فخری نیکزاد از گویندگان اصلی برنامه «گلها» و از مجریان رادیو و تلویزیون ملّی ایران روز جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ در سن ۸۲ سالگی در لندن درگذشت.
فخری نیکزاد متولد دوم امرداد ۱۳۲۰ در ایران بود و از سن ۲۷ سالگی فعالیت خود به عنوان گوینده و مجری را در ایران آغاز کرد. نام او در کنار «روشنک» و «آذر پژوهش» در برنامه «گلها» در یاد و خاطره میلیونها ایرانی ماندگار شده است.
فخری نیکزاد پس از انقلاب اجازه فعالیت نیافت و پس از آنکه در اوایل دهه شصت خواهرش به دلیل فعالیت سیاسی تیرباران شد، ایران را در سال ۱۳۶۲ ترک گفت و به بریتانیا رفت. او تا زمان درگذشت در لندن زندگی میکرد.
فخری نیکزاد در سال ۱۳۴۷ کار گویندگی را با برنامه «شهر آفتاب» به تهیهکنندگی دکتر پارسینژاد که به معرفی کتاب در تلویزیون ملّی میپرداخت آغاز کرد. او سپس گویندگی برنامه «هفت شهر عشق» را با موضوع شعر و موسیقی به عهده گرفت و همچنین و در گروه ادب امروز به سرپرستی نادر نادرپور عضویت داشت.
پس از ادغام رادیو و تلویزیون، فخری نیکزاد به دعوت هوشنگ ابتهاج به همکاری با برنامه «گلهای تازه» پرداخت و این همکاری تا پایان کار این برنامه ادامه یافت.
دکلمه اشعار در برنامه موسیقی «گلهای تازه» بخش مهمی از خاطره شنیداری کسانی است که با مجموعه رادیویی گلها آشنایی دارند. فخری نیکزاد همچنین مجری بسیاری از برنامههای مناسبتی تلویزیون ملّی از جمله چهارم آبان، نوروز و جشن سده را نیز عهده داشته است.
فخری نیکزاد آغاز فعالیت هنری خود را اینگونه روایت کرده است: «یادم می آید قبل از نوروز سال ۴۷ تقاضا به رادیو و تلویزیون داده بودم، در آنموقع در دوبلاژ بودم، به هر حال تقاضا برای گویندگی داده بودم، تقی روحانی صدای مرا برای رادیو آزمایش کردند و گفتند که خبر میدهند و در تلویزیون هم صدا و تصویر گرفتند که شعرخوانی بود، چند قطعه شعر دادند که بخوانم و فرحاندوز گوشش صدا بکند و نمیدانم که او کجا است، وقتی که از استودیو بیرون آمدم، او اولین کسی بود که مرا تشویق کرد، به هر حال من منتظر جواب رادیو و تلویزیون بودم که یک روز آقای روحانی زنگ زد و گفتند که قبول شدی و هفته دیگر به سر کار بیا. در همان زمان نوروز بود و یکروز که پای تلویزیون نشسته بودم دیدم که برنامههای آزمایشی مرا از تلویزیون پخش میکنند، یعنی آنقدر خوب شده بود که برای نوروز پخش میکردند، بلافاصله از تلویزیون زنگ زده شد که قبول شدم. در آن زمان رادیو و تلویزیون از همدیگر جدا بودند و نمیدانستم که چکار بکنم. به آقای روحانی زنگ زدم و گفتم که ترجیح میدهم به تلویزیون بروم.»
اوهمچنین گفت که «وقتی رادیو و تلویزیون با هم ادغام شدند، تهیه کنندگان رادیو به طرفم هجوم آوردند و برنامههای زیادی در رادیو داشتم از جمله نامههای یک جهانگرد، یک شعر و یک شاعر، هزار و یک شب و برنامههای دیگر که فرصت سر خاراندن نداشتم.»
کیهان لندن