به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۷

جهان پهلوان تختی نامدار هرگز نمرد پهلوان پر کشید و در قلبها خانه کرد

به مناسبت روز شهادت جهان پهلوان تختی
«… تاریخ تولد و مرگ یک انسان، همه زندگی او را تشکیل نمی‌دهد. آنچه زندگی یک انسان را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، صفا، انسانیت، جوانمردی و اخلاقیات اوست…».
این جملات متعلق به جهان پهلوان تختی است، کسی است‌که ازهر گونه فخر فروشی و تظاهر عاجز است. شورشی است بر هر گونه ریا و تزویر.

با اینکه می‌تواند پشت حریف را به خاک بمالد، اما نه می‌تواند بنشیند و نه خم شود و نه زانو بزند.
او قادر به زندگی بر روی زانوان خود نیست، حتی قادر نیست سر و دستش را برای حاکمان کشورش نیم‌تکانی بدهد.
او توانایی سخن گفتن و تملق از هیچکس را ندارد. زیرا عضلات پیچیده و ستبر بازوی او، که عامل اصلی توانایی او هستند، فقط برای مردمش به حرکت درمی‌آیند.

قلبش، یک قلب خارق‌العاده که دمی از مهربانی و فداکاری و رهگشایی بسوی دنیاهای انسانی باز نمی‌ماند.
ورزشکار بی‌رقیب، پهلوانی که برق نگاه معصومانه‌اش چیز دیگری از ظرفیت بی‌انتهای عشق به مردم می‌گوید.
در بین همه شخصیت‌های افسانه‌ای و پهلوانان اساطیری ایران، نام‌هایی همچون رستم، سهراب، اسفندیار، زال، سام، بهرام، بیژن، گودرز، کیکاووس، گرشاسب، کاوه آهنگر، آرش کمانگیر و سیاوش، بیش از دیگران می‌درخشد و اسطوره اخیر به خاطر زندگی پاک و منزه و مرگ مظلومانه و ناجوانمردانه‌اش می‌تواند شخصیتی نزدیک و مثال زدنی برای جهان پهلوان تختی دوران معاصر ما باشد.

در غروب سرد ۱۷دیماه، تیتر روزنامه‌های عصر پایتخت، بهت و حیرت همه‌ی مردم را برانگیخت: جنازه جهان پهلوان غلامرضا تختی در هتل آتلانتیک تهران پیدا شده است.

هر کس به دیگری می‌رسید،  می‌پرسید:
«آیا خبر درسته» ؟
«مگه امکان داره» ؟ نمی‌شه باور کرد»
…، اما پاسخی که بین مردم دهان به دهان می‌چرخید، یک کلمه بیش نبود: دروغه…
علت، اگر ‌چه دروغ بود، اما خبر واقعیت داشت.
عنوان آن‌روز روزنامه‌های ایران فقط برای پوشاندن یک جنایت شنیع بود. هیچ‌کس از مردم ایران باور نکرد که جهان پهلوان تختی پهلوان بی‌شکستشان خودکشی کرده باشد.
همه انگشت‌های اتهام به یک جا نشانه می‌رفت: ساواک رژیم شاه.
تختی از سال ۱۳۴۲ به بعد بارها به ساواک مخوف رژیم شاه احضار شد و و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت.
اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تا جایی که تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه‌ها منع ‌شد.

 تختی عشق وصف ناپذیری به دکتر مصدق داشت. زمانی که خبر فوت دکتر مصدق را شنید باوجود ممنوعیت‌ها و معذوریت‌ها راهی احمد آباد شد، به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از حضور در مزار مصدق در احمدآباد وقعی نگذاشت و به افسران گارد گفت: «دستگیرم کنید».

تختی با وجود محاصره کامل احمدآباد توسط ماموران حکومتی، به محل تدفین مصدق رفت که باعث وحشت حکومت شد.
چرا که اگر مردم باخبر می‌شدند تختی در مراسم حضور دارد از روستاها و اطراف برای دیدن او سرازیر می‌شدند.
از این رو مأموران، تختی را از مراسم دور کردند.

یک بار که از سوی رئیس سازمان تربیت بدنی وقت از او خواسته شد برای دیدار با شاه اقدام کند، گفت: «با کسی که با دکتر مصدق چنین می‌کند و منافع ملی را از بین می‌برد حتی نباید حرف زد».
چند روز پس از زلزله ویرانگر شهریور ماه ۱۳۴۱ بوئین زهرا،  تختی تصمیم گرفت که پهلوانی را از گود زورخانه به خرابه‌های مناطق تخریب شده بکشاند.
فردای آن روز بدون هیچ اعلان و تبلیغاتی به چهارراه پهلوی (ولیعصر فعلی) رفت و تصمیم خود برای جمع‌آوری اعانه به‌نفع زلزله‌زدگان را به کمک دوستانش به اطلاع مردم رساند.
پس از آن غوغایی بر پا شد که در تاریخ مشارکت‌های مردمی ایران کم نظیر و شاید بی‌نظیر بود.
مجله کیهان ورزشی آن روزگار خبر این رویداد را با عنوان «تختی، گوهر گرانبهای ملت ما» در شماره ۲۴ شهریور ۱۳۴۱ کمک‌های جمع‌آوری شده توسط تختی را لیست کرد.
تختی و ورزش
جهان پهلوان تختی وقتی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران در بازی‌های المپیک را کسب کرد، آنگاه در فهرست برترین‌های قرن فدراسیون جهانی کشتی «فیلا» قرا گرفت و تصویرش در تالار افتخارات فیلا نصب شد.
تختی جایگاه واقعی یک ورزشکار را در هدفی که یک ورزشکار به آن اراده کرده است، می‌سنجید و «قهرمانی» را در گام برداشتن در مسیر آن هدف والا می‌دید:

«… هدف یک ورزشکار، قهرمانی نیست. هر انسانی با کم و بیش تمرین‌کردن می‌تواند قهرمان کشور شود.
آن قهرمانی به گردن خویش و گردن ملت مدال طلا می‌آویزد که وجودش سرشار از جوانمردی و خدمت به هم‌نوع باشد.
من کسی نیستم که قهرمان‌شدن و مدال آوردن را به هر قیمتی که شده است، بخرم…».

جهان پهلوان که در عشق به توده‌های مردم و فداکاری برای آنها، سر از پا نمی‌شناخت، یکبار گفته بود:
«… زندگی در میان مردم و برای مردم، درس‌هایی به من آموخت که فکر می‌کنم هرگز نمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاه‌ها کسب کنم. زندگی به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توانایی من است، به آنان کمک کنم. حال این کمک‌ها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به‌قدرتواناییش…»

وقتی تختی از مسابقات تولیدو در آمریکا بازگشت، با این‌که شکست خورده بود، اما مردم استقبال بی‌نظیری از او کردند.
آنها شعار می‌دادند: رستم ایران کیه؟ غلامرضا تختیه- شیر دلیران کیه؟ غلامرضا تختیه.

دیکتاتوری سلطنتی، که گمان می‌کرد به زندگی یک پهلوان خاتمه داده است، نمی‌دانست که حیات جاودانی جهان پهلوان تختی تازه آغاز شده است.

پهلوان پر کشید ولی در قلبها خانه کرد.
بها دلنواز / ایران خبر