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «ماتریالیستی» و حتی «ملحدانه». چند نفر نیز به ارتباط با کمونیستهای در تبعید، سازماندهی اعتصابات دانشجویی در تهران و توطئهچینی برای ایجاد اخلال در کارخانههای نساجی اصفهان متهم شدند.
چند نفر از متهمان پذیرفتند که به مارکسیسم علاقه دارند و بسیاری از آنها اعتراف کردند سوسیالیستاند، اما هیچکدام زیر بار اتهام کمونیستبودن نرفتند. ارانی در بخشی از دفاعیه خود استدلال آورد که نمیشود سوسیالیسم و کمونیسم را ممنوع کرد، چون بخشی از تمدن غرباند و ایران هم چارهای ندارد جز اینکه خودش را غربی کند. هیچ حرفی از قضیه اشتراک پیش کشیده نشد.
ماجرا از اين قرار بود كه محمود بقراطي و علي صادقپور، دو نفري كه ازقضا در حلقه اراني هم رفتوآمد داشتند، براي تحصيل در «دانشگاه کمونيستي شرق» به مسکو رفته بودند. اين دانشگاه که براي تربيت نيروهاي خارجي آماده شده بود، پس از مدتي منحل شد و دو دانشجوي یادشده قصد داشتند به ايران برگردند. «محمد شورشيان» که وظيفه نقلوانتقال آنها را بر عهده داشت، در باکو با دانشجويان همراه شد.
او سه دست لباس نظامي شوروي را با اين استدلال تهيه کرده بود که بتوانند با پوشيدن آنها تا مرز پيش بروند؛ ولي به دليل اينکه پس از عبور از مرز هم لباسها را همچنان به تن داشتند، ژاندارمهاي يک روستا آن سه را دستگير کرده و در اتاقي زنداني ميکنند. آنها موفق ميشوند با رشوهدادن به نگهبان فرار کنند؛ ولي تمامي مدارک خود را جا ميگذارند که در نتيجه شهرباني به نام و هويت آنها پي ميبرد. شورشيان به دورترين نقطه ممکن يعني آبادان و نزد «شاندرمني» از ديگر اعضاي گروه اراني ميگريزند.
در ادامه کیفرخواست، درباره اغلبشان به تبلیغ ایدئولوژیای اشاره شده بود «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «ماتریالیستی» و حتی «ملحدانه». چند نفر نیز به ارتباط با کمونیستهای در تبعید، سازماندهی اعتصابات دانشجویی در تهران و توطئهچینی برای ایجاد اخلال در کارخانههای نساجی اصفهان متهم شدند.
چند نفر از متهمان پذیرفتند که به مارکسیسم علاقه دارند و بسیاری از آنها اعتراف کردند سوسیالیستاند، اما هیچکدام زیر بار اتهام کمونیستبودن نرفتند. ارانی در بخشی از دفاعیه خود استدلال آورد که نمیشود سوسیالیسم و کمونیسم را ممنوع کرد، چون بخشی از تمدن غرباند و ایران هم چارهای ندارد جز اینکه خودش را غربی کند. هیچ حرفی از قضیه اشتراک پیش کشیده نشد.
ماجرا از اين قرار بود كه محمود بقراطي و علي صادقپور، دو نفري كه ازقضا در حلقه اراني هم رفتوآمد داشتند، براي تحصيل در «دانشگاه کمونيستي شرق» به مسکو رفته بودند. اين دانشگاه که براي تربيت نيروهاي خارجي آماده شده بود، پس از مدتي منحل شد و دو دانشجوي یادشده قصد داشتند به ايران برگردند. «محمد شورشيان» که وظيفه نقلوانتقال آنها را بر عهده داشت، در باکو با دانشجويان همراه شد.
او سه دست لباس نظامي شوروي را با اين استدلال تهيه کرده بود که بتوانند با پوشيدن آنها تا مرز پيش بروند؛ ولي به دليل اينکه پس از عبور از مرز هم لباسها را همچنان به تن داشتند، ژاندارمهاي يک روستا آن سه را دستگير کرده و در اتاقي زنداني ميکنند. آنها موفق ميشوند با رشوهدادن به نگهبان فرار کنند؛ ولي تمامي مدارک خود را جا ميگذارند که در نتيجه شهرباني به نام و هويت آنها پي ميبرد. شورشيان به دورترين نقطه ممکن يعني آبادان و نزد «شاندرمني» از ديگر اعضاي گروه اراني ميگريزند.
در آبادان سرگرم فعاليت فرهنگي ميشود. اين فعاليت فرهنگي شامل تشکيل گروه تئاتر بود و روي اعلان اولين نمايش آن نوشته شده بود «شاهکاري هنري به کارگرداني محمد شورشيان». آنجا بود كه شورشيان دستگير ميشود. او در 13 برگ اعترافنامه همه کساني را که ميشناخت، معرفي ميکند. اراني، الموتي، بهرامي، آذري،... و شخص مرموزي که ظاهرا با نام مستعار «تنبورک» شناخته ميشد.
روز 16 ارديبهشت 1316 اين چهار نفر به دام ميافتند و شهرباني به جستوجو ادامه ميدهد. سه روز بعد عبدالصمد کامبخش که نفر پنجم بود، به کمک سوابقش دستگير ميشود. بلافاصله پس از او در 21 ارديبهشت تعداد دستگيرشدگان به 40 نفر و در 23 ارديبهشت به ۵۳ نفر ميرسد. انور خامهای، يكي از آن ۵۳ نفر، در خاطراتش مينويسد: «پرونده ۵۳ نفر کلا یعنی بازجوییهای شهربانی، بازجوییهای دادسرا، صورتجلسات دادگاه، دفاع وکلای مدافع و آخرین دفاع متهمان در همان زمان جنگ یعنی حداکثر پیش از سال ۱۳۲۴ مفقود و از این پروندههای چند هزار صفحهای هیچ اثری جز متن دفاع دکتر ارانی در دست نماند. احتمالا این پروندهها توسط جاسوسان شوروی یا انگلیس و آمریکا یا... به سرقت رفتهاند».
بااينحال بهمن فرزانه بر مبناي همان دفاعيات اراني و برخي برگههاي بازجويي بهجامانده از ديگران كتابي با عنوان پرونده 53 نفر نگاشت.
برخي اسناد منتشرشده كه در كتاب فرزانه هم آمده، حاكي از اين است كه كامبخش متهم به جاسوسي بود؛ اما براي خوشخدمتي و جان سالم بهدربردن از اتهام داستانسرايي كرد و پروندهاي آنچناني براي جمعي ساخت و بيشترين اعترافات را هم عليه اراني كرد و نظميه او را سازماندهنده حزبی كمونيستي تلقي كرد؛ حزبي كه در واقعيت وجود خارجي نداشت.
روز 16 ارديبهشت 1316 اين چهار نفر به دام ميافتند و شهرباني به جستوجو ادامه ميدهد. سه روز بعد عبدالصمد کامبخش که نفر پنجم بود، به کمک سوابقش دستگير ميشود. بلافاصله پس از او در 21 ارديبهشت تعداد دستگيرشدگان به 40 نفر و در 23 ارديبهشت به ۵۳ نفر ميرسد. انور خامهای، يكي از آن ۵۳ نفر، در خاطراتش مينويسد: «پرونده ۵۳ نفر کلا یعنی بازجوییهای شهربانی، بازجوییهای دادسرا، صورتجلسات دادگاه، دفاع وکلای مدافع و آخرین دفاع متهمان در همان زمان جنگ یعنی حداکثر پیش از سال ۱۳۲۴ مفقود و از این پروندههای چند هزار صفحهای هیچ اثری جز متن دفاع دکتر ارانی در دست نماند. احتمالا این پروندهها توسط جاسوسان شوروی یا انگلیس و آمریکا یا... به سرقت رفتهاند».
بااينحال بهمن فرزانه بر مبناي همان دفاعيات اراني و برخي برگههاي بازجويي بهجامانده از ديگران كتابي با عنوان پرونده 53 نفر نگاشت.
برخي اسناد منتشرشده كه در كتاب فرزانه هم آمده، حاكي از اين است كه كامبخش متهم به جاسوسي بود؛ اما براي خوشخدمتي و جان سالم بهدربردن از اتهام داستانسرايي كرد و پروندهاي آنچناني براي جمعي ساخت و بيشترين اعترافات را هم عليه اراني كرد و نظميه او را سازماندهنده حزبی كمونيستي تلقي كرد؛ حزبي كه در واقعيت وجود خارجي نداشت.
ستوان دوم اخراجی عبدالصمد کامبخش، شازدهای از تبار قاجار و شوهرخواهر كيانوري بود، در واپسین دهه زمامداری پهلوی اول، ساز مارکسیسم کوک کرد و به طریق کمونیسم گرایش پیدا کرد. نتيجه اعترافات نهچندان واقعی كامبخش باعث شد كه اداره تأمینات رضاشاهی پروندهای قطور برای ۵۳ نفر دستوپا کند.
كامبخش هم در بازجوييها و هم بعدها در زندان آنچنان عليه اراني سمپاشي كرده بود كه تقريبا همه ۵۳ نفر متقاعد شده بودند عامل دستگيري و لورفتن آنها تقي اراني بوده است.
كامبخش هم در بازجوييها و هم بعدها در زندان آنچنان عليه اراني سمپاشي كرده بود كه تقريبا همه ۵۳ نفر متقاعد شده بودند عامل دستگيري و لورفتن آنها تقي اراني بوده است.
دكتر تقي اراني 16 ماه بعد از محاکمه در زندان مُرد. يارانش مسئولان زندان را مقصر مرگ او دانستند؛ مسئولانی که نگذاشته بودند او تحت معالجات پزشکی لازم و کافی قرار بگیرد؛ اما مقامهای حکومتی ادعا کردند او بر اثر حصبهای یکباره و علاجناپذیر مُرده است.
هرچند اسناد بعدي نشان داد كه او به دنبال ابتلا به تيفوس و معالجهنشدن جان باخته است. تعداد كمي همان زمان آزاد شدند؛ اما تعداد زيادي حكمهاي چندساله گرفتند؛ از سه تا هفت سال. در دوران حبس همه همديگر را به خيانت متهم ميکنند.
کامبخش که بلافاصله پس از او دستگيري گستردهای اتفاق افتاد، بيشتر از همه در معرض اتهام بود. مدتي پيش از برگذاري دادگاه متن اعترافات گروه ۵۳ نفر را براي تمام اعضاي گروه قرائت ميکنند.
در اينجا مشخص ميشود که «شورشيان» پنج، شش نفر و کامبخش بقيه را لو دادهاند؛ درحاليکه اراني بيشتر از بقيه مقاومت نشان داده است.
انور خامهاي يكي از ۵۳ نفر است که ماجراي دستگيري و حوادث زندان را به تفصيل ذکر کرده و مينويسد:
«در يک تشکيلات مخفي رابطهها بايد مخفيانه باشد؛ درحاليکه در ۵۳ نفر همه همديگر را ميشناختيم.
مثلا من خودم 27 نفر را دقيقا ميشناختم و کسي مثل شورشيان که کارش قاچاق آدم در مرز شوروي بود، شش نفر از اعضاي شوراي مرکزي را ميشناخت».
سرانجام از ميان گروه ۵۳ نفر پنج نفرشان آزاد شدند. سه نفر به تبعيد، 10 نفر به حبسهاي دو تا چهار سال، هفت نفر به پنج سال، هشت نفر به شش تا هشت سال و 10 نفر به حبس 10 سال محکوم شدند. يك روايت ميگويد 28 شهريور 1320 اسکندري، رادمنش و يزدي که سهچهارم زندان خود را گذرانده بودند و چند ماه بعد انور خامهاي و تعدادي ديگر آزاد شدند و کمتر از يک سال بعد لايحهاي تصويب شد که براساسآن همه کساني که به استناد قانون عليه سلطنت اقدام کردهاند، اساسا بيگناه بوده و اساس محکوميت آنان منتفي است.
بهاينصورت بقيه ۵۳ نفر باقيمانده هم آزاد شدند. روايت ديگري هم ميگويد روز ۲۷ شهریور ۱۳۲۰، فقط دو روز بعد از استعفای رضاشاه، ۲۷ نفر از «۵۳ نفر» آزاد شدند.
جمعي از اين آزادشدگان جزء بنيانگذاران بعدي حزب توده شدند. 18 نفر از آنها نيز هيچ آينده سياسي مشخصي پيدا نکرده و محو شدند.
ازجمله دستگيرشدگاني كه بعدا جزء بنيانگذاران حزب توده شدند، عبدالصمد كامبخش بود. کامبخش در آبان ۱۳۲۰ پس از آزادی از زندان، گزارشی درباره ارزیابی امکانات بهرهبرداری از تواناییهای فردی اعضای ۵۳ نفر به سود کمونیسم روسی نوشت و توسط پ.م فتین، مشاور امور امنیتی ژوزف استالین، رهبر وقت شوروی، برای بینالملل کمونیست ارسال کرد.
خسرو شاکری، پژوهشگر تاريخ چپ، مینویسد: «گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده بود که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچیک از ۵۲ نفر دیگر امکان رد تحریفهای او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آن که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت میدادند، اشارهای نمیبردند. گویی دستگیری، محاکمه و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان مانند یک تصادف عادی رخ داده بود.
البته در آغاز تأسیس حزب توده، نزدیکان ارانی مانند ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند؛ اما کوتاهمدتی پس از آن بر اثر توصیه يا فشار مشاور کنسولی سفارت شوروی، علی علیاف (مسئول وقت کا.گ.ب در ایران) او را به عضویت پذیرفتند».
او در گزارش خود تعابیر جالبی درباره اعضای گروه به کار میبرد؛ مثلا آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجسته سالهای بعد حزب توده ایران میرسد، از او با عنوان چهرهای «شهرتپرست» یاد میکند، احسان طبری را «کماراده» و «ناپایدار» میداند، بزرگ علوی را «ترسو» میخواند، نصرتالله جهانشاهلو را «دارای گرایشهای فاشیستی» معرفی میکند و از خلیل ملکی بهعنوان فردی «عصبی» نام میبرد.
«کمونیستنبودن» مرتضی یزدی، «سادگی» انور خامهای، «شرافتمندی» نورالدین الموتی و «بهدردبخور»بودن رضا رادمنش هم از دیگر مسائلی است که در گزارش کامبخش به رفقای روس دیده میشود».
خسرو شاکری، پژوهشگر تاريخ چپ، مینویسد: «گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده بود که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچیک از ۵۲ نفر دیگر امکان رد تحریفهای او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آن که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت میدادند، اشارهای نمیبردند. گویی دستگیری، محاکمه و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان مانند یک تصادف عادی رخ داده بود.
البته در آغاز تأسیس حزب توده، نزدیکان ارانی مانند ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند؛ اما کوتاهمدتی پس از آن بر اثر توصیه يا فشار مشاور کنسولی سفارت شوروی، علی علیاف (مسئول وقت کا.گ.ب در ایران) او را به عضویت پذیرفتند».
زنده یاد دکتر خسرو شاکری زند
شاكري مينويسد: «کامبخش در گزارش مفصل خود برخوردی دوگانه دارد؛ بهویژه درباره تقی ارانی که از یک طرف او را «ضد کمونیست»ی معرفی میکند که در زندان «فتنهانگیزی» میکرد و از طرف دیگر پیشنهاد میکند که نام او را بهعنوان فردی که زندگیاش را در راه انقلاب کبیر از دست داده، به پرچمی برای توسعه کمونیسم روسی در ایران تبدیل کنند! او در گزارش خود تعابیر جالبی درباره اعضای گروه به کار میبرد؛ مثلا آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجسته سالهای بعد حزب توده ایران میرسد، از او با عنوان چهرهای «شهرتپرست» یاد میکند، احسان طبری را «کماراده» و «ناپایدار» میداند، بزرگ علوی را «ترسو» میخواند، نصرتالله جهانشاهلو را «دارای گرایشهای فاشیستی» معرفی میکند و از خلیل ملکی بهعنوان فردی «عصبی» نام میبرد.
«کمونیستنبودن» مرتضی یزدی، «سادگی» انور خامهای، «شرافتمندی» نورالدین الموتی و «بهدردبخور»بودن رضا رادمنش هم از دیگر مسائلی است که در گزارش کامبخش به رفقای روس دیده میشود».
شرق، شماره 3282 - پنج شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷