اسماعیل وفا یغمائی
ماجرای سرودن سرود کاوه میهن
از مرضیه و برای مرضیه . . .
سرود زن، (کاوه میهن)
بشنو از سيمرغ بر البرز كوه
تيرآرش در كمان يك زن است
وز سروش ايزدي آمد كه زن
كاوهي آينده اين ميهن است
https://www.youtube.com/watch?v=XMMN0XS7Q2Q
در رابطه با سرود و ترانه، تصمیم گرفته بودم جز برای خود و باقی گذاشتن آنها پس از فوت و موت نسرایم. شاید قابل فهم نباشد ولی شعر برای من کلمه و تشویق این و آن نبوده و نیست.شعر یک دنیاست با مختصات گاه شگفت خودش. در رابطه با شعر و شاعری من فکر میکنم شعر حتی مال سراینده اش نیست ، وقتی زاده شد دیگر میرود دنبال کارش و متعلق به همه است، مثل آب و هوا و نور آفتاب و... . بطور شخصی شعر برای من بالهای پرواز به دنیائی دیگر است، واقعا با آن گاه و بیگاه پرواز میکنم و هستی های دیگری را تجربه میکنم و به همین علت مثل یک معشوق از او حفاظت میکنم. سرود زن، (کاوه میهن)
بشنو از سيمرغ بر البرز كوه
تيرآرش در كمان يك زن است
وز سروش ايزدي آمد كه زن
كاوهي آينده اين ميهن است
مدتها گذشت و نسرودم. مرضیه بزرگ آمد. مرضیه نازنین و مهربان ، زنی که نمیتوان از او گفت و باید احساسش کرد زنی نمردنی... .زمزمه های سرودن سرودی در باره زن شروع شده بود. مرضیه دوستی در ایران داشت که شاعری نامدار و شریف بود و شعری سروده بود که در ان زن را به کاوه تشبیه کرده بود. مرضیه میخواست این را بخواند. به دوست شاعرش زنگ زد. قبلا بسیاری شعرهای این بزرگمرد را در برنامه های مختلف منجمله گلها خوانده بود و فکر میکرد این را هم خواهد خواند ولی با کمال حیرت از دوستش شنید که:
- مبادا این را بخوانی! روزگار من سیاه میشود!
به مرضیه خیلی برخورد. در هم رفت و غمگین شد. من آنروز در خانه او بودم و شاهد این گفتگو. پی از مدتها احساس کردم میتوانم بسرایم. برای مرضیه باید سرود.
به مرضیه گفتم:
به مرضیه گفتم:
بانو ی عزیز. او در ایران زندگی میکند و از آخوندها در هراس است و حق دارد ولی مهم نیست بزودی شعری به شما خواهم داد با همین وزن و ردیف و قافیه و در هوای باور و نا باوری او با دوچرخه به خانه برگشتم وشروع به نوشتن کردم چند ساعت بعد زنگ زدم و به بانوی ارجمند گفتم شعر آماده است.
راننده اش هادی را که مجتهد آذری آرام و مهربانی بود فرستاد. ساعتی بعد بانو زنگ زد و صدای شادش در گوشهایم پیچید. میخواست تشکر کند گفتم:
بانوی عزیز من باید از شما تشکر کنم. من به افتخار اعتقادی ندارم ولی خیلی خوشحالم که شما این را خواهید خواند.
این شعر ر بخاطر یمن طاق ابروی این زن بزرگوار که از فرهنگ ایران نازدودنی است و بمدد عاشقانه های لطیف او دو سه نسل توانسته اند فاصله خودشان را از میمون بیشتر و به انسان نزدیکتر کنند سروده ام و بس.
یاد مرضیه مثل خود او که زنده است زنده باد و نیز زنده باد مرضیه.
راننده اش هادی را که مجتهد آذری آرام و مهربانی بود فرستاد. ساعتی بعد بانو زنگ زد و صدای شادش در گوشهایم پیچید. میخواست تشکر کند گفتم:
بانوی عزیز من باید از شما تشکر کنم. من به افتخار اعتقادی ندارم ولی خیلی خوشحالم که شما این را خواهید خواند.
این شعر ر بخاطر یمن طاق ابروی این زن بزرگوار که از فرهنگ ایران نازدودنی است و بمدد عاشقانه های لطیف او دو سه نسل توانسته اند فاصله خودشان را از میمون بیشتر و به انسان نزدیکتر کنند سروده ام و بس.
یاد مرضیه مثل خود او که زنده است زنده باد و نیز زنده باد مرضیه.
متن سرود زن(کاوه میهن)
گرچه غرق سوگ و غم هر برزنست
گرچه خامش صحن باغ و گلشن است
گرچه سرو سرفراز كاشمر
از غمان لاله سر بر دامن است
گرچه ايران خاك پاك ايزدي
در حصار ظلمت اهريمن است
گرچه دست دخت ايران سالهاست
در اسارتها به قيدآهن است
گرچه بس گفتند و مي گويند باز
آسمان بخت زن بي روزن است
گرچه اينك بعد عيسي بر صليب
مريم اندر شهر و كوي و برزن است
بشنو از سيمرغ بر البرز كوه
تيرآرش در كمان يك زن است
وز سروش ايزدي آمد كه زن
كاوهي آينده اين ميهن است
2
باش تا بيني هماي سرنوشت
بال بگشوده ست بر ايرانزمين
باش تا سرو قد رودابه ها
سركشد تا ماه تابان از زمين
باش تا بيني كه صد گردآفريد
بر نهد بر برق و توفان برگ و زين
باش تا زيبائي و جنگاوري
در يكي پيكر شود با هم قرين
باش تا بيني كمان اندر كمان *
دادخواهان را كمين اندر كمين
باش تا بيني تو شيخ شهر را
داغ ننگ جاودان اندر جبين
باش تا تاريخ بردارد خروش
اين شنيدي اينك اي ايران ببين
مام ایران كاوه اين ميهن است
رايت جنبش به دستان زن است
گرچه غرق سوگ و غم هر برزنست
گرچه خامش صحن باغ و گلشن است
گرچه سرو سرفراز كاشمر
از غمان لاله سر بر دامن است
گرچه ايران خاك پاك ايزدي
در حصار ظلمت اهريمن است
گرچه دست دخت ايران سالهاست
در اسارتها به قيدآهن است
گرچه بس گفتند و مي گويند باز
آسمان بخت زن بي روزن است
گرچه اينك بعد عيسي بر صليب
مريم اندر شهر و كوي و برزن است
بشنو از سيمرغ بر البرز كوه
تيرآرش در كمان يك زن است
وز سروش ايزدي آمد كه زن
كاوهي آينده اين ميهن است
2
باش تا بيني هماي سرنوشت
بال بگشوده ست بر ايرانزمين
باش تا سرو قد رودابه ها
سركشد تا ماه تابان از زمين
باش تا بيني كه صد گردآفريد
بر نهد بر برق و توفان برگ و زين
باش تا زيبائي و جنگاوري
در يكي پيكر شود با هم قرين
باش تا بيني كمان اندر كمان *
دادخواهان را كمين اندر كمين
باش تا بيني تو شيخ شهر را
داغ ننگ جاودان اندر جبين
باش تا تاريخ بردارد خروش
اين شنيدي اينك اي ايران ببين
مام ایران كاوه اين ميهن است
رايت جنبش به دستان زن است