ایرج مصداقی / گو.یا نیوز
آقای تاجزاده شما تنها نیستید. هیچیک از «خطامامی»های سابق که همچنان به قدرت چسبیده و یا در رویای تصاحب آن به سر میبرند، تاکنون به نقد خمینی نپرداختهاند. هیچکدام، یک کلمه به دانستههای ما در ارتباط با جنایات رژیم نیافزودهاند. تاکنون هیچ نکتهی مجهولی را روشن نکردهاند.
آقای تاجزاده شما تنها نیستید. هیچیک از «خطامامی»های سابق که همچنان به قدرت چسبیده و یا در رویای تصاحب آن به سر میبرند، تاکنون به نقد خمینی نپرداختهاند. هیچکدام، یک کلمه به دانستههای ما در ارتباط با جنایات رژیم نیافزودهاند. تاکنون هیچ نکتهی مجهولی را روشن نکردهاند.
آقای تاج زاده سلام
مقالهی شما خطاب به «برادران سپاه» و رنجیدگی از آنها به خاطر مقایسه خامنهای با خمینی را که از زندان اوین نوشته شده بود خواندم و دلم گرفت. بنایم نبود و نیست در مقابل کسانی که در شرایط آزاد به سر نمیبرند بایستم. به خصوص که شما در ۷ سال گذشته مقاومت خوب و ستودنی در مقابل زیادهخواهیهای خامنهای و سپاه پاسداران از خود نشاندادهاید و رنج بسیاری بر شما و خانوادهتان رفته است. از این بابت البته شایسته تقدیر هستید.
اما این باعث نمیشود در مقابل حقی که بر گردنم هست سکوت کنم. حق نسلی که به دستور «امام» شما پرپر شد و هنوز بسیاری از آنها محل دفنشان مشخص نیست. میدانم این نوشته کامل نیست. با عجله و طی دو روز نوشتم. حتماً کم و کاستیهای زیادی دارد. بیشتر فتح بابی است در ارتباط با مواردی که مطرح کردید.
روایت غیرواقعی شما به عنوان یک «زندانی» و «مظلوم» از دههی سیاه ۶۰ و تعریف و تمجید از سلوک و سیاق خمینی، چه بسا موجب گمراهی و یا تردید نسل جوانی شود که آن دوران را تجربه نکرده است. نمیتوان و نباید به سادگی از تحریف تاریخ میهنمان گذشت و در برابر تلاش برای موجه جلوهدادن چهرهی خمینی، این لکهی ننگ تاریخ کشورمان سکوت کرد.
آقای تاجزاده اگر فکر میکنید با این نوشتن چنین نامههایی و نشان دادن چهرهی متفاوتی از خمینی میتوانید راه توجیه خامنهای و پیروانش، برای اعمال سرکوب را ببندید، اشتباه میکنید. راه چاره آناست که به او یادآور شوید ما در دههی ۶۰ از این شیوهها استفاده کردیم؛ به پند و اندرز خیرخواهان توجه نکردیم نتیجه آن شد که نه تنها راه به جایی نبردیم بلکه بحران تشدید شد و بدنامی برای ما ماند. به او در مورد تکرار تجربهی شکستخوردهی خودتان هشدار دهید.
آقای تاج زاده از آنجایی که ادعا میکنید تغییر کرده و به خطاهای خود و جریانتان واقف شدهاید، مواردی را با شما در میان میگذارم تا نشان دهم آنچه شما در ارتباط با پذیرش خطاهای گذشته میگویید، واقعیت ندارد و شما به دنبال توجیه جنایات صورت گرفته توسط نظام جمهوری اسلامی به ویژه در «دوران طلایی امام» و تبرئهی خود و جریانتان هستید. امیدوارم خواندن این نامه شما را به فکر بیاندازد و راهی دوباره پیش پایتان بگشاید. در هر صورت همین که در حرف بخشی از اشتباهات را پذیرفتهاید مثبت است و بایستی به فال نیک گرفت.
توجه داشته باشید هیچ شخصیت و جریان سیاسی وابسته به نظام جمهوری اسلامی هرچند به گذشتهاش انتقاد داشته باشد و یا برخی اشتباهات را بپذیرد بدون عبور از شخص خمینی و پذیرش جنایات صورت گرفته در دههی ۶۰ نمیتواند ادعای تغییر کند.
اگر من به عنوان یک هوادار سابق سازمان مجاهدین که ادعای تغییر و نقد به دیدگاههای ایدئولوژیک ، سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین دارم، از رجوی عبور نکنم، او و ایدئولوژی و نگاهش را مورد نقد جدی قرار ندهم، هیچ انسان فرهیختهای ادعای تغییر در من و دیدگاههایم را باور نمیکند.
چنانچه به روشنگری در مورد اعمال صورتگرفته در مجاهدین و خیانت رجوی در حق نسل برخاسته از انقلاب نپردازم، هیچ انسان فهیمی ادعای من را نمیپذیرد.
بماند که من یک هوادار سادهی سازمان مجاهدین بودم و شما یکی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی و یکی از اعضای تصمیمگیرنده سازمانی بودهاید که در تشکیل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نظام نقش مستقیم داشته است.
آقای تاجزاده شما تنها نیستید. هیچیک از «خطامامی»های سابق که همچنان به قدرت چسبیده و یا در رویای تصاحب آن به سر میبرند، تاکنون به نقد خمینی نپرداختهاند. هیچکدام، یک کلمه به دانستههای ما در ارتباط با جنایات رژیم نیافزودهاند. تاکنون هیچ نکتهی مجهولی را روشن نکردهاند.
متاسفانه شما و دیگر «خطامامی»ها قبل از هر چیز «حفظ نظام» و «منافع نظام» و «تثبیت نظام» را در نظر دارید و نه دفاع از «منافع ملی» و حقیقت را.
شما خطاب به «برادران سپاهی» نوشتهاید:
«ما نه تنها در دهه ۶۰ بلکه در دهه های بعد از آن نیز خطاهای ریز و درشتی مرتکب شدیم. در مواردی به اشتباهات خود وقوف یافتیم و در مواردی نه. خداوند را سپاسگزاریم که به ما آن میزان جرأت و اعتماد به نفس داده که از روبهرو شدن با خطاهایمان و تبیین و تحلیل آن ها و عنداللزوم بیان آشکارشان نهراسیم.»
آقای تاج زاده ممنون که لااقل در حرف به «خطاهای ریز و درشتی» که مرتکب شدید «وقوف» یافتید. به خاطر همین جمله است که به خودم اجازه میدهم شما را مخاطب قرار دهم. من به عنوان یک ناظر سیاسی که تغییر و تحولات درون رژیم را رصد میکند اطلاعی از «وقوف» شما نسبت به این «خطاهای ریز و درشت» ندارم. اگر از شما بخواهم این «خطاهای ریز و درشت» را نام برده و دلیل ارتکاب آنها را بگویید آیا درخواست زیادی است ؟ قبول میکنید برای آن که دوباره آن خطاها تکرار نشود لازم است به ریشهیابی اشتباهات و خطاها بپردازیم و ببینیم آنها بر اساس چه راهبرد و چه راهنمای عملی صورت گرفته اند؟ زمینه بروز آنها چه بوده است؟ این موضوعی نیست که با «توبه» به درگاه خداوند حل شود. حقالناس پشت آن خوابیده است. در دنیای سیاست مدرن البته به کسانی که در قدرت هستند فقط یک بار فرصت داده میشود و در صورت ارتکاب اشتباه، خودشان صحنه را خالی میکنند. چیزی که البته در کشور ما باب نیست چه در حاکمان و چه در اپوزیسیون و از این بابت نمیتوان شما را سرزنش کرد.
خود شما هم میدانید موضوع نقد به گذشته به سادگی میسر نیست. برای همین مینویسید:
«در پیشگاه مردم باهوش و بیدار ایران، آن هم در عصر ارتباطات، لاپوشانی اشتباهات و حتی توجیه آن ها نه ممکن است و نه مفید. چنین تلاشی جز آن که صداقت فرد یا جناحی را مخدوش کند، از اعتبار اجتماعی آن بکاهد و کارهای درستمان را نیز تحت الشعاع قرار دهد، نتیجه نخواهد داد. ما به تجربه دریافته ایم که تنها با مواجهه شجاعانه با رفتار و گفتار نادرست خود و شناسایی علل و عوامل وقوعشان می توانیم از تکرار آنها بپرهیزیم، به انباشت تجربیات بپردازیم و مسیر تیره و ناهموار آینده را با اطمینان بیشتر و هزینه کمتر و سرعت افزون تر بپیماییم. اما برای کاربردی کردن نقد، باید به دو سؤال مشخص جواب داد: اول، چه کارهایی کردیم که نمی بایست می کردیم. دوم، از انجام چه اقدام هایی غفلت نمودیم که انجام دادنشان لازم یا سودمند بود. داوری منصفانه درباره عملکرد افراد و گروه ها نیز در درجه نخست مستلزم درک و در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمانه است.»
آقای تاج زاده آنچه که برشمردید بازی با کلمات و انشاءنویسی است. به قول طنز پرداز بزرگ میهنمان هادی خرسندی مثل «چسفیل» است، جیب را پر میکند اما شکم را نه.
شما از ترسیم چهرهی واقعی خمینی توسط خبرگزاری فارس و روزنامه سپاه که با هدف تبرئهی خامنهای صورت گرفته به خشم آمدهاید. آنچه شما در مورد خامنهای و سیاهکاریهای او می گویید بخشی از واقعیت است، درست مانند آنچه سپاه پاسداران در مورد خمینی و «دوران طلایی»اش میگوید. شما و «برادران سپاهی» به عنوان نمایندگان دو جناح رژیم از دو زاویهی متفاوت و بر اساس منافعتان سعی در تحریف تاریخ خونبار میهنمان در سیاهترین روزهایش دارید. سکوت در برابر این تلاش خیانت به نسلی است که مظلومانه پرپر شد و من وظیفه خود میبینم صدایش را پژواک دهم. شما روزنامه سپاه و خبرگزاری فارس را مورد پرسش قرار داده و مینویسید:
«دهه اول پیروزی انقلاب دهه «حصر کردن منتقدان بدون محاکمه» و «آویزان کردن مخالفان با یک فرمان» بود؟ اگر آری، تفاوت انقلاب اسلامی با انقلاب اکتبر چیست و رهبر روحانی آن چه فرقی با رهبر بلشویک ها دارد؟»
آقای تاج زاده آیا پس از گذشت سه دهه و در زمانی که ادعا میکنید چشمهایتان باز شده و به اشتباهات ریز و درشتتان «وقوف» پیدا کردهاید چنین منکر واقعیت میشوید؟
تردیدی نیست «رهبر بلشویکها» فرق اساسی با رهبر «انقلاب اسلامی» دارد. این دو انقلاب با یک فاصلهی ۶۰ ساله به وقوع پیوستند. در تاریخ مدرن تفاوت ۶۰ ساله از تفاوت هزاران سال تاریخ قدیم هم بیشتر است. انقلاب روسیه در پایان جنگ جهانی اول به وقوع پیوست. در آن دوران نه از قوانین مربوط به جنگ خبری بود، و نه حقوق بشر در سطح بینالمللی پذیرفته شده بود. نه صلیب سرخ، حضوری جدی در دنیا داشت و نه عفو بینالملل و صدها سازمان حقوقبشری حیات داشتند. حتی سه دهه پس از انقلاب اکتبر، جنایات بزرگی در آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی و اسپانیا فرانکو اتفاق افتاد.
دنیای پس از جنگ جهانی دوم با دنیای پیش از آن به کلی متفاوت است. در سال ۱۹۴۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر منتشر میشود. میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی به تصویب میرسند. در دههی ۷۰ میلادی در آلمان و ایتالیا و اسپانیا کسی نمیتوانست در خیابان سر مرغ را ببرد چه برسد به این که کمپهای آدمسوزی و ... راه بیاندازد. جنایاتی که در «دوران طلایی امام» صورت گرفت در چنین دورانی بود.
آقای تاج زاده شما اینها را خوب میفهمید، حتی در همین مقاله خود وقتی میخواهید با جناح رقیب برخورد کنید و به توجیه اقدامات ضد بشری خمینی بپردازید از تفاوتهای دههی ۸۰ و ۹۰ میلادی میگویید.
«دوران طلایی امام» در دههی ۸۰ میلادی به وقوع پیوسته است و مقایسه آن با ۶ دهه قبل از آن، قیاس معالفارق است.
آقای تاج زاده وقتی شما مینویسید: «من باور نمی کنم این عده نمی فهمند که وجهه لنینی و استالینی به آیت الله خمینی بخشیدن، آن هم در این زمانه، چه نقش ویرانگری در دور کردن نسل جوان، که آن ایام را تجربه نکرده است، از رهبر فقید انقلاب دارد.»
یعنی متوجهی فاجعهای نیستید که بر سر کشور آمده است و اگر هستید و این گونه سخن میگویید که دیگر فریبکاری است و نامهنگاری به شما بیحاصل مینماید و کوبیدن «میخ آهنین بر سنگ» است.
«رهبر فقید انقلاب» چه گلی بر سر مردم ایران و کشور زده است که دور شدن نسل جوان از وی، «ویرانگر» باشد؟ «نسل جوان، که آن را ایام را تجربه نکرده» چه چیزی را از دست داده است؟ از نسل ۳۰ و ۴۰ میگذرم که جوانیشان در نظام اسلامی پژمرد، یا به تنور جنگ ریخته شدند، یا در زندانها و میدانهای تیر نابود شدند و یا اعتیاد و فقر و فساد و فحشا رمقشان گرفت؛ نسل سوختهی دههی ۵۰ و ۶۰ خورشیدی که «دوران طلایی امام» را تجربه کرده، چه چیزی نصیباش شده است که نسلهای بعدی که آن ایام را تجربه نکردهاند، بایستی حسرتاش را بخورند؟
ارمغان خمینی برای آنها چه بود؟ جز جنگ و بدبختی، کاروان جنازه و نوحه و عزا و ماتم و غم و اندوه؟ جز شنیدن خبر دستگیری و اعدام و شکنجهی عزیزانشان؟ جز شنیدن صدای آژیر قرمز و شیون کودکان و صدای گوشخراش آهنگران و دیگر نوحهخوانان رژیم؟ جز ایستادن در صفهای ارزاق عمومی؟ و ...
آقای تاج زاده این خمینی بود که در فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به قیام علیه دولت این کشور و حزب بعث فراخواند و جنگ را به کشور تحمیل کرد. همهی آگاهان میدانند اگر نبود خیرهسری خمینی، امکان جلوگیری از جنگ و تجاوز عراق به ایران بود. در بدترین حالت میشد جنگ را در خرداد ۱۳۶۱ پایان داد.
آقای تاجزاده لنین و انقلاب اکتبر با تمام اشتباهات مخربی که مرتکب شدند تحولات عظیم مثبتی در سطح بینالمللی به وجود آوردند. تاثیر مستقیم آن رشد و توسعه سوسیال دمکراسی در اروپا و تشکیل «دولتهای رفاه» به منظور مقابله با آن بود. من تأثیرات مثبت آن را در سوئد میبینم و از امتیازات آن برخوردارم. اتحاد جماهیر شوروی نقش اساسی در به زانو درآوردن فاشیسم هیتلری داشت. شخصیت لنین کجا و خمینی یک شیخ مرتجع عقبمانده کجا؟
البته منکر تأثیرات خمینی در دنیا و تحولات عظیمی که باعث شده نیستم. رشد و توسعه تروریسم بینالمللی، عملیات انتحاری، ماشینهای بمبگذاریشده، به وجود آمدن طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و النصره و سپاه بدر و ... یکی از دستاوردهای خمینی است. جنگهای «نیابتی» در منطقه و آشوب عظیمی که خاورمیانه را در آتش و خون غوطهور کرده یکی از بازتابها و تأثیرات آن است.
متاسفم برای شما در بر همان پاشنه میچرخد و هنوز شعار عقبماندهترین لایههای حکومت را تکرار میکنید که فریاد میزدند «حزب ما حزب خدا، رهبر ما روح خدا، حزب تو حزب مچل، رهبر تو لنین کچل» و روی در و دیوار مینوشتند: «کشوری که محمد و علی دارد چه نیاز به مارکس و لنین دارد».
شما با زیرکی ادعای روزنامه سپاه پاسداران را که نوشته است: «پایه حصر منتقدان در همان دوران طلایی و با علم و اطلاع حضرت امام نهاده شد. کسانی که مشمول این مجازات شدند، عبارتند از آیت الله سید کاظم شریعتمداری که تا پایان عمر در حصر به سر برد و در همان شرایط درگذشت! آیت الله حاج آقا حسن قمی که نه حزب داشت و نه اردوکشی خیابانی کرد و نه از شیوخ عرب پولی گرفته بود… آیت الله سید صادق روحانی تنها به جرم بی اعتقادی به لیاقت و کفایت آقای منتظری سال ها متحمل حصر گردید! … ممنوعیت حصر هر دو نفر در دوران رهبری آیت الله خامنه ای برداشته شد.» زیر سوال برده و می نویسید:
«چرا روزنامه سپاه ادعا می کند: «در دوران طلایی امام آیات شریعتمداری، قمی و روحانی محاکمه نشدند و در حصر ماندند… خدا پدر این سید را بیامرزد که نجیبانه تنها شما را نانجیب میخواند. اگر شما در آن دوران طلایی بودید با چند کلمه فرمان همه تان را آویزان می کردند.»
آقای تاج زاده کدام ادعای روزنامهی سپاه نادرست است؟ برای این که متهم به عناد و چشمبستن بر واقعیتها نشوم شما را به نوشتهی جامع و کامل حجتالاسلام محسن کدیور یکی از شاگردان آیتالله منتظری در این رابطه رجوع میدهم که مشتمل بر دهها صفحه مدرک و دلیل و سند است. در مطلع این تحقیق آمده است:
«آیت الله سید کاظم شریعتمداری (۱۳۶۵-۱۲۸۴) یکی از مراجع طراز اول تقلید تشیع، پس از صدور بیانیهی انتقادی علیه اختیارات ولایت فقیه در آستانهی همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی در آذر ۱۳۵۸ از فضای عمومی کشور حذف شد، و به دنبال اتهام اطلاع از کودتای صادق قطب زاده از ۲۷ فروردین ۱۳۶۱ تا آخر عمر در خانهی خود محصور شد و از رسانه های صوتی، تصویری و کاغذی و تریبونهای نمازجمعه و مجلس شورای اسلامی بی آنکه حق دفاع از خود داشته باشد مورد هتک حیثیت قرار گرفت.
برای نخستین بار در تاریخ تشیع دو تشکل روحانی از شاگردان آیت الله خمینی یعنی جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم و جامعهی روحانیت مبارز تهران همراه با ائمهی منصوب جمعه در اوایل اریبهشت ۱۳۶۱ رقیب رهبر را از مرجعیت خلع کردند. آیت الله شریعتمداری از آن تاریخ مورد سنگین ترین اتهامات و توهینها قرار گرفت، مرگ وی که به دلیل تأخیر در اعزام به بیمارستان اتفاق افتاد به این سیلاب توهین و اتهام پایان نداد. »
آیا شما اطلاعی از برخوردهای موهن و شنیعی که با روحانیت منتقد شیعه به دستور خمینی صورت گرفت ندارید؟ اگر قرار باشد من در مورد این دسته از برخوردها که با آیت الله شریعتمداری، شیخ مرتضی حائری یزدی، آیت الله حسن قمی، آیت الله احمد خوانساری، آیت الله حسینعلی منتظری، آیت الله سیدعبدالله شیرازی، آیت الله سید صادق روحانی، آیت الله رستگاری، علامه یحیی نوری ، شیخ طاهر عیسی شبیری خاقانی و … صورت گرفت، بنویسم که مثنوی هفتاد من کاغذ است.
آقای تاجزاده شما در اعتراض به ادعای روزنامه سپاه پاسداران مینویسید:
«چرا همین روزنامه عملکرد بنیان گذار نظام را به شرح زیر بر می شمارد: «حکم اعدام سلمان رشدی بدون تشکیل دادگاه و حکم اعدام فردی به دلیل انجام یک مصاحبه، حکم ارتداد جبهه ملی، دستور بررسی مجدد پرونده اعضای نفاق که بعد از مرصاد در زندان بودند اما بر مبارزه مسلحانه تأکید داشتند و سرانجام معادل مفسد فی الارض بودن هجمه به شورای نگهبان.»
کدام یک از ادعاهای بالا نادرست است؟ حکم اعدام سلمان رشدی؟ آیا کسی غیر از خمینی این حکم را صادر کرده بود؟ آیا شما نمیدانید خمینی چرا با شیادی حکم اعدام سلمان رشدی را داد؟ آیا منافع ملی ما سالها به خاطر این حکم مورد تاخت و تاز قرار نگرفت؟ آیا سرمایههای مردم ایران به خاطر آن به باد نرفت؟
آیا شما نمیدانید در خمینی فرمان قتل یک زن را به خاطر انجام یک مصاحبهی رادیویی داد؟ یادتان نیست وقتی یک شنونده رادیو در پاسخ به مجری که از او پرسیده بود «الگوی زن» شما کیست، ضمن تعریف و تمجید از «فاطمه زهرا» گفت : «اوشین»! خمینی فرمان قتل او و مجری و دستاندرکاران رادیو را داد. اعدام بر اساس ارتداد را چه کسی در ایران باب کرد؟ مگر نه آن که اولین حکم ارتداد را محمدیگیلانی در سال ۱۳۵۹ علیه بهمن شکوری صادر و خیرهسرانه اجرا کرد؟
آیا خمینی حکم ارتداد جبههی ملی را به خاطر مخالفت با لایحه قصاص و حدود و دیات که به درستی قرون وسطایی نامیده میشد نداد؟ آیا شما و همراهانتان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خواهان اجرای حکم ارتداد در مورد آنها نشدید؟ آیا این سخنان خمینی نیست:
« اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین را غیرانسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.»
آیا خمینی نبود که نهضت آزادی را هم تهدید به «ارتداد کرد:
«بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا «نهضت آزادی» هم قبول دارد آن حرفی را که «جبهه ملی» میگوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم - حکم قصاص - که در قرآن کریم و ضروری بین همه مسلمین است، «غیر انسانی» است؟»
آیا خمینی نبود که در مورد مصدق گفت:
«شما میفرمایید که [در مقابل] آن کسی که دعوت میکند به اینکه بیایید [علیه] این حکم «غیر انسانی» اسلام راهپیمایی کنید، مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول الله بشود، سبّ به قرآن هم بشود؟ این سبّ به قرآن است. مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند [هر کاری میخواهند بکنند] - من از آن ریشههایش میدانم - یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند میکنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت الله» گذاشتند! این در زمان آن بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود... . در مقابل اینها بگویید این امری که گفتند اینها کفر است. اینکه کسی بگوید حکم خدا «غیر انسانی» است، اسلام غیر انسانی است، این کافر است.»
آیا خمینی نبود که از «سیلی خوردن» مصدق ابراز خوشحالی کرد؟ آیا خمینی نبود که دستور تغییر نام خیابان «مصدق» را داد؟
در مورد خود لایحهی ارتجاعی و ضد مردمی قصاص که خمینی به خاطر مخالفت با آن جبههی ملی را مرتد اعلام کرد گفتنی بسیار است. من فقط به نظرات آیتالله گلزاده غفوری بسنده میکنم که هم مجتهد است و هم دکترای حقوق از دانشگاه سوربن فرانسه داشت. وی در مورد ترجمه تحریرالوسیله خمینی که توسط آیتالله صانعی مرجع تقلید «سبز» صورت گرفته و منبع اصلی تمامی قوانین ضدبشری جمهوری اسلامی است میگوید:
«البته درباره همین کتاب، مسائل قابل ذکر خیلی زیاد است که همین طور چیزهایی که به نظرشان میرسد، مینویسند و از دنباله و توالی فاسد این نوشتهها خبر ندارند .»
(قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، دکتر علی گلزاده غفوری، صفحه ۱۰۵)
او همچنین در مورد لایحه قصاص دستپخت بهشتی و شورای عالی قضایی مینویسد:
«بحث قصاص و دیات را هم تحت عنوان لایحه قصاص با آب و تاب به مجلس آوردند و پایهی بدی را بناگذاشتند و خدا جزایشان را داده و خواهد داد که با اسلام چه ها که نکردند و آن را چطور معرفی کردند! چه خونهایی ریخته شد و بر این پایهها چه دعواهای تمام نشدنی و آشتیناپذیری در این جامعه بنا گذاشته شد و پای اسلام را هم در میان کشیدند و آبروی اسلام را بردند و هنوز هم خجالت نمیکشند.» (منبع پیشین صفحه ۲۰۲)
وی اضافه میکند:
«به نظر من از ابتدای همان مادهی اول قانون قصاص، تا آخر ماده ۱۹۵ مورد اشکال است.» و در ادامه میگوید:
«البته خود اینها بدترین رسوایی را برای خودشان در برابر ریختن آبروی اسلام به دست آوردند، که من امیدوارم خدا جامعه را از شر جهل و تعصب و غرور و بدبختیهایی که گرفتار آن شده، نجات دهد.» (منبع پیشین صفحههای ۲۳۰ و ۲۳۱ )
البته فقط جبهه ملی نبود که در مقام مخالفت با لایحه قصاص برآمد بلکه، ۱۱۳ نفر از حقوقدانان و قضات دادگستری با صدور بیانیه ای در تاریخ ۳۰ بهمن ماه سال ۶۰ و ۱۶۷ نفر از استادان دانشکده حقوق، قضات و وکلای دادگستری با صدوربیانیه ای به تاریخ ۲۲ اردیبهشت سال۶۰ با مفاد آن به مخالفت برخاستند و خواهان بحث آزاد پیرامون آن شدند که همگی با مخالفت خمینی و بهشتی و حزب جمهوری اسلامی و سازمان متبوع شما روبرو شد.
آیا صدور فرمان کشتار زندانیان سیاسی توسط خمینی با وجود اسناد و شواهد متعدد غیرواقعی و اتهام است؟ آیا ادعاهای آیتالله منتظری و دستخطهای موجود باطل هستند؟
آیا خمینی مخالفت با شورای نگهبان را در حد فساد در ارض ارزیابی نکرده است؟
«من تکرار می کنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رای داد و شورای نگهبان هم آن رای را پذیرفت ، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمی گویم رای خودش را نگوید؛ بگوید؛ رای خودش را بگوید؛ اما اگر بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد است و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس عصاره زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است.» (صحیفه امام ج۱۴ ص ۳۷۰)
آیا خمینی به اعضای شورای نگهبان نمیگفت:
«به هیچ وجه گوش به حرف عده ای که می خواهند یک دسته کوچک مردم ما خوششان بیاید و به اصطلاح مترقی هستند، [ندهید] قاطعانه با این گونه افکار مبارزه کنید. خدا را در نظر بگیرید. اصولاً آنچه که باید در نظر گرفته شود، خداست» (۳۰ تیرماه ۱۳۵۹)
«بحمدالله مجلس ما مجلسی است اسلامی و قوانین خلاف اسلام تصویب نخواهد شد؛ ولی شما وظیفه دارید ناظر باشید. خلاصه گوش به حرف طبقه مرفه مترقی ندهید. خدا انشاءالله با ماست . اگر عملمان برای خدا باشد، خدا ما را موفق می کند...» (صحیفه امام ج ۱۳ ص ۵۳)
آقای تاج زاده نگارش این پاراگراف به چه منظور و با چه هدفی از سوی شما صورت گرفته است؟
«چرا معدود سپاهیان معتقد به دخالت در امور سیاسی و انتخاباتی کشور، اصرار بر ترسیم چهره ای قانون شکن و سرکوب گر از رهبر فقید انقلاب دارند؛ آن هم در جهانی که دموکراسی و حقوق بشر مقبولیت عام یافته است و مقام امنیتی و بدنام ساواک می کوشد آن سازمان جهنمی را از ارتکاب اعمال وحشیانه تبرئه کند و سیمای انسانی به آن ببخشد؟»
شما به گونهای صحبت میکنید که گویا در سال ۵۷ و بحبوحهی انقلاب هستیم و کارنامهای از «امام» شما و «جهنمی» که بر کشور حاکم کرد، پیشروی ما نیست. آیا خود شما «در جهانی که دموکراسی و حقوق بشر مقبولیت عام یافته است» در صدد آن نیستید که «اعمال وحشیانه» خمینی را منکر شوید و وزارت اطلاعات «جهنمی» خمینی را که آیتالله منتظری به درستی میگفت «روی ساواک شاه را سفید کرده»، تبرئه کنید؟ آیا شما تلاش نمیکنید به این نظام سراپا غرق در فساد و جنایت و شقاوت و بیرحمی «سیمای انسانی» ببخشید؟
میتوانید بگویید «مقام امنیتی» ساواک مرتکب چه اعمالی شده بود که «بدنام» است و در همان حال خامنهای و خمینی «خوشنام» و مستحق داشتن مقام «ولایت فقیه» مسلمین جهان؟
ساواک مرتکب چه جنایاتی شده بود که آن را «جهنمی» میخوانید؟ میتوانید «اعمال وحشیانه» ساواک را نامببرید؟ آیا ساواک «جهنمی» نمیتوانست مثل آب خوردن «امام» شما را سربه نیست کند؟ آیا صدای کسی در میآمد؟ چه تعداد از افراد را «امام» شما سر به نیست کرد؟ آیا شاه با پیشنهاد سربهنیست کردن خمینی توسط صدام حسین در شهریور ۱۳۵۷ مخالفت نکرد؟
چه کسی سینما رکس آباد را آتش زد؟ ساواک و «مقام بدنام امنیتی» اش یا رفقای شما رشیدیان و «روحانیت معظم» اسلام. آیا مسببین آتش زدن سینما رکس آبادان در نظام جمهوری اسلامی پست و مقام نگرفتند؟
آیا «امام» شما نبود که رذیلانه آن را به «ساواک» نسبت داد؟ آیا بهشتی و قدوسی و موسوی تبریزی با حقهبازی پرونده را وارونه جلوه ندادند و عدهای بیگناه را به اتهام آتش زدن سینما رکس آبادان به جوخهی اعدام نسپردند؟ آقای تاجزاده نمک بر زخمها نپاشید.
کدام جنایتی بود که ساواک مرتکب شد و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی خمینی و خامنهای صدها برابر بدتر از آن را مرتکب نشده اند؟ ساواک، کدام روشنفکر ایرانی را به قتل رساند؟ چند روشنفکر ایرانی را نام ببرم که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نظام به قتل رسانده است؟ حتماً میدانید سعید سلطانپور را که شاه و ساواک تحمل کرده بودند از مجلس عروسیاش به قتلگاه بردید. حتماً میدانید چه بر سر اعضای کانون نویسندگان و کانون وکلا و انجمن حقوقدانان که «ساواک جهنمی» آنها را تحمل میکرد، آوردید؟ در دوران طلایی امام اثری از آثار آنها باقی نگذاردید.
شاه و ساواک به غیر از خمینی به مدت فقط هفت ماه آنهم با برخورداری از بهترین شرایط ممکنه، آیا مرجع تقلید دیگری را در «حصر» قرار داد؟ آیا رنجی که مراجع تقلید شیعه در ۴ دهه حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی متحمل شدند در تاریخ شیعه از صفویه به این طرف سابقه دارد؟
آیا معنای کلمات را میفهمید؟ به غیر از نواب صفوی که او هم دست در خون داشت و مرتکب جنایت شده بود کدام روحانی در نظام شاهنشاهی اعدام شد؟ چند روحانی را نام ببرم که به بهانههای گوناگون در نظام «عدل اسلامی» شما و در دوران «امام» به جوخهی اعدام سپرده شدند؟ امام و «مقام امنیتی خوشنام»اش دستشان به خون آیتالله لاهوتی هم آلوده شد.
ساواک «جهنمی» ۹ نفر را روی تپههای اوین به قتل رساند، دستگاه اطلاعاتی امام شما چه تعداد زندانی سیاسی بیدفاع را که تعدادیشان سالها از پایان
محکومیتشان گذشته بود قتلعام کرد؟ چرا خود را به تغافل و تجاهل میزنید؟
چه شکنجهای را «ساواک جهنمی» بر علیه زندانیان اعمال میکرد که صد بدترش در دوران امام شما روی زندانیان اعمال نشد.
چند کودک زیر ۱۵ سال در نظام شاهنشاهی و در دوران قدرت «مقام بدنام امنیتی» به جوخهی اعدام سپرده شدند؟ چند کودک را میخواهید نام ببرم که در «دوران طلایی» امام به جوخهی اعدام سپرده شدند؟ فاطمه مصباح دختر ۱۲ ساله را جلوی مسلسل ژث گذاشتید. به حکم محمدی گیلانی نماینده ویژه خمینی و آیتالله منتظری این جنایت صورت گرفت. موسوی بجنوردی و ... که مدعی دادگاه عالی قم هستند این جنایت را تأیید کردند.
در دوران «ساواک جهنمی» و «مقام بدنام امنیتی» تنها دو زن به جوخهی اعدام سپرده شدند. چند زن در نظام عدل اسلامی شما و در «دوران طلایی امام» به جوخهی اعدام سپرده شدند؟ تعدادشان را میدانید یا شمارششان از دستتان خارج شده است؟
آیتالله منتظری در نامهی خود به خمینی در مهرماه ۱۳۶۵مینویسند:
«آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید که در زندان (شهر مشهد) حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود. مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند.»
آیا چنین اعمالی در دوران «طاغوت» و «ساواک جهنمی» سابقه داشت؟ راوی من نیستم بلکه جانشین خمینی است وگرنه من گفتنی بیش از اینها دارم. تنها نگارش ۴۰ صفحه از آنچه به چشم دیده بودم، آنهم تا مهرماه ۱۳۶۳ باعث منقلب و متحول شدن آیتالله منتظری و باز شدن چشمان ایشان شد و به تعبیر خودشان به خمینی گفتند تا دم جهنم با تو میآیم اما حاصر نیستم داخل شوم. به شما یادآوری میکنم من تا سال ۱۳۷۰ در زندان بودم و جنایات بسیار بیشتری را به چشم دیدم.
آقای تاج زاده بدترین و وحشیانهترین شکنجهها در دوران خمینی باب شد. آنچه امروز هست از صدقه سری «دوران طلایی امام» است. قبر و قیامت و واحد مسکونی در دوران خامنهای برپا نشدند. این جنایت بزرگ با هدایت لاجوردی «مقام خوشنام امنیتی» امام شما و «سرباز اسلام» خاتمی صورت گرفت. کارگزاران آن جنایتکارانی همچون اکبری، حامد فقيری، سعید جلالی و اسماعیل نهاوندی بازجوهای شعبهی ۲ اوین بودند. برای آگاهی شما نسبت به گوشهای از آنچه بر زنان میهنمان در «دوران طلایی امام» رفته از شما میخواهم به کتاب «دوزخ روی زمین» در لینک زیر مراجعه کنید:
آقای تاج زاده شما نمیدانید خمینی صدها نفر از معتقدان بهایی را مظلومانه به جوخهی اعدام سپرد؟ شرم از این بیداد نمیکنید؟ شما نمیدانید خمینی هزاران نفر از آنان را به زیر بازجویی و شکنجه کشید؟ من که به چشم خودم دیدهام شعبه هشت اوین به ریاست حمید طلوعی (در جنگ کشته شد و جنازهاش را به اوین آوردند) را مأمور این کار کرده بود. چه جنایتها که در حق این «مظلومان»، امام شما نکرد. این یکی از دادگاههای ظالمانهی امام شما علیه بهاییان است، ببینید و اگر وجدانی دارید شرم کنید.
شما برای توجیه جنایات صورت گرفته در دههی ۶۰ خورشیدی به شرایط کشور و نظامبینالمللی اشاره میکنید. و از «جنگ ۸ ساله تا تروریسم کور و وسیع و از تحرکات تجزیه طلبانه تا کودتای نظامیان» میگویید.
«رهبر فقید انقلاب تردیدی در ترجیح مدل دو یا چند حزبی بر نظام تک حزبی نداشت. او هرگز استالینیسم را - برخلاف نظر نماینده فعلی ولی فقیه در سپاه- راه نجات بخش کشور نمیخواند.»
آیا خمینی نبود که فرمان انحلال حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را صادر کرد؟ آیا میتوانید احزابی را که در دوران خمینی فعالیت میکردند نام ببرید؟ آیا خمینی اجازهی نفسکشیدن به نهضت آزادی و جبهه ملی و ... داد؟
برای آن که پی ببریم شما در ترسیم تابلوی مربوطه، نه تنها حقیقت را بر زبان نمیآورید بلکه مغلطه میکنید، سخنرانی ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ خمینی را میآورم که تنها شش ماه پس از پیروزی انقلاب و گذشت یک بهار از آزادی بیان شده است. آن موقع نه جنگی بود، نه تروریسمی و نه کودتای نظامیان:
«اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر میخواهم، خطای خودمان را عذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم. تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین. و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم، و من اعلام میکنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سرجای خودشان ننشینند، ما به طور انقلابی با آنها عمل میکنیم. مولای ما، امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آن مرد نمونه عالَم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رَحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه میکنند شمشیر را [میکشید و] میکشت. هفتصد نفر را در یک روز - چنانچه نقل میکنند - از یهود بنی قُرَیْضَه - که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند! خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمتْ رحیم است. و در موضع انتقام، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت؛ و در موقع انتقام، انتقام. ما نمیترسیم از اینکه در روزنامههای سابق، در روزنامههای خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند. ما نمی خواهیم وجاهت در ایران، در ...، در خارج کشور پیدا بکنیم. ما میخواهیم به امر خدا عمل کنیم، و خواهیم کرد.
أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ . این توطئه گرها در صف کفار واقع هستند. این توطئه گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند، با آنها باید با شدت رفتار کرد. دولت با شدت رفتار کند، ژاندارمری با شدت رفتار کند؛ ارتش با شدت رفتار کند. اگر با شدت رفتار نکنند، ما با آنها با شدت رفتار میکنیم. ما با خود همینها، با خود همینها که مسامحه بکنند، اگر مسامحه بکنند، با شدت رفتار میکنیم. مسامحه حدودی دارد، جلب وجاهت حدودی دارد. مصالح مسلمین را نمیگذارند به این امور از بین برود. دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئهگر است تمام را توقیف کند، و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی که توطئه میکنند و اسم «حزب» روی خودشان میگذارند، رؤسای آنها را بخواهد و آنها را محاکمه کند. ما باز تا چندی مهلت میدهیم به این قشرهای فاسد؛ و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند و به ملت برنگردند و دست از توطئهها برندارند، خدا میداند انقلابی عمل میکنم. میآیم تهران و رؤسایی که مسامحه میکنند با آنها انقلابی عمل میکنم. قشرهایی از ارتش که اطاعت از بالاترها نمیکنند و امر آنها را اطاعت نمیکنند باید بدانند که من با آنها اگر آمدم، انقلابی عمل میکنم. عذرها را کنار بگذارید! بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئه گرها را سرکوبی کنید؛ مسامحه نکنید! دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، ژاندارمری مسامحه نکند؛ پاسداران مسامحه نکنند.»
صدا و تصویر او را در این لینک ملاحظه کنید.
آیا خمینی دو سال بعد وعدههایش را عملی نکرد؟ تا کیمیخواهید روضهی «دوران طلایی امام» بخوانید و حسرت آن ایام سیاه را بخورید؟
شما در مورد خمینی مینویسید:
«نزد وی اولین و مسلم ترین حق، حق مردم در تعیین سرنوشت خود بود حتی اگر اشتباه انتخاب کنند.»
آقای تاج زاده شما بخش کوچکی از سخنان خمینی در ۶ خردادماه ۱۳۶۰ را که در آن کلید حذف بنیصدر و جنایات بعدی را زد، مستمسک قرار دادهاید و روی آن معرکه میگیرید. خمینی در آن سخنرانی گفت:
«ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند این اشکال ندارد اما در عین حالى که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کردهاند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. »
در همان سخنرانی، خمینی در حضور نمایندگان مجلس، به طور علنی به بنی صدر حمله کرد و گفت: «...نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری. قانون تو را قبول ندارد ... بعد از اینکه چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فیالارض است و باید دادگاهها عمل مفسد فیالارض را بکنند....»
بنیصدر از بیقانونی و زیرپا گذاشتن قانون مینالید کجا گفته بود قانون را قبول ندارد؟ بنیصدر چه چیزی را مطرح کرده بود که خمینی این چنین به خشم آمده بود؟ متاسفانه شما با «مظلومنمایی» قصد فریب نسل جوان میهنمان را دارید.
در سال ۱۳۶۰ به خاطر به بنبست رسیدن فضای سیاسی کشور و توطئههای روزافزون حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که شما در رأس آن بودید، بنیصدر با توجه به حق قانونی خود به عنوان رئیس جمهوری، برای بیرون بردن کشور از بحران، پیشنهاد انجام رفراندوم را داد. عقل سلیم حکم میکرد که به آرای عمومی مراجعه شود.
کلیه شخصیتهای سیاسی مورد وثوق مردم از جمله مهندس بازرگان و نهضت آزادی و جبهه ملی و مجاهدین و .... با درخواست بنیصدر موافقت کردند، بقیه هم مخالفتی با آن نداشتند.
سازمان شما ، حزب جمهوری اسلامی و خمینی از پیشنهاد رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی هراس داشتید چرا که از قبل نتیجهی آن را میدانستید. به همین دلیل بهشتی به خمینی نوشت:
«طرح مسئله رفراندم به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، تضعیف مجلس و تضعیف دولت است». (روزنامهی انقلاب اسلامی، ۷ خرداد ۱۳۶۰)
شما مراجعه به آرای عمومی را تضعیف نظام میدانستید؟ حالا دم از مردم و آرا و نظر مردم میزنید.
رفسنجانی برگزاری رفراندوم را «مصدق بازی» خواند. (عبور از بحران، خاطرات رفسنجانی از سال ۱۳۶۰، ص ۱۲۳ )
در همین سخنرانی بود که خمینی به صراحت اعلام کرد «...اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت میکنم....» ( این است غائله چهاردم اسفند ۱۳۵۹، تهران، انتشارات نجات، چاپ دوم. ۱۳۶۴، ص ۶۶۸)
خمینی همچنین در سخنرانی ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ خود گفت: «اگر ۳۵ میلیون نفر بگویند آری، من میگویم نه». خمینی از آنجایی که میدانست رأی مردم را ندارد و بیم شکست او و حزبش میرفت به دشمنی با برگزاری رفراندوم پرداخت. و به بنیصدر که مدعی بود کشور در بنبست قرار دارد نهیب زد که «اسلام بنبست» ندارد. گویا بنیصدر در مورد اسلام صحبت کرده بود.
خمینی به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نبود و به ویژه مطلقاً به «رأی» مردم باور نداشت. او در جریان انقلاب و پس از آن برای تحکیم پایههای قدرتش و در حالی که هنوز مردم با مطامع او آشنا نبودند و میدانست «رأی» آنها را دارد، فریبکارانه دم از آن میزد که «میزان رأی ملت است».
او در دورانی که فرانسه بود دم از «جمهوری»ای همچون جمهوری فرانسه میزد وقتی به ایران بازگشت از طریق نمایندگانش در مجلس خبرگان قانون اساسی «ولایت فقیه» را به مردم قالب کرد. در حالی که هنگام برگزاری رفراندوم تغییر نظام سلطنتی با خدعه و نیرنگ گفته بود «جمهوی اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». بعد به همین هم بسنده نکرد و دم از «ولایت مطلقه فقیه» زد و عاقبت آن را هم کافی ندانست.
از خلال گفتههای خمینی به سادگی میتوانید به منظور او از «رأی ملت»و میزان بودن آن پی ببرید. خمینی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان و در پاسخ به مخالفان «ولایت فقیه» گفت:
«ملت ولايت فقيه را میخواهد، که خدا فرموده است، ... اين ملت است، ملت میخواهد، ما چه بکنيم. شما فرض بکنيد که خير، فاجعه است، ما فرض میکنيم که فاجعه است، اين فاجعه را ملت ما می خواهد، شما چه میگوييد اين ولايت فقيه را شما میگوييد اين «فاجعه» است! اين فاجعه را ملت ما میخواهد. بياييد، سؤال میکنيم، به رفراندم میگذاريم، که آقا ولايت فقيه را که آقايان میفرمايند «فاجعه» است، شما میخواهيد؟ ببينيد «آری»اش چه قدر است «نه» اش چه قدر است» (صحيفه امام ، جلد ۱۰، ص ۲۲۴- ۲۲۳)
خمینی در حالی که میرفت با توطئه و نیرنگ و حقهبازی رئیس جمهوری قانونی کشور را برکنار و با «کودتا»، بیقانونی را در کشور حاکم کند، خیرهسرانه دم از قانون میزد:
«درکشوری که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی توانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت می کنند، این ها با اسلام مخالفت می کنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از این که شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت می کنند، این ها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت می کنند.»( ۱۸ خرداد ۱۳۶۰)
«دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود می آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تأیید شورای نگهبان» ( ۱۸ خرداد ۱۳۶۰)
آقای تاج زاده البته میدانم شما هم مانند «شاهاللهی»ها که کودتای ۲۸ مرداد را صورت قانونی بخشیده و آن را به استفاده از اختیارات شاه برای برکناری نخستوزیر ربط میدهند به کودتا علیه بنیصدر وجه قانونی میبخشید، چنانکه خامنهای در کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ به «قانون» تمسک جست.
خامنهای هم شیوههای خمینی را به کار میگیرد. او در سال ۸۸ از رفتار خمینی در سال ۱۳۶۰ کپی برداری کرد. خامنهای در جریان انتخابات ۸۸ با قلدری تمام کودتا کرده و نتیجهی انتخابات را تغییر داده بود و سپس از موسوی و کروبی و مردم میخواست که به «قانون» که خودش و شورای نگهبان بودند، تمکین کنند. این در حالی بود که شما و دیگر اعضای ستاد انتخابات موسوی را خودسرانه دستگیر کرده بود. از پیش مشخص بود شورای نگهبان و «قانونی» که او از آن دم میزند و عین بیقانونی است، چه تصمیمی خواهند گرفت.
همین رفتار را خمینی در سال ۶۰ پیشه کرده بود. او پس از واقعه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹در جهت حذف بنیصدر حرکت کرد. نتیجهی هیئت سه نفره از پیش مشخص بود. ترکیب آن درست مانند ترکیب شورای نگهبان خامنهای دستچین شده بود. این هیئت مرکب بود از محمد یزدی و مهدوی کنی و اشراقی. خمینی مطلقاً به قانون و به ویژه قانون اساسی اعتقادی نداشت. او رئیس دیوان عالی کشور و رئیس شورای عالی قضایی را دبیرکل یک حزب سیاسی قرار داده بود که برخلاف نص صریح قانون بود. او موسوی اردبیلی یکی از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی را به دادستانی کل کشور انتخاب کرده بود.
سنگ بنای این فساد و تباهی را خمینی گذاشت، هرچه که میگذرد بر ابعاد آن افزوده میشود. شما نسبت به گسترش اختیارات خامنهای شکوه میکنید و بر قانونمداری خمینی تأکید میکنید این دروغ است. نظر شورای نگهبان و به ویژه آنچه یزدی و جنتی در مورد اختیارات ولی فقیه و نقد ناپذیری و نظارت ناپذیری آن میگویند عیناً دیدگاه خمینی است. خمینی از همان ابتدا مدعی بود که اختیارات ولی فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ آمده است.
«اينکه در اين قانون اساسی يک مطلبی ـ ولو به نظر من يک قدری ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان برای اينکه خوب ديگر خيلی با اين روشنفکرها مخالفت نکنند يک مقداری کوتاه آمدند ـ اينکه در قانون اساسی هست، اين بعض شئون ولايت فقيه هست نه همۀ شئون ولايت فقيه...بهترين اصل در اصول قانون اساسی اين اصل ولايت فقيه است»(صحيفه امام، جلد ۱۱، صص ۴۶۴- ۴۶۳ )
خمینی همچنین در آبانماه ۱۳۶۴ خطاب به نمايندگان مجلس شورای اسلامی نوشت:
«فقهای جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعی و سياسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غيبت کبرا موکول به آنان است» (صحيفه امام ، جلد ۱۹، ص ۴۰۳)