شاپور بختیار، در پیام سه شنبه هفتم فروردین ۱۳۵۸ خود، که از مخفیگاهش به خبرگزاری فرانسه رسید و در روزنامه ی آیندگان منتشر شد، خطاب به ملت ایران، از جمله، یادآوری کرده بود که:
"... دو روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری، از ارباب جراید دعوت نمودم که به منزلم بیایند و با نهایت صداقت و بر طبق سنت دیرینه به آنها اطلاع دادم که مطبوعات آزادند و می توانند با نزاکت هرچه می خواهند بیان کنند. ... "
آیت الله خمینی، به مناسبت شروع کار دولت بختیار و اولین اقدامات او در جهت بازگرداندن آزادی ها به کشور، در پیام شانزدهم دیماه ۱۳۵۷، در جهت تخطئه ی این تصمیمات آزادیخواهانه ی آن دولت گفته بود:
"... اینان می خواهند با بعضی کارهای جزئی و فریبنده مثل آزادی مطبوعات و وعده انحلال ساواک و تظاهر به دین مبین اسلام دوباره قدرت را به دست آورند و ملت شجاع و روحانیت بیدار را سرکوب کنند."
و سالهاست که درباره ی تفاوت های فاحش میان دو شخصیت، که هستی یکی از آنان نمودار انساندوستی و وطنخواهی و یکرنگی بود و وجود دیگری آیت خدعه و قدرت طلبی و بیرحمی، یعنی دکتر شاپور بختیار و آیت الله روح الله موسوی خمینی، گفته ایم و نوشته ایم. و از این کار خسته نشده ایم. زیرا بررسی فرق میان آنها، تصویری، نه تنها از دو نفر، که همچنین از دو فلسفه ی سیاسی، دو جهان بینی و دو دنیای بیگانه با یکدیگر را جلوی چشمان ما می گذارد.
آزادی، بالاخص آزادی عقیده، بیان و قلم از مهم ترین عوامل شکوفائی استعدادهای انسان، رشد آگاهی و لوازم بهروزی اوست. دکتربختیار به دلیل اعتقادی که به آزادی های فردی و اجتماعی داشت آزادی مطبوعات را سرلوحه ی کار خود قرار داد.
این لازمه ی گرانبهای حیات اجتماعی و سیاسی که آیت الله خمینی در پیام خود به ملت آن را یکی از «کارهای جزئی و فریبنده ی» ـ بختیار ـ به حساب آورده و چنین نامیده، نعمتی است ارجمند و فراموش نشدنی در تاریخ سیاسی ایران که تنها دوبار نصیب ملت شده است. نخستین بار، در دوران پرافتخار دولت نهضت ملی به رهبری مصدق بزرگ و ایام حکومت بیست و هشت ماهه ی او؛ دومین بار و این دفعه، به مراتب کوتاه تر، در روزهای حکومت بختیار.
حکومت برخاسته ازکودتای ننگین بیست وهشت مرداد ۱۳۳۲ مطبوعات را به بند کشید و، فرزند خلف آن، انقلاب اسلامی در کوتاه مدتی بعد از استقرار خود، آزادی تضمین شده از طرف شاپور بختیار را محو ساخت.
بررسی به دور از تعصبِ رخدادهای روزگاری که بختیار و خمینی چهره های اصلی آنها بودند، یعنی مدت زمان میان آغاز جنبش آزادی خواهی و اصلاح طلبی تا یورش شریعتمداران خشک و متعصب و استقرار جمهوری اسلامی و بالاخره تکرار دائمی چگونگی آن وقایع، زمانی نتیجه خواهد داد که از سطح ذهن و حافظه ی ایرانی به درون او راه یابد و تبدیل به ندای هشدار دهنده و وجدان آگاه وی گردد.
ملت آلمان با گذشت نزدیک به هفتاد سال از پایان جنگ خان و مان سوز جهانی دوم و سقوط رژیم نازی، هنوز از بررسی اوضاعی که منجر به استقرار رژیم هیتلری شد دست بر نمی دارد و آن را یکی از اهرم های اصلی پاسداری از دموکراسی می شمارد.
آن بخش از احزاب و سازمان های صنفی اتریش و آلمان که از پیگرد اس- اس و گشتاپو جان سالم بدر بردند، زمانی که هنوز در مخفیگاه یا در تبعید بسر می بردند، مدتها قبل از سقوط نهائی رژیم نازی، علی رغم همه ی اختلافات، مشاجرات و درگیری های حتی مسلحانه ی سالهای میانی دهه ی بیست میلادی، بر سر یک اصل توافق کردند: اینکه استقرار دموکراسی را هدف اصلی قرار دهند و برای حصول به این مقصود اختلافات عقیدتی و وابستگی های حزبی را در درجه ی دوم ببینند.
نگاه دقیق و آگاهی به تفاوت های ماهوی میان دو مرد مصمم به رسیدن به قدرت سیاسی اما برای دو هدف متفاوت، در یک طرف دکتر شاپور بختیار با هدف احیای حاکمیت ملی و استقرار دموکراسی در ایران و در طرف دیگر، آیت الله روح الله خمینی و جمهوری اسلامی مجهول او، وسیله ای بود راهگشا برای اجتناب از آنچه پیش آمد و از دست رفتن بیش از یک ربع قرن از عمر نسل های ما، اما بسی افسوس که متأسفانه سی و چهار سال پیش بکار گرفته نشد.
و امروزسئوال این است که آیا تجربه ی تلخ و دردناک سی و چهار سال دیکتاتوری مطلق برای آن کافی نیست که پا به راه مبارزه ی مشترک و متحد با هدف نفی نظام جمهوری اسلامی و تحقق دموکراسی در ایران گذاشته شود؟
و در اوضاع فعلی که میهن ما بی شک یکی از سیاهترین دورا ن های تاریخ خود را می گذراند، آیا وظیفه ی انسانی همه ی ما که ملت ایران را تشکیل می دهیم، این نیست که هرکجا و در هر وضعیتی که هستیم، به ندای وجدان آگاه خود گوش بسپاریم و فراموش نکنیم که:
۱- جمهوری اسلامی بنا به ماهیت و نص قانون اساسی اش رژیمی است نافی آزادی، بهروزی و حرمت انسان بطور اعم و انسان ایرانی بطور اخص.
۲- بنابر نص قانون اساسی و تجربه ی سی و چهار سال استیلای نکبت بار جمهوری اسلامی، اصلاحات در قاموس کلیه ی دست اندر کاران نظام، از رهبر گرفته تا سایر صاحبان مناصب، معنی ندارد و دل بستن به مصلحرؤیا، و انتظار معجزه ای از او گمراه کننده است و مبارزه با نظام را دوصد چندان سخت تر میکند.
دکتر شاپور بختیار از همان اولین روزهای نخست وزیری به مبارزه با آیت الله خمینی و نظامی که برای ایران در نظر داشت برخاست و تا آخرین لحظه حیات پرافتخارش در آن سنگر ماند و نشانه ی وجدان بیدار و افتخار ملت ایران شد. او سرسختی خود برای مقابله ای بی امان با جمهوری اسلامی را به بهای جان پرداخت.
بختیار نبرد سختی را که روزگار و نزدیک بینی برخی از یاران قدیم و ابناء زمان بر دوش همت او نهاده بود نه منحصر به شخص خود ـ که با ناکامی شخص او نیز پایان یابد ـ که از آن ملت ایران می دانست. به همین دلیل، چنانکه مراد او مصدق بارها گفته بود، یقین داشت که «این آتش خاموش نخواهد شد» و دیری نخواهد پایید که بهترین فرزندان این آب و خاک مشعلی را که او در دست های توانای خود حمل می کرد فروزان تر از هر زمان به پیش خواهند راند.
آنچه امروز شاهد آنیم، مقاومت هایی که هرروز در گوشه ای و به صورتی دیگر شکل می گیرد، تاًیید دید او و پیش بینی اوست، ولو اینکه هنوز در همه جا هم به نام او نباشد. و هرچه این نبرد جلوتر رود نام بختیار نیز تابناک تر بر تمام پهنه ی آن پرتو خواهد افکند.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملّی ایران
جمعه، ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
برابر با دوّم اوت ۲۰۱۳