به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۸

سالار عقیلی - درخت تر

 درخت تر 
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند /  به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
چرا به باغ شاخه ای گلی بسر نمیزند / چه شد که در بهار ما پرنده پر نمیزند

 درخت تر 



 درخت تر
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
چرا به باغ شاخه ای گلی بسر نمیزند
چه شد که در بهار ما پرنده پر نمیزند
اگر شکست نوگلی چه بی وفاست بلبلی که غافلان بر گل شکسته سر نمیزند
چه وحشت است راه را که کس بر آن نمیرود
چرا کسی چراغ جان به رهگذر نمیزند به رهگذر نمیزند
نشاط عشق رفتو در برین سرای بسته شد کنون بغیر غم کسی دگر به در نمیزند
کنون بغیر غم کسی دگر به در نمیزند
شب ستاره کش همی نشسته روی سینه ام شب ستاره کش همی نشسته روی سینه ام
به لب رسیده جان ولی
دم سحر نمیزند دم سحر نمیزند
شکوفه ی امیدمو غمم سیاه میکند شکوفه ی امیدمو غمم سیاه میکند
مرا خزان نمیبرد مرا تبر نمیزند
مکن نوازشم دلا مکن نوازشم دلا که بند اشک بگسلد که دست کس به شاخه ی درخت تر نمیزند
که دست کس به شاخه ی درخت تر نمیزند
نشاط عشق رفتو در برین سرای بسته شد کنون بغیر غم کسی دگر به در نمیزند
کنون بغیر غم کسی دگر به در نمیزند
**