از جانم چه میخواهی
ای جای زخم کهنه
ما چیزی به غیر از هم نداریم...
.
امسال نیز به آخرین دقایقش رسید؛ سالی که ما مردم ایران، بسیار عزیزانمان را ، جوانان زیباروی و شجاعمان را از دست دادیم و بر مزار آنان اشک، باران شد و موی به نشانهی سوگ بریدیم و اما عهد بستیم دست همدیگر را رها نکنیم برای ایران آباد...
.
ما، مردمِ ایران، نجیب و ریشهدار در تاریخ، روزهای بیقرار بسیار پشتسر گذاشتهایم و گرچه امروز هنوز بیقراریم، اما «فرهاد این افسانه بیشیرین نخواهد ماند»
.
قطعه «روزهای بیقرار» هدیهای از فرزند کوچک ایران به مردم بزرگ کشورم
علیرضا قربانی
نوروز ۱۴۰۲
آهنگساز و تنظیم کننده : حسام ناصری
شعر : حسین غیاثی
ویلن و ویولا : امین عطایی، نگار فرجی، طناز اسدالهی
ویلنسل : مسعود فیروزی
میکس و مسترینگ : آرش پاکزاد
ویدیو: نوید نوروزی
گرافیک: مصطفی خادم صادق
تهیهکننده: محسن خباز
متن آهنگ
ای داغ ازقلبِ پریشانم چه میخواهی
ای جای زخم کهنه از جانم چه میخواهی
دریاچهای خشکیده در آغوش خود دارم
باران سرخ از ابر چشمانم چه میخواهی
ای وای از این ای وای از این از دست دادن ها
ای مرگ از جان رفیقانم چه میخواهی
آرامشم کو ؟!خنده ام کو !اعتمادم کو !
بیهیچم و دیگر نمیدانم چه میخواهی
ما
ما وارثان دردهای بیشماریم
ما گریههای چشمهای انتظاریم
ما
ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
چیزی به غیر از غم به غیر از هم نداریم
ما حسرتِ یک خندهی دنبالهداریم
ما خسته از این روزهای بیقراریم
دنیا بگو غم بیشتر از این نخواهد ماند
دنیای بی ررویای ما غمگین نخواهد ماند
چیزی بگو! آرام کن آشفتگیها را
در سینهها این بغضِ سرسنگین نخواهد
ماند
ای چرخِ بازیگر بگو بالانشینان را
جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند
فریاد این غمخانه خاموشی نخواهد داشت
فرهاد این افسانه بی شیرین نخواهد ماند
ما
ما وارثان دردهای بیشماریم
ما گریه گهای چشمهای انتظاریم
ما
ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
چیزی به غیر از غم به غیر از هم نداریم
ما حسرتِ یک خندهی دنبالهداریم
ما خسته از این روزهای بی قراریم
ای جای زخم کهنه از جانم چه میخواهی
دریاچهای خشکیده در آغوش خود دارم
باران سرخ از ابر چشمانم چه میخواهی
ای وای از این ای وای از این از دست دادن ها
ای مرگ از جان رفیقانم چه میخواهی
آرامشم کو ؟!خنده ام کو !اعتمادم کو !
بیهیچم و دیگر نمیدانم چه میخواهی
ما
ما وارثان دردهای بیشماریم
ما گریههای چشمهای انتظاریم
ما
ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
چیزی به غیر از غم به غیر از هم نداریم
ما حسرتِ یک خندهی دنبالهداریم
ما خسته از این روزهای بیقراریم
دنیا بگو غم بیشتر از این نخواهد ماند
دنیای بی ررویای ما غمگین نخواهد ماند
چیزی بگو! آرام کن آشفتگیها را
در سینهها این بغضِ سرسنگین نخواهد
ماند
ای چرخِ بازیگر بگو بالانشینان را
جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند
فریاد این غمخانه خاموشی نخواهد داشت
فرهاد این افسانه بی شیرین نخواهد ماند
ما
ما وارثان دردهای بیشماریم
ما گریه گهای چشمهای انتظاریم
ما
ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
چیزی به غیر از غم به غیر از هم نداریم
ما حسرتِ یک خندهی دنبالهداریم
ما خسته از این روزهای بی قراریم