حسن بهگر |
در بیش از پنجاه سال عمر سیاسی خود هرگز تا این اندازه جامعه ی سیاسی را در انحطاط و عقب ماندگی ندیده بودم . سایه ی شوم نومیدی بر همه چیز افتاده. بسیاری گوشه نشینی و عزلت پیشه کرده اند و میگویند که سیاست سودی ندارد و هر کوششی بی فایده است.
غیرسیاسی بودن مایه ی افتخار شده و فعالان حداکثر به پرداختن به حقوق بشر و محیط زیست دلخوش کرده اند. از جانب دیگر عده ای میداندار شده اند که به سبب نداشتن تجربه سیاسی، یا وابستگی به بیگانه، یا چشمداشت به بخشی از حاکمیت عملاً اپوزیسیون را بدنام کرده اند و درحالت آچمز نگه داشته اند.
آری واقعیت اینست که ما ازنظر سیاسی پس رفته ایم و هنوز از نبود یک اپوزیسیون فعال و منسجم دموکرات آزادیخواه و استقلال طلب رنج می بریم.
با وجود اکثریت ناراضی مردم، از طبقات مختلف، از زحمتکشان گرفته تا کارمندان و طبقه متوسط و حتا قشر بالایی از طبقه مرفه و تازه بدوران رسیده ها، جمهوری اسلامی طی ۳۶ سال این بخت را داشته که گروهی در داخل و خارج با عنوان اصلاح طلب از آن دفاع کنند و منتظر اصلاحاتی بمانند.
در این شرایط بحرانی و تحریم که رژیم پس از جنگ با عراق از آن بسیار سود برده ؛ درحالی که گرانی و بیکاری و نبود ارزاق عمومی ، نبود آب آشامیدنی و نبود هوای سالم، نفس مردم را بریده برخی که نه خود کاری می کنند و نه به دیگران یاری می رسانند و فقط از دور دستی برآتش دارند زبان ملامت به سوی مردم گشوده اند : آقا این ملت بی حال که تن به ذلت داده سزایش همینه ! ملتی که برای آب و برق مجانی قیام کرده روزگارش بهتر از این نمیشه ...
این حقیقت تلخ را مزه مزه می کنم که ما پس رفته ایم ، درهمه چیز، در رفتار سیاسی مان ، در برخورد با یکدیگر ، درسازماندهی مان و..
نمی توان برای این درد مشترک نسخه نوشت ولی می توان تجربه ها را در میان گذاشت و برای آن چاره ای اندیشید. بخش عمده ی از اپوزیسیون ما که این نام را یدک می کشد اپوزیسیون نیست بلکه کمک رسان حکومت است . در هنگامی که بخشی از اصلاح طلبان حکومتی هم در زندان هستند اینها آزادانه به داخل کشور رفت و آمد دارند و در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت می کنند و به انواع وسایل از حکومت حمایت می کنند و برای ماندگاری این حکومت تئوری می تراشند. دستشان با بخشی از حکومت در چپاول و غارت مردم یکی است .دیروز به بهانه و عمده کردن مبارزه ضدامپریالیستی، سرکوب آزادی های مدنی ، تظاهرات ضد حجاب زنان و کشتار اقوام را باسکوت خود صحه گذاشتند وبه پرو بال گرفتن دیکتاتوری کمک رساندند. امروز همانها به بهانه اصلاح طلبی که معلوم نیست چیست راه را برای مبارزه بسته اند . همان هایی که لیبرال بودن را به ناسزا بدل کردند و راه را بر هرگونه مسالمت بستند امروز حامی این حکومت جلاد و مستبد شده اند. خود مرده اند ولی با کمک همین رژیم و رسانه های بیگانه این مرده های متحرک در رفت و آمد هستند و مطرح می شوند و از هرگونه نوآوری و تغییر اساسی به بهانه این که خطر درکمین است و معلوم نیست وضع بدتر نشود جلوگیری می کنند. رسانه های بیگانه تنها افکار عمومی نمی سازند بلکه برای ما چهره هم می سازند. چهره هایی که به نعل و به میخ می زنند چند کلمه به حکومت نصیحت می کنند ، مردم را دعوت می کنند که به خانه هایشان بروند که از آمدن به خیابان نتیجه ای نخواهند گرفت . بروند بالای پشت بام الله اکبر بگویند. بروند رای بدهند و ...
دردسرتان ندهم نه راستمان راست است نه چپمان چپ .
تا آنجا که می دانم در اتحاد جمهوریخواهان چشم داشتن به حکومت و نامه نوشتن به خامنه ای توسط یکی از رهبران موجب انشعاب و تجزیه شد. در جمهوریخواهان لائیک پذیرش اعلامیه حقوق بشر که مالکیت را محترم شمرده بود اختلاف پیش آورد ! ؟ بعد هم گویا ترجیح دادند که بصورت یک محفل روشنفکری در آیند و در کسوت اپوزیسیون ظاهر نشوند.
آن از چپمان اینهم از راستمان ، رضاپهلوی که یک تنه می آید به همایش مشروطه خواهان (که به هر صورت بنابه توصیه داریوش همایون مدعی لیبرالیسم هستند) و این صفت را از نام آن حذف میکند و بعد هم این مدعی سلطنت که باید قاعدتاً سمبل وحدت و یکپارچگی کشور و تمامیت ارضی باشد، در این گیرودار منطقه که از هرگوشه صدای جدایی و تجزیه بگوش می رسد هوادار فدرالیسم می شود ! با مزه اینجاست شازده جوانبخت خیلی ادعای دموکرات بودن هم دارد.
اما ملیون طیفی که به واقع لیبرالیسم را پس از مشروطیت بصورت سازمان یافته نمایندگی کرده است هنوز نتوانسته است خود را از زیر نفوذ افکار مذهبی یا چپ آسوده و رها کنند و خود را لیبرال بخواند . می ترسد مورد انتقاد چپ واقع شوند و از جانب دیگر نمی خواهد دینمداران راآزرده سازد. اما امروز رندان مدعی لیبرالیسمی پیدا شده اند و می خواهند با یدک کشیدن این نام مضامینی از قبیل لیبرالیسم و لائیسیته و سکولاریسم را قلب کرده و آن را از درون تهی سازند ولی بازهم این سکوت محافظه کارانه دوستان ملی ادامه دارد و از پذیرش مسئولیت تاریخی خود شانه خالی می کند و به زایش یک نیروی جدید و نو کمک نمی رسانند.
حکومت دینی سخت جان است و بر اعتقادات و باورهای مردم سوار است ولی بدین معنا نیست که نمی توان آن را برانداخت . زیرا خود سران جمهوری اسلامی با بی اخلاقی بیشترین نقش را در سلب این باورها و اعتقادات داشته اند. دیگر این که امیدوار باید بود که اپوزیسیون با درس گرفتن از تجربه های تلخی که در این مدت طولانی داشته ایم این را دانسته باشد که کسی که بر سر قدرت سوار شد به میل خود حاضر به محدود کردن آن نیست چه برسد به رها کردن آن. نگون بختی ما در اینست ازتجربه تاریخی خود و کشورهای دیگر درس نمی گیریم و می خواهیم سد پله را در یک جهش بپیماییم. آزادیخواهی و لیبرال بودن را گناه یا دستکم بی اهمیت می دانیم ولی در ضمن از آن ور بام افتاده ایم بلکه با همکاری این رژیم بتوانیم تحولی بوجود بیاوریم. واقعاً جالب نیست اپوزیسیونی که از شنیدن کلمه لیبرال رگ های گردنش ورم می کند در تمام این مدت حاضر به همه گونه حمایت از جناح های ارتجاعی حکومت بوده است. از آزادی دم می زند ولی از مکتب آزادیخواهی گریزان است !؟
اعتراف باید کرد که بخشی از این بی عملی را مدیون تهدید خارجی هستیم که آمریکا و متحدانش و اسراییل در آن نقش عمده ای داشته اند و مردمی که چهار سال پیش میلیونی به صحنه آمدند امروز در هراس از این هستند که کشورشان تبدیل به عراق و سوریه دیگری شود.
عفونتی که جامعه ی سیاسی ما را فرا گرفته فقط ناشی از حاکمیت مستبد دینی نیست که فقط از بالا دیکته می کند و نفس ها را بریده بلکه یک عفونت جهانی نیز هست . فاصله بین سخنان کشورهای مدعی دموکراسی و اعمالشان چنان عمیق شده است که شاید هرگز جهان غرب تا بدین درجه سقوط اخلاقی نرسیده بود.
خطر خارجی را گفتم اما از جانب دیگر اپوزیسیون درخواست عملی نداشته است که پیش ببرد بلکه سالکان مبارزه گوشه نشین شده اند و راه را برای معامله گران با دخالت خارجی باز کرده اند. مدعیانی با پرچم ایران و شعار میهن دوستی و دموکراسی با کمک دلارهای عربستان سعودی و نئوکان های آمریکایی به میدان آمده اند و نقشه ی تجزیه ایران و تیره روزی بیشتر مردم ایران را می کشند. قبح عمل از بین رفته و یک عده هم بعنوان مخالف مثل سورچرانان حرفه ای در همه ی این نشست ها شرکت می کنند و امروز می بافند و فردا می شکافند.
تصور این که آدم هایی از چپ تا راست بیایند بر سر میزمذاکره و چند شعار مانند دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و لائیسیته یا سکولاریسم را مطرح کنند و توافق کنند مشکل ما حل خواهد شد یک فانتزی است. می شود همه ی این حرف ها را زد و بعد خر خود را راند . مردم این رادرانقلاب 57 تجربه کرده اند و در رفتار همین آدم ها و گروه ها نیز می بینند . مشکل اصلی در جای دیگر است ؛ مشکل بر سر نظام سیاسی آینده است! باید دید کدام نظام سیاسی است که حکومت را محدود می کند و در کدام حکومت نظارت برآن میسر است و در آن زمینه برای فعالیت همه گروه ها ( در کشوری که همه ی گروها از نبود مشارکت در سرنوشت خود رنج می برند) آماده می کند . مسلم است هیچ گروهی به تنهایی نمی تواند این رژیم را از پا در آورد ولی هر گروهی با سازماندهی مستقل و با آرمان های مستقل خود باید بر سر نوع حکومت آینده به توافق برسد حتا اگر این توافق کوتاه و مرحله ای باشد . اگر در دیروز انقلاب 57 بر سر برانداختن دیکتاتوری شاهی توافق بود امروز باید بر استقرار یک حکومت دموکرات لیبرال لائیک توافق کرد تا بدین ترتیب اپوزیسیون استقلال فکری و عملی داشته باشد و همه جا در برابر رژیم بایستد و با آن مبارزه کند و هزینه حکومت استبدادی را بالا ببرد .اپوزیسیونی که تبدیل به دنبالچه حکومت شود اپوزیسیون نیست بخشی از حاکمیت است. خامنه ای با دعوت مخالفان خود به شرکت در انتخابات اخیر برای خود و نظام خونخوار خود حقانیت خرید و مهر باطل به قیام 88 کوبید . از فرصت سوزی سخن بسیار گفته می شود باید گفت بزرگترین فرصت سوزی را اپوزیسیون با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری مرتکب شد. اگر اپوزیسیون منسجم و یکپارچه سخن بگوید و عمل کند می تواند از خطر تهاجم بیگانه نیز جلوگیری کند. مشکل بعدی ؛ مشکل رهبری است تا زمانی که جنبش پراکنده است درست نخواهد شد و هویت نخواهد داشت و شاخص نخواهد بود؛ جنبش بی سر ، سر درگم خواهد ماند و هرکس بسویی خواهد کشیدش.
تجربه نشان داده است که رژیمی که با زور برسرکار مانده است فقط زبان زور را می فهمد اگر رژیم اینهمه دنباله رو جناحی نداشت ممکن بود ملاحظاتی را در نظر بگیرد اما با درکنار داشتن این همه مجیز گو همچنان به یکه تازی ادامه می دهد و چاره ای نمانده مگر منتظر همان آتشفشانی باشیم که دیر یا زود آغاز خواهد شد و این منتهی شدن به همان سرنوشتی است که ما را از آن می ترسانند.
20014/08/31 استکهلم
نهم شهریور 1393
منبع: ایران لیبرال