طاهر خلجانی
خدا از زبانت بشنود
عمل جراحی پروستات یک عمل شایع در بین مردان مسن محسوب میشود و برای رهبر جمهوری اسلامی که ۷۵ ساله است، انجام آن مسئله عجیبی نیست. اما خبری شدن این عمل از طریق صدا و سیمای رسمی جمهوری اسلامی ایران و مصاحبه تلویزیونی رهبر ایران قبل از حرکت به سمت بیمارستان، این جراحی ساده را به اتفاقی خاص تبدیل کرده است.
در طول دوران زعامت آیتالله خامنهای سعی شده از او چهرهای سالم، تندرست، قوی، کوهنورد و ورزشکار نشان داده شود. حال چه شده است که تلویزیون حکومتی خبر جراحی او را پخش میکند و عکسهایش بر تخت بیمارستان بر روی اینترنت منتشر میشود؟
در این گزارش به سراغ تعدادی از شهروندان رفته و از آنان خواستهایم درباره علت خبری شدن این جراحی، تغییر رویکرد در پوشش اخبار مربوط به رهبر ایران، تصور سرنوشت کرسی رهبری بعد از مرگ او و حواشی این عمل جراحی نظر بدهند.
«خدا از زبانت بشنود»
زنی که به ظاهر ۶۰ ساله میرسد ولی خود را ۴۷ ساله معرفی میکند، در میانه سئوال دیگر اجازه صحبت نمیدهد و شروع میکند: «خدا از دهانت بشنود. از ریشه بسوزند. این همه بدبختی، این همه بیچارگی؛ مگر ما چقدر صبر داریم؟ شوهرم کار میکند، خودم کار میکنم. از این خانه به آن خانه؛ تمام دستهایم واریسی شده. هی میآید برای مردم دست تکان میدهد. این همه دروغ میگویند. راستش را نمیگویند که همه دارند دزدی میکنند و حق مردم را میخورند. سهم ما چی است؟ ما جزو مردم نیستیم؟ فقط حرف، حرف، حرف. بگذار بسوزند مردم درد کشیدنشان را در همین دنیا ببینند.»
کارگر یک هتل که مردی ۵۰ ساله است، لبخند کم رنگی میزند و میپرسد: از طرف کجا هستید؟ به او جواب میدهم: «روزنامه کیهان» و او شروع میکند با عباراتی بریده صحبت کردن: «به هر حال رهبری مهم است. نظم کشور. باید دعا کنیم حالشان خوب بشود. البته شنیدم که مسئله مهمی نیست و خطری نیست که دشمنان کشور خوشحال باشند.»
نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و خندهام میگیرد. کسی که به دلیل شغلش با آدمهای متفاوتی برخورد داشته است طبیعی است که سریع بفهمد خبرنگار روزنامه کیهان نیستم. بعد از کمی گلایه که چرا سر به سر او گذاشتهام میپرسد:
− جدی برای کجا مصاحبه میگیری؟
− حکومتی نیست.
−خوب این ریشها را کوتاه کن که مردم نترسند.
کوتاه میکنم. حالا میشود نظر واقعی خودتان را درباره موضوع گزارش ما بگوئید؟
− سادهای شما. هفتاد سال و هشتاد سال برای اینها سنی محسوب نمیشود. چیزیش نیست آخه. پول داشته باشی مرده را زنده میکنند. بیخودی دلتان را صابون نزنید. حالا حالاها، هست.
قبلا سابقه داشته است خبر مریضی او را پخش کنند؟
−من نشنیدم. ولی نمیدانم شاید پخش کرده باشند.
- نکردهاند.
− شما از کجا میدانی؟
این شغل من است که راجع به این مسائل تحقیق کنم. آخرین بار سال ۱۳۷۰ اعلام شده که کیسه صفرای خامنهای عمل شده است.
این شغل من است که راجع به این مسائل تحقیق کنم. آخرین بار سال ۱۳۷۰ اعلام شده که کیسه صفرای خامنهای عمل شده است.
− نمیدانم. شاید میخواهند مظلومنمایی کنند. شاید واقعا خبری است. والا چی بگم؟ شاید به خاطر اینکه الان موبایل زیاد شده و مردم فیلم و عکس میگیرند، خواستهاند خودشان اول بگویند که بعد صدایش در نیاید.
«واقعا به چنین اتفاقی احتیاج دارم»
یک خانم ۳۱ ساله میگوید اینکه چرا خبر جراحی خامنهای اعلام شده است برایش مهم نیست و آنچه برایش مهم است: «…فقط به اینکه همچین اتفاقی بیافتد و یک ماه تعطیل باشیم فکر میکنم. هفته اول را کامل میخوابم. اینقدر میخوابم که زخم بستر بگیرم. هفته دوم از صبح تا شب خیابانها و کافهها را میگردم. همه مغازهها را نگاه میکنم. هفته سوم میروم مسافرت. بقیهاش را هم دوباره میخوابم. پنج سال است که کار میکنم ولی به هیچ کجا نرسیدهام.»
او با حقوق ۸۰۰ هزار تومان همزمان به عنوان مترجم و مدیریت فروش داخلی یک شرکت وارد کننده لوازم پزشکی کار میکند.
از او میپرسم چرا خوابیدن از اوضاع سیاسی کشور برایش مهمتر است و او پاسخ میدهد: «از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب کار میکنم. روزهای پنجشنبه از ساعت یک ظهر تعطیل میشویم ولی من باز هم میمانم تا اضافهکاری کنم. روزهای جمعه تا ظهر میخوابم ولی کم است؛ چون در طول هفته برای انجام دادن کارهایم تا ساعت ۲ شب، بیدارم. فکر هم نمیکنم به جز اینکه مردم یک ماه تعطیل هستند فرقی برای کسی بکند.»
یک دختر دانشجو معتقد است که علی خامنهای نمیمیرد و دلیل آن را هم زنده بودن علی جنتی بیان میکند. نمیدانم شوخی میکند یا جدی حرف میزند اما میگوید: «وقتی جنتی هنوز زنده است توقع دارید رهبر بمیرد؟ مهدوی کنی مرده است اما وصلش کردهاند به دستگاه و نگهاش داشتهاند. اگر قرار بود اتفاقی بیافتد که اعلام نمیکردند.»
یک کارمند دولت که به دلیل خرابی خودروی شخصیاش سوار بر اتوبوس شرکت واحد شده است با گفتن اینکه: «خدا به داد مردمی برسد که هر روز مجبورند با اتوبوس اینطرف و آن طرف بروند»، سر صحبت را باز میکند و خوشبختانه بدون هیچ سوالی خودش به موضوع گزارش میرسد و میگوید:«شکسته شده است. بدون عمامه و عبا، پیری مشخص است در چهرهاش. قبل سخنرانیها که تلویزیون میخواهد نشان بدهد، گریم میکنند که جوانتر نشان بدهند؛ روی همین حساب مشخص نیست.
میگویند دعوا است سر جانشینی. دیروز منشی رئیس اداره میگفت که مسئول حراست صحبت میکرده و گفته است: «نمیگذارند هاشمی رهبر شود. قبل از اینکه اتفاقی بیافتد، جانشین تعیین میکنند.» مردم میگویند به ما ربطی ندارد. چرا ربطی ندارد؟ از سیر تا پیاز مملکت ممکن است عوض بشود. به نظرم باید برویم خرید کنیم و آماده باشیم. ممکن است بخورد به تعطیلی. مغازهها را به زور میبندند برای عزاداری.»
حجم بالای طنز
صاحب یک کتابفروشی با خنده میگوید: «این چیزها را ولش کن. کی خامنهای را معاینه کرده؟» و بعد قاه قاه میخندد و ادامه میدهد: «میدانی پروستات را چطوری معاینه میکنند؟ خدا نصیب هیچ کس نکند. افتضاح است.» خندههایش اجازه نمیدهد صحبتهایش را کامل کند و آخرین جملهاش این است: «این بابا خودش هر روز با ۷۵ میلیون نفر آدم این کار را میکرده است حالا یکی با خودش این کار را کرده. خوب است که فهمیده مردم از دست او چه حالی دارند.»
دهها جوک و صدها مطلب طنز درباره عمل جراحی علی خامنهای ساخته و نوشته است. یک از «پروتز گذاشتن برای تثبیت عمود خیمه اسلام» میگوید و دیگری با یادآوری سخنان یک روحانی در ایران درباره لحظه به دنیا آمدن علی خامنهای، اقدام به ساخت عکسهای فتوشاپی کرده است. یک کارمند شرکت خصوصی میگوید:«مردم جرات نمیکنند زیاد اساماس بزنند. میگیرند و میبرند زندان. ولی روی وایبر همه چیز هست. آبرو و حیثیت طرف را بردهاند.»
ماهیت قسمتی زیادی از جوکها و مطالب منتشر شده در رابطه با عمل خامنهای مناسب انتشار در یک رسانه نیست اما حجم بالای این مطالب که بین مردم و به خصوص قشر جوان ایران رد و بدل میشود نشان دهنده بسیاری از واقعیتهای موجود در ایران است.
ترسهای بزرگ
یک شهروند میانهسال که مسئول کنترل خط یک کارخانه تولیدی است معتقد است شرایط مناسبی برای شوخی کردن نیست و میگوید: «فکر نکنید من دل خوشی دارم یا از وضعیت راضی هستم ولی فکر کنید مصباح یزدی یا مکارم شیرازی بشود رهبر. اوضاع از همین وضعیتی که الان داریم بدتر میشود. درست است که روحانی رئیس جمهور شده اما قدرت دست آدمهای تندرو است.»
یک خانم خانهدار در تایید نظر قبلی میگوید: «وضع مردم هیچ وقت بهتر نمیشود. هر اتفاقی بیافتد به ضرر مردم است.» یک خانم دانشجو در مقطع دکترا هم اعتقاد دارد که ممکن است احتمالات زمان احمدینژاد به واقعیت تبدیل شود و پسر خامنهای به عنوان رهبر انتخاب شود.
کارگر یک تولیدی کیف زنانه میگوید که اگر خامنهای بمیرد سپاه کودتا میکند و اوضاع بدتر میشود و ادامه میدهد:«چند دستگی میشود. همه سهم میخواهند و هر کس سعی میکند آدم خودش را بکند رهبر. بقیه هم ساکت نمینشینند و در مملکت زد و خورد میشود.»
صاحب یک کافینت فکر میکند که اگر خبر مرگ خامنهای منتشر شود «مملکت قیامت میشود» زیرا «مردم میریزند بیرون چون تا یک مدت تعطیلی است. نه اینکه کاری بکنند، همینکه میآیند بیرون که ببینند چه خبر است شلوغ میشود. آدمهای آنها هم میریزند بیرون که عزاداری کنند مثل زمان خمینی. هر اتفاقی ممکن است بیافتد.»
«ترافیک سنگین جاده شمال»
یک فعال سیاسی از شوخی گرفته شدن همه چیز در ایران گلایه میکند و میگوید: «فکر میکنم اگر خامنهای بمیرد مهمترین خبر این است که جاده شمال قفل میشود. مردم از ۸۸ تا ۹۲ خسته شدند و چون اتفاق مثبتی نیافتاد مایوس و منفعل هستند.»
یک شهروند دیگر که خود را جنبش سبزی میداند معتقد است مرگ خامنهای تاثیر مثبتی روی مسئله رفع حصر دارد و میگوید: «مشکل اصلی نظام با مهندس موسوی آقای خامنهای است. اگر فرد دیگری رهبر شود برای اینکه مشکلات دورههای قبل را از خودش دور کند سعی میکند به خصوص مسئله حصر را حل کند.»
یک روزنامهنگار معتقد است بیماری علی خامنهای جدی نیست و انتشار اخبار بیماری او به این دلیل است که از یک بیماری ساده به عنوان حربه تبلیغاتی استفاده کنند. او میگوید: «جامعه ما مذهبی است. زمان آقای خاتمی تعداد زیادی از مردم به خاطر سید بودن به او رای دادند. مطمئن باشید در بین مردمی که اعتقادات مذهبی دارند یک بخش عمده با اینکه راضی نیستند از وضع کشور، اما به خامنهای مثلا فحش نمیدهند. اعتقاد دارند فحش دادن به سید مثل فحش دادن به امامها است. در شرایطی که آقای روحانی به حل مسئله هستهای نزدیک است و آقای خامنهای متهم هستند به حمایت از احمدینژاد؛ سعی دارند یک چهره معصوم و بیگناه از رهبر نشان بدهند و دل مردم عادی را برایش بسوزانند.»
زمزمهها و شایعات
یک وکیل دادگستری اعتقاد دارد انتشار خبر وضعیت جسمی علی خامنهای هم ممکن است به تقویت ایده شورایی شدن رهبری منجر شود و هم ممکن است باعث شود که در زمان زنده بودن خامنهای، جانشین او از بین تندروها انتخاب شود تا بعد از مرگ او بحران ایجاد نشود.»
یک راننده مسافرکش معتقد است «الان برای هاشمی عروسی است. به این حرفها نیست آقا. سپاه باشد که باشد. برای خودش است. فرمانده سپاه که نمیتواند رهبر شود. نفر شماره یک هاشمی است. هاشمی سالمتر از خامنهای است. اگر بعد از خامنهای زنده باشد همه را فتیلهپیچ میکند و رهبری را شش دانگ میزند به اسم خودش.»
صندوقدار یک اغذیهفروشی معتقد است دلیل علنی شدن جراحی علی خامنهای بحثهای مربوط به مهدوی کنی و به کما رفتنش باشد. او میگوید: «در سایتهای اینترنتی خواندم که شانس هاشمی برای ریاست خبرگان رهبری زیاد است. روی همین حساب مهدوی کنی را زنده نگه داشتهاند که هاشمی رئیس خبرنگان نشود. بحثهایی است که خامنهای راضی نیست از این وضعیت و با اعلام مریضی میخواهد خبرگان را مجبور کند هاشمی را کنار بزنند و از خودشان یکی را بگذارند.»
یکی از شهروندانی که در اعتراضات سال ۱۳۸۸ شرکت داشته است و حضور در این اعتراضات را از افتخارات خودش میداند از دیدن فیلمهای مربوط به عیادتکنندگان علی خامنهای عصبانی است و میگوید: «مردم روی هاشمی حساب کرده بودند. یک جور دیگری از هاشمی تعریف میکردند. فیلم عیادتش را فرستادند و نگاه کردم. اینقدر پاچهخواری کرد که حالم به هم خورد. به خامنهای گفت به عشق شما آمدهایم و حالا که حالتان خوب است با خیال راحت میرویم خانه. انصافا فرق مهندس موسوی با بقیه این است که حسابش با مردم روشن است. اگر اهل معامله بود، در حصر نبود.»
منشی یک پزشک میگوید: «یکی از مریضها میگفت خواستهاند بدانند اگر خامنهای نزدیکهای مردنش باشد و بیمارستان برود، مردم چکار میکنند. یک جور مانور است.» یک جوان ۲۴ ساله بدون اینکه توضیح بدهد چرا، از عمق وجودش آرزو میکند خامنهای زنده بماند و با درد و زجر بیماری زندگی کند.
خانمی با چادری کهنه اما دستانی کار نکرده و سالم قبل از اینکه من از او درباره موضوع گزارش سوال کنم از من کمک مالی خواست. گفت که «من و دو تا بچهام از صبح که نان پنیر خوردیم تا الان که دم غروب است چیزی نخوردهایم.» صادقانه گفت:«به خدا خبر نداشتم شوهرم مواد مخدر میفروشد. چهار سال قبل ورشکست شده بدون اینکه ما بفهمیم افتاده توی کار خلاف. خودم کسی را ندارم که دلسوز باشد. برادر شوهرهایم اگر بفهمند بچهها را از من میگیرند. نمیخواهم بروم شهر آنها. همه چیزمان را برای جریمه فروختم. هنوز یاد نگرفتهام گدایی کنم. کسی کمک نمیکند.»
یک اسکناس پنج هزار تومانی به او دادم و او گفت:«خیر ببینی آقا. هر چیزی شما میخواهی بگو تا من همان را بگویم. از خوبیاش بگم یا فحش بدهم؟ »
رادیو زمانه
رادیو زمانه