به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۴

ادبيات دانمارك / مصاحبه اختصاصی «اعتماد» با دُورده نورس، نویسنده دانمارکی

 دُورده نورس، نویسنده دانمارکی
در ايران ادبيات دانمارك بيشتر با آثار هانس كريستين اندرسون و داستان‌هاي كودكانه‌اش شناخته شده است و اهل فلسفه با اگزيستانسياليسم سورن كيركه‌گارد آن را داراي اعتبار مي‌دانند.

متاسفانه تاكنون هيچ اثري از ديگر نويسندگان ترجمه نشده است. با اين حال ادبيات معاصر دانمارك از اقبال بهتري برخوردار بوده و چند اثر از ادبيات دانماركي به فارسي به برگردانده شده‌اند.

يكي ديگر از نويسندگان حال حاضر دانمارك كه از شهرت جهاني برخوردار است دُورده نورس نويسنده ٤٥ ساله دانماركي است. مدرك تاريخ و ادبيات دانماركي‌اش را از دانشگاه آرهوس گرفته و اكنون ساكن شهر كوچكي در جوار دريا شمال است. از او تاكنون سه رمان منتشر شده است؛ «روح» (٢٠٠١)، «توفان» (٢٠٠٣) و «ان لي» (٢٠٠٥) و يك مجموعه داستان‌كوتاه با عنوان «فن كاراته» كه در سال ٢٠٠٨ منتشر كرد. داستان‌هاي اين مجموعه در مجلات معتبري چون نيويوركر، بوستن ريويو، مجله فنس، نيو لترز، گالف‌كوس هرپر، و پابليك اسپيس چاپ شده‌اند.

در سال ٢٠١٠ رمان كوتاهي از او منتشر شد به نام «روزها» و اخيرا هم رمان شعرواره‌اي با نام «مينا جاي تمرين لازم دارد». وي در دانمارك، آلمان و امريكا در تدوين آنتولوژي ادبيات مشاركت داشته است.

نورس نخستين دانماركي است كه در مجله نيويوكر داستاني منتشر كرده. ماه مه‌گذشته نيز داستان ديگري از او در اين مجله ادبي معتبر به چاپ رسيد. رمان‌هاي او به زبان‌هاي انگليسي، آلماني، چك، رومانيايي، نروژي، تركي و هلندي منتشر شده‌اند. او همچنين برنده جوايز معتبري شده كه از ميان آنها مي‌توان به جايزه منتقدان دانمارك و همين طور جايزه پر اولو انكوييست
(Per Olov Enquist) اشاره كرد. اسدالله امرايي پيشتر چند داستان كوتاه او را در مجموعه‌اي از آثار نويسندگان جهان ترجمه كرده است...

٭ «دورده» و «دوردي» دو خوانش متفاوت از نام اين نويسنده دانماركي از دو مترجمي است كه در اين صفحه با ما همكاري كرده‌اند.يگانه وصالي كه ساكن دانمارك است و اسدالله امرايي.

مصاحبه اختصاصی «اعتماد» با دُورده نورس، نویسنده دانمارکی
آرزو می‌کنم که یک روز بالاخره نویسنده شوم
‌ نوشتن داستان را چه زمانی آغاز کردید؟ آیا زمانی که کودک بودید، گمان می‌کردید روزی نویسنده شوید؟


داستان نوشتن را درست وقتی که نوشتن کلمات را آموختم آغاز کردم، به گمانم بعد از تولد هفت سالگی‌ام بود. تا آن زمان هم البته داستان‌های کوتاهی برای مادرم دیکته می‌کردم تا او آنها را روی کاغذ بیاورد. در هشت سالگی با تعریف کلمه «نویسنده» آشنا شدم.
معلم کلاس‌مان برایم توضیح داد نویسنده کسی است که داستان‌هایی می‌سازد و آنها را روی کاغذ می‌آورد تا دیگران بخوانند. با خودم فکر کردم «این دقیقا همان چیزی است که من هستم. فقط آرزو می‌کنم که یک روز بالاخره نویسنده شوم.» بعد از آن روز حدود ٢٠ سال طول کشید تا من واقعا داستانی را منتشر کنم. به هر حال، به نظرم زبان و روایت از آغاز بخشی مهمی از وجود و هویت من بودند.


‌ چقدر اهل مطالعه هستید؟ به نظر شما خواندن چقدر بر نوشتن تاثیر دارد؟
زیاد کتاب می‌خوانم. خیلی زیاد! من معمولا می‌گویم که برای نویسنده شدن صرفا نوشتن کافی نیست. نویسندگی فقط نوشتن نیست، بلکه به نظر من از خواندن نوشته‌های ارزشمند دیگران می‌آید. منطقی که در این کار وجود دارد می‌توانم این‌طور بیان کنم:
اگر نتوانید از شنیدن صدای دیگران حظ ببرید و آن را تحسین کنید، چطور می‌توانید صدای خودتان را بشناسید و آن را تحسین کنید. حتی خواننده‌ها هم خواندن را با گوش دادن به آواز خوانندگان دیگر می‌آموزند. مادرم زنی اهل خواندن بوده و هنوز هم در آثار بزرگ ادبی جهان سرک می‌کشد. پدرم هم گرچه علاقه بسیاری به داستان گفتن دارد اما بحث خواندن که می‌شود ترجیح می‌دهد روزنامه‌اش را دست بگیرد.

‌ شما اولین نویسنده دانمارکی هستید که توانسته در مجله ادبی معتبر نیویورکر داستانی منتشر کند. به عقیده شما چه چیز باعث بین‌المللی شدن یک نویسنده می‌شود؟ و اینکه چرا دیگر نویسندگان دانمارکی چنین بختی را نداشتند.
در واقع نمی‌دانم چطور داستان‌هایم راه‌شان را به مجله پر سروصدای نیویورکر باز کردند، اما تصورم این است که حضور آگاهانه و جدی من در صحنه‌ ادبی امریکا پیش از منتشر شدن کارها، به این مهم دامن زد. من از کار کردن با مجله‌های ادبی امریکا لذت می‌بردم؛ هم نویسندگان امریکایی و هم خودم شدیدا به ترجمه آثارم از دانمارکی به انگلیسی تمایل داشتیم.
خب، بعد هم -بعد از شش سالی که از منتشر شدن داستان‌هایم در امریکا می‌گذشت- طبیعی است که خودم را محدود به منتشر کردن آثارم در دانمارک نکنم. به گمان بعضی از نویسندگان دانمارکی این روند فقط از طریق ناشران دانمارکی یا آژانس‌هایی است که این کار را انجام می‌دهند، اما در مورد من این‌طور نبود.
هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کردم آثارم به نیویورکر راه پیدا کنند، آن هم دوبار! من صمیمانه سپاسگزار تمام کسانی هستم که در آنجا با آنها همکاری داشتم، چیزهای بسیار زیادی از آنها آموختم و بعد فکرش را بکنید، ناگهان روزی :نیویورکر!

به نظر شما تفاوت اساسی نویسندگان دانمارکی با نویسندگان امریکایی چیست؟‌
خب ببینید همه جای دنیا نویسندگان خصوصیات مشابهی دارند. همه‌مان دوست داریم داستان‌سرایی کنیم، همه‌مان اهل گوشه خلوت و وابسته به انزوای‌مان هستیم در واقع، ما قادریم تنهایی را تحمل کنیم چون دنیا را از دریچه‌ای زبان‌شناختی می‌بینیم، همه‌مان نیاز داریم شنیده شویم، حتی همه‌مان اغلب تا حدودی پارانویا داریم و وقتی نویسنده‌ای کارش را خوب و بی‌نقص انجام می‌دهد کمی مشکوک (بخوانید: حسود) می‌شویم.

همه جای دنیا همین است، اما، صحنه ادبی امریکا کاملا پرتکاپو(و البته کمی پرتنش) است، به نظرم چون از تنوع بیشتری برخوردار است. خیلی ساده، وسیع‌تر از اینجاست و کمتر ترس از محدود ماندن دارد. همچنین تعدد مجله‌های ادبی در امریکا به ارتقای کیفیت فرهنگ ادبی آنجا کمک زیادی می‌کند.

به نظر من، ما در دانمارک مجله ادبی خوب کم داریم. در واقع در مجلات ادبی است که استعدادها رشد می‌کنند و در امریکا هم ناشران در همین مجله‌های ادبی است که به دنبال نخبه‌ها می‌گردند. صحنه ادبی دانمارک بسیار کوچک است. همین باعث ترس از محدودیت می‌شود. اما من به ندرت درگیر این موضوع بودم و برایم سخت است که بخواهم در مورد نوع کارکردش صحبت کنم.

‌ شما نویسندگی را با نوشتن رمان آغاز و بعد از آن یک مجموعه داستان‌کوتاه منتشر کردید. نوشتن کدام یک برای‌تان جذاب‌تر و لذت‌بخش‌تر است، رمان یا داستان‌کوتاه؟ و اینکه به نظر شما نوشتن کدامیک آسان‌تر است؟
هر دو برایم دوست‌داشتنی و لذت‌بخش است اما خب این دو روند کاملا متفاوتی دارند. داستان‌کوتاه - حداقل این نوعش که من می‌نویسم- حتما باید در یک نشست نوشته و تمام شود. نوشتنش فاصله زمانی نمی‌طلبد. در واقع نوع نگارش من آن نوعی است که امریکایی‌ها داستان کوتاه کوتاه نام گذاشته‌اند، متوجهید، داستان‌هایی که حجم‌شان بین پنج تا نه صفحه است. اما مسلما نوشتن رمان به زمان نیاز دارد. 

مدام در فضای داستان عقب و جلو می‌روید، فصل‌ها را جا به جا می‌کنید، بارها و بارها بازنویسی می‌کنید، به پیاده‌روی‌های طولانی می‌روید تا بتوانید بهتر فکر کنید، برمی‌گردید پشت میز کارتان و باز هم حذف می‌کنید، چندین بار آن را می‌خوانید، دوباره و دوباره، بعد مجددا شروع به نوشتن می‌کنید؛ روی هم رفته: رمان نوشتن مسیر دیگری دارد؛ اگر خوب از کار دربیاید از بودن در این مسیر لذت می‌برید ( اگرنه هم که مشخص است).
در آن سو هم نوشتن داستان‌کوتاه به حضور، تمرکز و قدرت نیاز دارد. من هر دو را بسیار دوست دارم.

داستان‌کوتاه‌های‌تان را که می‌خواندم این احساس به من دست داد که انگار مشغول خواندن آثار همینگوی دانمارکی هستم. منظورم این است که احساس می‌کنم آثار همینگوی بر داستان‌ کوتاه‌نویسی شما تاثیر داشته است.
در این باره برای‌مان صحبت کنید. و اینکه نویسندگان مورد علاقه شما چه کسانی هستید، آیا خواندن آثار آنها را در کار خودتان تاثیرگذار می‌دانید؟
واقعا برایم افتخار است که چنین احساسی به شما دست داده، اما متاسفانه باید بگویم من هیچ‌وقت همینگوی را به طور جدی نخوانده‌ام.
اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم هیچ نویسنده امریکایی دیگری را قبل از نوشتن مجموعه داستان‌کوتاهم نخوانده بودم. راستش را بخواهید احساس می‌کنم بیشتر تحت تاثیر آثار نویسندگان سوئدی هستم. می‌شود گفت سعی کرده‌ام عمق و اگزیستانسیالیسم موجود در آثار سوئدی را با مینیمالیسم دانمارکی پیوند بزنم. البته شاید دلیل این احساس شما طرز نوشتن من در زبان دانمارکی باشد - منظورم این است که طرز نوشتن من به زبان دانمارکی وقتی به انگلیسی تبدیل می‌شود چنین احساسی را القا می‌کند.

انگار ردی از سنت داستان‌نویسی آنها را روی داستان‌های من می‌گذارد. طوری که انگار من هم عضوی از آن سنت هستم در صورتی که حقیقتا چیز زیادی از آن نمی‌دانستم. بعد از اینکه آثارم در امریکا منتشر شد و راه خودش را در جامعه ادبی آنجا باز کرد اغلب می‌شنوم که می‌گویند نویسندگی را از این یا آن نویسنده امریکایی یاد گرفته‌ام.
اما حقیقت این است که رشته تحصیلی من در مقطع فوق لیسانس ادبیات اروپای شمالی بوده است. دانش من از ادبیات امریکا مربوط به بعد از زمانی می‌شود که این مجموعه را نوشتم.

‌ از ادبیات ایران چه می‌دانید؟ با ادبیات معاصر فارسی آشنا هستید؟ به نظرتان آثار ادبیات فارسی در دانمارک محبوب هستند؟
متاسفانه از ادبیات معاصر فارسی خیلی کم می‌دانم. البته با هزار و یک شب و شهرزاد قصه‌گو آشنا هستم. بچه که بودم یک نسخه مصور از داستان‌های هزار و یک شب داشتم و شدیدا به آن علاقمند بودم. هنوز هم وقتی چشم‌هایم را می‌بندم تصاویرش جلوی چشم‌هایم می‌آید.
اما متاسفانه اطلاعاتم از ادبیات فارسی همینجا تمام می‌شود. ولی کاملا مشتاقم بیشتر در موردش بدانم!

‌ آثار شما به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. با فرض اینکه در ایران قانون کپی رایت نیست، چه احساسی خواهید داشت از اینکه آثارتان در اینجا چاپ شده و به فروش برسد؟
البته این یک سوال فنی است و شاید بهتر باشد با مدیر برنامه‌هایم صحبت کنید. قبلا هم داستان‌هایی از من به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. اسدالله امرایی چند داستان من را برای مجموعه‌ای از آثار کوتاه جهان ترجمه کرده‌اند.

ایشان در فیس‌بوک دوست من هستند و البته شما می‌توانید با او تماس بگیرید و ببینید کدام داستان‌ها را ترجمه کرده‌اند و آیا منتشر شده‌اند. فقط محض اطمینان. اما در کل، با اینکه آثارم ترجمه شوند مشکلی ندارم.

‌ این را از روی تجربه شخصی خودم می‌گویم: با نویسنده‌ای امریکایی برای ترجمه آثارش به فارسی تماس گرفتم و دقیقا به دلیل عدم وجود کپی رایت و همین طور پرداخت وجهی توسط ناشر، به من اجازه ترجمه آثارشان را ندادند.
ببینید، همه جای دنیا با نویسنده‌ها رفتارهای عجیب و غریبی می‌شود.
من به این موضوع عادت دارم. برای من مهم نیست پولی بابت اینطور ترجمه‌ها دریافت نمی‌کنم. این را هم می‌دانم که ترجمه‌های زیادی از روی همین ترجمه‌ها بیرون می‌آید اما خب همه چیز که تحت کنترل من نیست.
فقط این را می‌دانم که خوانندگان واقعی کتاب ترجمه خوب را از ترجمه بد به خوبی تشخیص می‌دهند.

‌ و حرف آخر؟
نه، فکر می‌کنم همه چیز را گفتم.

برش
هیچ‌وقت تصورش را هم نمی‌کردم آثارم به نیویورکر راه پیدا کنند، آن هم دوبار! من صمیمانه سپاسگزار تمام کسانی هستم که در آنجا با آنها همکاری داشتم، چیزهای بسیار زیادی از آنها آموختم و بعد فکرش را بکنید، ناگهان روزی :نیویورکر!
منبع: اعتماد