پرویز پیران . جامعه شناس
به این عاصی اجازه دهید تا بحث را با نگاهی به الگوی استقرار سکونتگاههای این سرزمین اثیری یعنی خانه مشترک ایرانیان آغاز کند. چنانچه به الگوی یادشده در مناطق کمآب یا خشک و نیمخشک از سر بصیرت (که کیمیا شده است) نظری افکنده شود، مشخص میشود انسانِ عقلانی خانه و کاشانه خود را در کوهپایهها بنا کرده است.
این اقدام، گویای توجه بنیادین به مسئله دسترسی به آب است. حتی در حاشیه کویر هنگامی دست به استقرار زده که کوهی نسبتا مرتفع و درنتیجه پربرف در زمستان در همان حوالی با فاصلهای معقول وجود داشته است. طبیعی است هنگامی که رودی قابل اتکا در جایی وجود داشته، الگوی یادشده از مسیر رودخانه تبعیت کرده است. ایرانی هوشمند با درک فرورفتن آب در زمین از وجود سفرههای زیرزمینی آب آگاه شده و قنات را اختراع کرده است. شاید وجود چشمههای ارزشمند و حیاتبخش در رسیدن به این اختراع تلنگری به ذهن ایرانی زده باشد. همین اختراع ارزشمند که دنیایی از رازها در آن نهفته است، توسط رومیان از ایرانیان اخذ، در مقیاس زمان خود جهانی شده و تا آفریقایجنوبی سفر کرده است. امروز ٦٠٠ هزار نفر از ساکنان دمشق هنوز از قناتهایی که رومیان حفر کردهاند، آب برداشت میکنند و بدان متکی هستند. پس طبیعی است که اولین شرط استقرار در مکانهایی که بعدها به بنای روستاها و شهرها منجر شده، آب و دسترسی به آن بوده است. عقبتر رفته، میتوان نتیجه گرفت اساسا دلیل کوچ فصلی انسان و دام به صورت ییلاق و قشلاق در مناطقی که کمآبند ولی با تنوع اقلیمی روبهرو هستند، ادامه حیات بر پایه رویش چراگاههاست که به آبیاری طبیعی از نزولات جوی متکیاند و به چشمهسارها و رودخانهها که در فصولی از سال یا کاملا خشک میشوند یا با حداقلی آب، لنگان به راه خود میروند. بیهوده نیست آب در بسیاری از اعتقادات دوران اسطورهای یا زمانهای باستانی که اثرات آن در برخی تعالیم مذاهب قدیمی باقی مانده است، مقدس به حساب میآمد و بهروایتی میترا الهه یا ایزد بانوی آبهای زلال و روان تلقی میشده است. در دین زرتشت آب در کنار خاک، آتش و هوا باید همواره پاکیزه نگاهداری شود و آلودهکردن آنها گناهی نابخشودنی است. در دین مقدس اسلام نیز تأکید بر این امر که «همانا همهچیز به آب زنده است»، گواهی بر اهمیت بیمانند آب است.
با این حساب، مشخص میشود اسکان بشر در همهجا ولی بهویژه در مناطقی که خشک و نیمخشک محسوب میشوند، تابع مستقیمی به دسترسی پایدار به آب بوده است. ولی با دستیابی بشر به فناوریهای جدید که امکان انتقال آب را ممکن میکنند، این رابطه علت و معلولی تا حدود زیادی از توش و توان اولیه میافتد. حال میتوان از کیلومترها آب را به مناطق خشک رساند. پس مکانیابی اسکان بیش از هر چیز، تابع منطق درونی سرمایهداری یعنی انباشت دمافزون سرمایه بدون حد و بدون پایان و هر چه به هر شکل بیشتر، بهتر، میشود.
از سوی دیگر، الگوی مصرف برای انباشت دمافزون به سوی مصرف انبوه میل کرده، الگوهای مصرفِ دشمن طبیعت هر روز عمق و گستردگی بیشتری به کف میآورند. در همان حال، شهر مرکزی و شهر محوری و گرایش دائمی به تجمع هر چه بیشتر جمعیت که ماهیت انباشت دمافزون سرمایه آن را اقتضا میکند، در شکل کلانشهرسازی، گرایش به منطقه شهریهای عظیم و رشد عمودی ساختوساز در قالب بلندمرتبهسازی با الگوی مصرف بیرویه آب، پیوندی پایدار پیدا میکند. براثر دلایل یادشده، مصرف از توان بازتولید آب فراتر رفته، سفرههای زیرزمینی آب غارت میشوند بدون آنکه کسی به اصل مهم اکوسیستم یعنی پایانپذیری و اجازهدادن به طبیعت برای جایگزینسازی که اصل مهم دیگری از اصول اکوسیستم است، توجه کند و اجازه دهند برداشت بیرویه از طریق نزولات جوی جبران شود. بهجای توجه به این اصول، آبرسانی از منابع دورتر و پایینرفتن در سفرههای موجود آب از طریق کفشکنی رواجی باورناکردنی پیدا میکند و آبدزدی از طریق حفر غیرمجاز چاههای عمیق و عمیقتر باب شود تا مانند ایران، که خشکسالیهای ادواری طولانیشده و دگرگونی غیرطبیعی رژیمهای آب و هوایی در اثر آلودهسازیهای دمافزون هوا نیز مزید بر علت شده است، دسترسی به آبهای فسیلی شکلگرفته در قرنهایی درازمدت، باب شود. با برداشت آبهای فسیلی و بهپایانرسیدن آنها زمین نشست کرده، جمعیت بیخیال و بیتوجه باید شهر و تأسیسات گران تمامشده را رها کنند و شهرهای ارواح را شکل دهند.
حال اگر از تحلیل و توضیح، پای بر زمین سخت و سردِ تجربه زنده زندگی نهاده شود، تهران مثال خوبی است. اکنون کموبیش از فاصله ٥٠٠ کیلومتری هر چه منبع آب است جمعآوری شده، حقابههای مسیر انتقال آب، مصادره و به تهران سرازیر میشود و مسیر بیابانسازی رونقی تاموتمام به خود گرفته است. اما ساختوساز را «سرِ باز ایستادن نیست». این در حالی صورت میگیرد که یک مشارکت پویا و واقعی که مدتی است به عنوان نیازهای اولیه انسانی در ردیف آب آشامیدنی، غذا، پوشاک و سرپناه، طبقهبندی میشود، نیز محلی از اعراب ندارد. شیوههای سنتی همیاری، گرچه بهنظر این ناتمام عاصی، مشارکتها به معنای فنی و تخصصی نیستند، هر روز به تاریخ میپیوندند. مردمی کاملا تماشاچی نه مشارکت را میشناسند و نه سازوکارهای امروزین آن که با حقوق بشر و شهروندی معنا پیدا میکند و جزئی از فرایند مقتدرسازی یا درستتر و بهتر از آن، مقتدرشوی است را میدانند. کشاورزان که بیشترین مصرف آب را بهخود اختصاص دادهاند، هنوز در کنار مزرعه خویش، غرق افکار و خیالهای ذهن تفرجگر، با روش منسوخ و فوقالعاده گران ِغرقابی (غرقکردن زمین در هر نوبت آبیاری به شیوههای سنتی) که فقط برای جلوگیری از شورشدن زمین و غیرقابل کشتشدن برای ٣٠، ٤٠ درصد زمینها الزامی است، آنهم بدون توجه به رابطه سود و زیان و استفاده از آب به قیمتی چندین و چند برابر نفت، خودمحورانه فقط به خود و سفره معمولا محقر خود میاندیشد و مسئولیتی فرانگرفته است که آن را بشناسد. شهرسازی به امید انتقال آب، در برنامهها، روی کاغذ حقابه میگیرد تا بعد البته «خدا بزرگ است». در این گیرودار برنامههایی مانند مسکن مهر که نامهربانانه با استانداردهای مکانیابی و از آن نامهربانانهتر از نظر درستی ساختوساز در مقیاسهایی نامهربان با محیط پیرامونی و نامهربانتر، با مصرفکنندگانی که با قرض و هزار سعی و رنج، قسطها و نهاده اولیه را فراهم آوردهاند نیز یکباره و مطالعهنشده قد برمیکشند و در مقابل چشمان از حدقهدرآمده و دهانهای بازِ متخصصان شریف و واقعی، به علم، معماری، شهرسازی، جامعهشناسی و اقتصاد دهنکجی میکنند، آنهم در مناطقی که با بحران آب روبهرو هستند.
هنگامی که مردم، جز در حرکات و رفتارهای تودهوار، تماشاچی هستند و اصول مشارکتهای اجتماعی را فرا نگرفتهاند که ضرورت بیجایگزین و نیاز حیاتی بدون بحث قرن بیستویکم است و از قضا چون اجتماعیاند و به تمامی شهروندان با هر نگاه و ویژگی تعلق دارند، پس نمیتوانند و نباید سیاسی باشند. سیاسیشدن آنها به صدادرآورنده ناقوس مرگ پروژههای اجتماعی است، علاوه بر صدمات جدی و رشد فساد افسارگسیخته، نابودکننده سرمایه اجتماعی عام نیز هست. سرمایه اجتماعی عام، برای دولتها، مهمترین نیاز فوری و همهجانبه به شمار میآید. در ایران این حیاتیبودن صدچندان است. درنتیجه برعکس باور برخی افراد، نهتنها به مسئله آب بیتفاوت نیستند، بلکه سخت درگیر و نگران آن هستند. اما درک، نگرانی و آگاهی آنان به راهبردها و راهکارهای عملی و رفتاری بدل نمیشوند. از اینروی، همه از مشکلات اجتماعی- اقتصادی، فرهنگی و رفتاری گلهمند و ناراحتند و دائما به تحلیل آنها میپردازند، ولی تمامی این پدیدهها در سطح فرد، در سخندانی محدود میماند و به رفتاری مناسب پیوند نمیخورد. درنتیجه مشکلات هر روز جدیتر میشوند. هنگامی که سرمایه اجتماعی عام شکل نگیرد یا نحیف و ناتوان و لنگان بماند، سرمایه اجتماعی خاص یا پیوندی که خون، تبار، قبیله، عشیره و فامیل و کسوکار محور است، میداندار شده، خودمحوری مرگبار ضداجتماعی رشدی نامناسب و خیرهکننده به کف میآورد که انسجام اجتماعی را به خطر میاندازد و شرایط شکنندگی جامعه را تا آستانه تحمل گسترش میدهد و سازوکارهای دفاعی و خودترمیمی جامعه را سخت تضعیف میکند و جامعه را لحظهای میسازد، که عاقلان را اشارهای کفایت است. ایران کشور توانمندی است. بالاترین توانمندی ایران نه منابع سرشار کشور، بلکه مردمی فهیم و علاقهمند است. اما دولت فربه که ٨٠ میلیون نفر تماشا کنند و دولت برای همه از سیر تا پیاز را آماده کند، فقط به ناکارآمدی و فساد منجر میشود و شرایط را شکننده میکند. مسئله آب تنها یکی از مسائل و البته مهمترین آنهاست. در تاریخ ایران هر حکومتی که به مدیریت آب پرداخته، منشأ سازندگی چشمگیر بوده است. مدتی است این درس بزرگ فراموش شده است. این عاصی ناتمام، ایران را کشوری کمآب و البته نه پرآب، نمیداند معضل امروز، مدیریت آب است. در شأن نسل امروز نیست کشوری که در زمینه نوآوریهای مربوط به آب سرآمد بوده است، حالا به بیکفایتی در زمینه مدیریت آب متهم شود. چنین مباد. پس تا بعد... .
منبع: روزنامه شرق
به این عاصی اجازه دهید تا بحث را با نگاهی به الگوی استقرار سکونتگاههای این سرزمین اثیری یعنی خانه مشترک ایرانیان آغاز کند. چنانچه به الگوی یادشده در مناطق کمآب یا خشک و نیمخشک از سر بصیرت (که کیمیا شده است) نظری افکنده شود، مشخص میشود انسانِ عقلانی خانه و کاشانه خود را در کوهپایهها بنا کرده است.
این اقدام، گویای توجه بنیادین به مسئله دسترسی به آب است. حتی در حاشیه کویر هنگامی دست به استقرار زده که کوهی نسبتا مرتفع و درنتیجه پربرف در زمستان در همان حوالی با فاصلهای معقول وجود داشته است. طبیعی است هنگامی که رودی قابل اتکا در جایی وجود داشته، الگوی یادشده از مسیر رودخانه تبعیت کرده است. ایرانی هوشمند با درک فرورفتن آب در زمین از وجود سفرههای زیرزمینی آب آگاه شده و قنات را اختراع کرده است. شاید وجود چشمههای ارزشمند و حیاتبخش در رسیدن به این اختراع تلنگری به ذهن ایرانی زده باشد. همین اختراع ارزشمند که دنیایی از رازها در آن نهفته است، توسط رومیان از ایرانیان اخذ، در مقیاس زمان خود جهانی شده و تا آفریقایجنوبی سفر کرده است. امروز ٦٠٠ هزار نفر از ساکنان دمشق هنوز از قناتهایی که رومیان حفر کردهاند، آب برداشت میکنند و بدان متکی هستند. پس طبیعی است که اولین شرط استقرار در مکانهایی که بعدها به بنای روستاها و شهرها منجر شده، آب و دسترسی به آن بوده است. عقبتر رفته، میتوان نتیجه گرفت اساسا دلیل کوچ فصلی انسان و دام به صورت ییلاق و قشلاق در مناطقی که کمآبند ولی با تنوع اقلیمی روبهرو هستند، ادامه حیات بر پایه رویش چراگاههاست که به آبیاری طبیعی از نزولات جوی متکیاند و به چشمهسارها و رودخانهها که در فصولی از سال یا کاملا خشک میشوند یا با حداقلی آب، لنگان به راه خود میروند. بیهوده نیست آب در بسیاری از اعتقادات دوران اسطورهای یا زمانهای باستانی که اثرات آن در برخی تعالیم مذاهب قدیمی باقی مانده است، مقدس به حساب میآمد و بهروایتی میترا الهه یا ایزد بانوی آبهای زلال و روان تلقی میشده است. در دین زرتشت آب در کنار خاک، آتش و هوا باید همواره پاکیزه نگاهداری شود و آلودهکردن آنها گناهی نابخشودنی است. در دین مقدس اسلام نیز تأکید بر این امر که «همانا همهچیز به آب زنده است»، گواهی بر اهمیت بیمانند آب است.
با این حساب، مشخص میشود اسکان بشر در همهجا ولی بهویژه در مناطقی که خشک و نیمخشک محسوب میشوند، تابع مستقیمی به دسترسی پایدار به آب بوده است. ولی با دستیابی بشر به فناوریهای جدید که امکان انتقال آب را ممکن میکنند، این رابطه علت و معلولی تا حدود زیادی از توش و توان اولیه میافتد. حال میتوان از کیلومترها آب را به مناطق خشک رساند. پس مکانیابی اسکان بیش از هر چیز، تابع منطق درونی سرمایهداری یعنی انباشت دمافزون سرمایه بدون حد و بدون پایان و هر چه به هر شکل بیشتر، بهتر، میشود.
از سوی دیگر، الگوی مصرف برای انباشت دمافزون به سوی مصرف انبوه میل کرده، الگوهای مصرفِ دشمن طبیعت هر روز عمق و گستردگی بیشتری به کف میآورند. در همان حال، شهر مرکزی و شهر محوری و گرایش دائمی به تجمع هر چه بیشتر جمعیت که ماهیت انباشت دمافزون سرمایه آن را اقتضا میکند، در شکل کلانشهرسازی، گرایش به منطقه شهریهای عظیم و رشد عمودی ساختوساز در قالب بلندمرتبهسازی با الگوی مصرف بیرویه آب، پیوندی پایدار پیدا میکند. براثر دلایل یادشده، مصرف از توان بازتولید آب فراتر رفته، سفرههای زیرزمینی آب غارت میشوند بدون آنکه کسی به اصل مهم اکوسیستم یعنی پایانپذیری و اجازهدادن به طبیعت برای جایگزینسازی که اصل مهم دیگری از اصول اکوسیستم است، توجه کند و اجازه دهند برداشت بیرویه از طریق نزولات جوی جبران شود. بهجای توجه به این اصول، آبرسانی از منابع دورتر و پایینرفتن در سفرههای موجود آب از طریق کفشکنی رواجی باورناکردنی پیدا میکند و آبدزدی از طریق حفر غیرمجاز چاههای عمیق و عمیقتر باب شود تا مانند ایران، که خشکسالیهای ادواری طولانیشده و دگرگونی غیرطبیعی رژیمهای آب و هوایی در اثر آلودهسازیهای دمافزون هوا نیز مزید بر علت شده است، دسترسی به آبهای فسیلی شکلگرفته در قرنهایی درازمدت، باب شود. با برداشت آبهای فسیلی و بهپایانرسیدن آنها زمین نشست کرده، جمعیت بیخیال و بیتوجه باید شهر و تأسیسات گران تمامشده را رها کنند و شهرهای ارواح را شکل دهند.
حال اگر از تحلیل و توضیح، پای بر زمین سخت و سردِ تجربه زنده زندگی نهاده شود، تهران مثال خوبی است. اکنون کموبیش از فاصله ٥٠٠ کیلومتری هر چه منبع آب است جمعآوری شده، حقابههای مسیر انتقال آب، مصادره و به تهران سرازیر میشود و مسیر بیابانسازی رونقی تاموتمام به خود گرفته است. اما ساختوساز را «سرِ باز ایستادن نیست». این در حالی صورت میگیرد که یک مشارکت پویا و واقعی که مدتی است به عنوان نیازهای اولیه انسانی در ردیف آب آشامیدنی، غذا، پوشاک و سرپناه، طبقهبندی میشود، نیز محلی از اعراب ندارد. شیوههای سنتی همیاری، گرچه بهنظر این ناتمام عاصی، مشارکتها به معنای فنی و تخصصی نیستند، هر روز به تاریخ میپیوندند. مردمی کاملا تماشاچی نه مشارکت را میشناسند و نه سازوکارهای امروزین آن که با حقوق بشر و شهروندی معنا پیدا میکند و جزئی از فرایند مقتدرسازی یا درستتر و بهتر از آن، مقتدرشوی است را میدانند. کشاورزان که بیشترین مصرف آب را بهخود اختصاص دادهاند، هنوز در کنار مزرعه خویش، غرق افکار و خیالهای ذهن تفرجگر، با روش منسوخ و فوقالعاده گران ِغرقابی (غرقکردن زمین در هر نوبت آبیاری به شیوههای سنتی) که فقط برای جلوگیری از شورشدن زمین و غیرقابل کشتشدن برای ٣٠، ٤٠ درصد زمینها الزامی است، آنهم بدون توجه به رابطه سود و زیان و استفاده از آب به قیمتی چندین و چند برابر نفت، خودمحورانه فقط به خود و سفره معمولا محقر خود میاندیشد و مسئولیتی فرانگرفته است که آن را بشناسد. شهرسازی به امید انتقال آب، در برنامهها، روی کاغذ حقابه میگیرد تا بعد البته «خدا بزرگ است». در این گیرودار برنامههایی مانند مسکن مهر که نامهربانانه با استانداردهای مکانیابی و از آن نامهربانانهتر از نظر درستی ساختوساز در مقیاسهایی نامهربان با محیط پیرامونی و نامهربانتر، با مصرفکنندگانی که با قرض و هزار سعی و رنج، قسطها و نهاده اولیه را فراهم آوردهاند نیز یکباره و مطالعهنشده قد برمیکشند و در مقابل چشمان از حدقهدرآمده و دهانهای بازِ متخصصان شریف و واقعی، به علم، معماری، شهرسازی، جامعهشناسی و اقتصاد دهنکجی میکنند، آنهم در مناطقی که با بحران آب روبهرو هستند.
هنگامی که مردم، جز در حرکات و رفتارهای تودهوار، تماشاچی هستند و اصول مشارکتهای اجتماعی را فرا نگرفتهاند که ضرورت بیجایگزین و نیاز حیاتی بدون بحث قرن بیستویکم است و از قضا چون اجتماعیاند و به تمامی شهروندان با هر نگاه و ویژگی تعلق دارند، پس نمیتوانند و نباید سیاسی باشند. سیاسیشدن آنها به صدادرآورنده ناقوس مرگ پروژههای اجتماعی است، علاوه بر صدمات جدی و رشد فساد افسارگسیخته، نابودکننده سرمایه اجتماعی عام نیز هست. سرمایه اجتماعی عام، برای دولتها، مهمترین نیاز فوری و همهجانبه به شمار میآید. در ایران این حیاتیبودن صدچندان است. درنتیجه برعکس باور برخی افراد، نهتنها به مسئله آب بیتفاوت نیستند، بلکه سخت درگیر و نگران آن هستند. اما درک، نگرانی و آگاهی آنان به راهبردها و راهکارهای عملی و رفتاری بدل نمیشوند. از اینروی، همه از مشکلات اجتماعی- اقتصادی، فرهنگی و رفتاری گلهمند و ناراحتند و دائما به تحلیل آنها میپردازند، ولی تمامی این پدیدهها در سطح فرد، در سخندانی محدود میماند و به رفتاری مناسب پیوند نمیخورد. درنتیجه مشکلات هر روز جدیتر میشوند. هنگامی که سرمایه اجتماعی عام شکل نگیرد یا نحیف و ناتوان و لنگان بماند، سرمایه اجتماعی خاص یا پیوندی که خون، تبار، قبیله، عشیره و فامیل و کسوکار محور است، میداندار شده، خودمحوری مرگبار ضداجتماعی رشدی نامناسب و خیرهکننده به کف میآورد که انسجام اجتماعی را به خطر میاندازد و شرایط شکنندگی جامعه را تا آستانه تحمل گسترش میدهد و سازوکارهای دفاعی و خودترمیمی جامعه را سخت تضعیف میکند و جامعه را لحظهای میسازد، که عاقلان را اشارهای کفایت است. ایران کشور توانمندی است. بالاترین توانمندی ایران نه منابع سرشار کشور، بلکه مردمی فهیم و علاقهمند است. اما دولت فربه که ٨٠ میلیون نفر تماشا کنند و دولت برای همه از سیر تا پیاز را آماده کند، فقط به ناکارآمدی و فساد منجر میشود و شرایط را شکننده میکند. مسئله آب تنها یکی از مسائل و البته مهمترین آنهاست. در تاریخ ایران هر حکومتی که به مدیریت آب پرداخته، منشأ سازندگی چشمگیر بوده است. مدتی است این درس بزرگ فراموش شده است. این عاصی ناتمام، ایران را کشوری کمآب و البته نه پرآب، نمیداند معضل امروز، مدیریت آب است. در شأن نسل امروز نیست کشوری که در زمینه نوآوریهای مربوط به آب سرآمد بوده است، حالا به بیکفایتی در زمینه مدیریت آب متهم شود. چنین مباد. پس تا بعد... .
منبع: روزنامه شرق