به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۷

علی شاکری زند، آزادی گرفتنی است نه دادنی

 با تزلزل روزافزون نظام حاکم آزادیخواهان نمی باید  بیش از این 
دست روی دست بگذارند
علی شاکری زند 
 کسانی که هر یک به فراخور سن‌وسال و سوابق خود سالهاست علیه جمهوری اسلامی و لزوم برچیدن آن سخن‌ می‌گویند یا به‌‌‌‌حق از ستمگری و نکبت آن می‌نالند اینک با افزایش نشانه‌های ناتوانی این نظام در اداره‌ی کشور و تشدید شرایط لازم برای سقوط آن بیش از هر زمان وظیفه ‌دارند که دست به‌کار فراهم ساختن مقدمات و وسائل سلب قدرت از این حکومت ضدایرانی و انتقال آن به مردم گردند.
در یکی دوساله‌ی اخیر همه‌ی شاخص‌های مدیریت کشور هر روز بیشتر از نزدیکی زوال نظام حاکم خبر داده‌اند و در یک‌ساله‌ی گذشته این تحول سرعت باز هم بیشتری گرفته ‌است.
این نشانه‌ها چندان فراوان است که یادکردن از همه‌ی آنها بسیار طولانی خواهد بود و اینجا تنها می‌توان به پرمعنی‌ترین آنها اشاره کرد.
آنچه نمی‌توان انکار کرد این است که دیگر آشکارا طاقت جامعه هم طاق شده و از یک‌ سال پیش به این‌ سو هر روز بخش دیگری از مردم، هر یک به شکلی، و بیش از هر چیز به صورت اعتصاب‌های گسترده و طولانی همراه با تظاهرات سیاسی پرمعنی، وارد صحنه‌ی مبارزه می‌شود و به سپاه عظیم اعتصاب‌کنندگان دیگر می‌پیوندد؛ پیوستن بازارهای تهران و شهرستان‌ها به اعتصابات و ورود بازاریان، که باید از بهره‌منددترین بخش‌های جامعه به شمارآیند، و هم در نهضت مشروطه و هم در دیکتاتوری پیشین نقش مؤثری علیه استبداد و دیکتاتوری ایفاکرده بودند، به تظاهرات ضدرژیم در این زمینه دارای معنای نمادین مهمی است. رفته‌رفته کار به جایی می‌رسد که به استثنای وابستگان به قدرت، دیگر هیچیک از بخش‌های جامعه از اعتراض و سرکشی‌هایی که اشکال مقدماتی نافرمانی مدنی هستند برکنار نمانده و نمی‌ماند.
با اینکه همه‌ی مجازات‌ها و حتی اعدام‌های اخیر نیز به حربه‌های کندی بدل شده، وحشت رژیم از سرایت اعتراضات به سراسر جامعه و خاصه به بازار به اندازه‌ای است، که یکی از فاسدترین کارگزاران آن، صادق لاریجانی که در صورت تغییر اوضاع باید پاسخگوی جنایات و مفاسد بزرگ و بیشماری باشد، رسماً بازاریان اعتصابی را به مجازات‌های سنگینی تا حد اعدام تهدید کرد.
و با اینکه هنوز از اعتصاب عمومی که می‌تواند کمر رژیم را شکسته آن را به‌زانو درآورد دوریم، اما شبح این امکان به وضوح در افق پدیدار است.
کافی‌است بگوییم که در دیماه گذشته مردم به خیابان‌ها آمدند و آنچه را که تظاهرات و اعتصابات سالهای اخیر هر یک جداگانه می‌گفتند یکجا و یکصدا بر زبان آوردند و یک ‌بار برای همیشه بر پیشانی جمهوری اسلامی مهر باطله زدند. و مردمی که بسیاری از آنان در آن تظاهرات هم شرکت نداشتند با دیدن این مهر باطله بر پیشانی رژیم دیگر بدون کمترین بیم و هراسی هر روز در گوشه‌ای یا در مورد امر جدیدی فریاد اعتراض خود را بلند می‌کنند. بطوری که اختیار کارها از دست رژیمی که پیش از آن با یک نهیب صداها را خاموش می‌کرد هر ساعت بیشتر خارج می‌شود!
امروز دیگر وضع رژیم حزب‌الله به وضع سدی می‌ماند که پایه‌های آن شکافته و هر لحظه آب از گوشه‌ی دیگری از آن بیرون می‌زند و هر سوراخی را که می‌گیرند چندین سوراخ دیگر دهان باز می‌کند؛ بگونه‌ای که هر لحظه امکان شکستن دیواره‌ی آن و به‌راه افتادن سیلی مهیب بیشتر می‌شود.
پوچی ادعای «سازندگی» که از همان آغاز نیز ادعای دهان‌پرکنی بیش نبود سالها بود که بر همه آشکارشده بود زیرا همه می‌دیدند که همه‌ی چرخ‌های اداره‌ی اقتصادی کشور یکی پس از دیگری ازکارافتاده است.
در نظامی که از کمترین امنیت قضایی و حتی از یک سیستم بانکی استاندارد و مستقل برخوردار نیست هیچ سرمایه‌داری، اعم از داخلی یا خارجی، حاضر نیست سرمایه‌ی خود را به‌کاراندازد.
درصد بیکاری و تورم، که حتی ارقام رسمی آن به‌تنهایی وحشت‌آور است، از این ارقام هم بسیار بیشتر است. تنها شرکت‌های عظیمی، چون شرکت‌های انرژی که با دولت‌ها سر و کار دارند می‌توانستند با بستن قراردادهای بزرگ و درازمدت وارد بهره‌برداری‌های عظیم گردند؛ آنها هم با تحریم‌های آمریکا ـ همان آمریکایی که «هیچ غلطی نمیتواند بکند» ـ از صحنه خارج می‌شوند۱.
بنا به آمارهای نظام ۳۳% مردم، یعنی یک‌سوم جمعیت کشور زیر خط فقر به‌سرمی‌برند و ۶% از آنان دچار گرسنگی ناشی از عدم دسترسی کافی به مواد غذایی‌اند.
در برابر صعود سرسام‌آور نرخ دلار که نشانه‌ی کاهش مقاومت‌ناپذیر ارزش پول ملی است مسئولان کار را همچنان یا به لفاظی و دروغ برگذار می‌کنند یا به تهدید و ارعاب مشتی واسطههای ریز و درشت، که کارشان در برابر غارت و صدور ده‌ها و گاه صدها میلیارد دلاری منابع ارزی دولت به خارج ناچیز است. ‍‍‍
هر دانشجوی سال اول می‌داند که نرخ برابریِ میان‌مدت ارز کشورها با ارزهای معتبر جهان به وضع اقتصادی هر کشور و در درجه‌ی اول به توازن میان صادرات و واردات آن وابسته است و جز نوسانات کوچک و سریع روزمره‌ی آن به عوامل روانشناختی یا سیاسی روزمره مؤثر در بورس بستگی ندارد. رکود تولیدات داخلی و وابستگی بیش از پیش به کالاهای خارجی، بدون امکان صادرات همسنگ و همزمان، بویژه چون با افزایش پول داخلیِ درگردش همراه باشد از ارزش این پول می‌کاهد و بر تقاضای ارز می‌افزاید. پس عدم امکان تثبیت ولو نسبی نرخ دلار با پول کشور بیش از هر چیز ناشی از عدم توازن روزافزون صادرات و واردات و این یک نتیجه‌ی سالیان دراز ویرانگری سیاسی در اقتصاد کشور به دست نظام حاکم است.
بر این عوامل بنیادی باید راه‌هایی را افزود که هر روز برای غارت منابع ارزی کشور ابداع می‌شود و به کار می‌افتد و هربار پس از گریز صدها میلیون دلار از این منابع به خارج از کشور، بی‌آنکه کسی بطور جدی پیگیر آن گردد، بخشی از آن «کشف» و اعلام می‌شود. از این جمله است وام‌های کلانی که قدرتمندان بدون هیچ ضمانت معتبری از بانک‌ها دریافت کرده‌اند و چون بانک‌ها قادر به واستاندن آنها نیستند با دادن وام‌های جدیدی به بدهکاران از یک دست، و پس گرفتن آنها از دست دیگر، وانمود به پس گرفتن وام‌های پیشین می‌کنند.
اگر تحریم‌های آمریکا در فرآیندهای بالا مؤثر است و نقش تشدید کننده دارد به دلیل چنین زمینه‌های سیاسی و اقتصادی ناشی از بی‌کفایتی و فساد خود رژیم است.
طبق برخی گزارشها در پاره‌ای از مناطق کشور بیکاری به۶۰ % می‌رسد و آنجا هم که کار هست ماه‌ها و ماه‌ها حقوقی در کار نیست! رکود اقتصادی، تعطیلی، و ورشکستگی واحدهای تولیدی و سوءِمدیریت موجب شده که بسیاری از کارگران از دریافت حقوق و مزایای کار خود محروم شوند. در یک‌سال گذشته بیش از شش‌هزار تجمع کارگری برگذار شده که بیشتر آنها در اعتراض به عدم پرداخت چندین ماه حقوق، اخراج کارگران، بلاتکلیفی پس از واگذاری کارخانه‌ها به بخش خصوصی و پایین بودن دستمزدها صورت گرفته است. واگذاری واحدهای دولتی به شرکت‌های خصوصی برای بازکردن آنها از سر حکومت و فروش آنها از راه خاصه‌خرجی به گروه‌های بی‌اعتباری که قادر به انجام تعهدات خود نیستند یکی از علل اصلی وضع کنونی کارگرانی است که مانند کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه ماه‌هاست که حقوق دریافت نمی‌کنند.
در هفته‌های اخیر بحران بی‌آبی حادی هم بر این بحران کلی افزوده شده و مردمی را که خواستار آب آشامیدنی هستند در بسیاری از شهرستان‌ها، خاصه در جنوب و مرکز، به غلیان درآورده است؛ اما حاکمان بی‌کفایت به این خواست حیاتی مردم با گلوله پاسخ می‌دهند؛ بگونه‌ای که جامعه هر روز به آستانه‌ی یک انفجار عظیم نزدیک تر می شود.
عدمآزادی برای ملت‌ها همواره با عدم آزادی در میان خود حاکمانی که بر سر قدرت و مزایای آن در نزاع‌اند نیز همراه است. و این عدم آزادی، و جنگ شدید قدرت میان افراد و گروه‌های حاکم در جمهوری اسلامی که درگذشته، با وجود قتل‌ها و مرگ‌های مشکوک، به لطائف‌الحیل از دید مردم پنهان نگهداشته می‌شد اینک دیگر چندان وسعتی یافته و چنان عیان شده که تنها خواجه حافظ شیرازی از آن اطلاع ندارد.
مدعیان آزادیخواهی را میتوان بر سه دسته بخش کرد. دستهی نخست کسانی هستند که ادعا میکنند که باید در چارچوب همین نظام و با اصلاح آن به مردم‌سالاری دست یافت؛ آنان این نظام اصلاح شدهی خود را مردم‌سالاری دینی می‌نامند که نسخهبدل دیگری از همین نظام کنونی است و آن‌هم در گرو این که حاکمان تا چه اندازه به آنان میدان عمل بدهند. خصلت ترمزکننده و زیان‌بخش این دسته که با دعوت مردم به شرکت در نمایشهای شبهِ‌ دموکراتیک مانند انواع انتخابات تا کنون به خواب‌کردن جامعه و انحراف مبارزات و نیروی آن کمک می‌رساندند پس از حوادث دیماه ۱۹۹۶ بهتر از گذشته آشکار شد.
دستهی دوم کسانی هستند که به نقد رژیم، به دعای خیر برای آزادی یا بحث‌هایی صرفاً «نظری» اشتغال دارند، آن هم در بهترین حالت خود از نوع بحث‌های کلیسا در قرون وسطی که به بحث اصحاب مدرسه (اسکولاستیک) معروف است، یا از نوع بحث‌های فقهی ملایان خودمان. این دسته تنها زمانی وارد حرکت واقعی می‌شوند که نیرویی روشن‌بین و مصمم تشکیل‌شده پا به میدان عمل گذارد.
آنچه میماند گروه کوچکی است که میداند چه میخواهد، چه میتوانکرد و چه میبایدکرد. اما این گروه نیز از اتحاد، همآهنگی و تشکل لازم برخوردار نیست. این نیرو مرکب از چند سازمان اصیل اما دارای نیروی محدود است و شمار زیادی شخصیت‌های کاردیده با اصالت و بااراده اما پراکنده که در این پراکندگی قادر به همآهنگ ساختن خود نیستند و افزون بر این تا زمانی که جدا از هم عمل می‌کنند صدایشان شنیده نمی‌شود؛ خاصه این که با چنین وضعی در داخل کشور شناخته نیستند و نخواهند شد.
در چنین اوضاعی پیداست که میدان برای چه نیروهایی باز می‌ماند؛ اگر فقدان یک نیروی آزادیخواه مصمم و متشکل خودبه‌خود نظام را از سقوط نجات نمی‌دهد و تنها می‌تواند این سقوط را دچار تأخیرسازد، اما در عوض می‌تواند میدان را برای نیروهای ضد آزادی مانند دلباختگان عامی دیکتاتوری گذشته که بنا به غلطی عوامانه و عوامفریبانه خود را مشروطه‌خواه می‌نامند، و گروه‌‌های ضدایرانی تجزیه طلب به‌رهبری اسرائیل و با کمک مالی برخی از رژیم‌های دیکتاتوری عقب‌مانده‌ی عربی، گروه‌هایی که حتی وجود ملت باستانی ایران را نیز انکارمی‌کنند، باز گذارد و آینده‌ی کشور را در معرض بزرگترین خطرها قراردهد.
افزون بر این‌ها، گسترش هرروز پرشتاب‌تر انواع جنبش‌های اعتراضی در سراسر کشور و در همه‌ی بخش‌های جامعه، در صورتی که در مجرای مثبت و سازنده‌ی پایان دادن به رژیم و تحویل قدرت به یک مرکز ملی شناخته‌شده برای تدارک انتخابات مجلس مؤسسان نیافتد، با وجود نزدیک به بیست میلیون حاشیه‌نشینان محروم و بی‌سر و سامان اطراف شهرهای بزرگ این خطر را دربرخواهدداشت که این مردمِ شدیداً تیره‌روز سر به شورش‌های بی‌نظم و بی حساب برداشته برای سرکوب خونین همه‌ی مخالفان رژیم دستاویز لازم را به حاکمان بدهند و جنبش دچار بی‌سامانی و کشور دچار هرجومرجی با عواقب غیرقابل پیش‌بینی گردد.
آیا آزادیخواهان واقعی می‌خواهند میدان را همچنان برای اینگونه گرایش‌ها و ماجراجویی‌های شوم آنها بازگذارند و به استقبال خطر شورش‌های کور و بدعاقبت بروند؟ یا آن که لازم می‌بینند با اتحاد عمل خود و ایجاد تشکل لازم برای اِعمال آن در تعیین مکانیسم انتقال قدرت دخالت کنند و اثر تعیین کننده بگذارند.
تصور این که مردم آگاه و فعال شده‌اند و جامعه‌ی مدنی خود به صورت افقی و از طریق شبکه‌های اجتماعی تکلیف کار را تعیین می‌کند توهم خطرناکی است.
جنبش آزادیخواهی یک جنبش ملی است و هر جنبش ملی سر می‌خواهد. اینجا زمان آن نیست که آزادیخواهان از شدت دموکرات‌منشی سُرنا را از سر گشاد آن بزنند و بگویند کار مردم را باید به خود مردم واگذار کرد! مگر این که خود را از مردم ندانند.
همچنین زمان آن رسیده که با ورشکستگی کامل و نهایی اصلاح‌طلبان افراد و گروه‌هایی هم که تا کنون به بهانه‌ی وفاداری به «انقلاب شکوهمند» در خارج از کشور شعارهای آنان را واخوان می‌کردند دست از این بازی بدخیم بردارند و در پشت آزادیخواهان ثابت‌قدمِ همیشگیِ و وفادار به دموکراسی اصیل پدران مشروطه قرارگیرند، و با گذشته‌ی نه چندان افتخارآمیزشان پرچم‌های رهبری را که تا کنون در دست داشته‌اند در جیب‌هایشان گذارند.
برای شکل دادن به مبارزات عاری از خشونت، تحت عنوان کلی نافرمانی مدنی و برحذرداشتن اعتراض کنندگان از هرگونه عمل خشونت‌آمیز، همراه با افشاءِ اینگونه اعمال از سوی مأموران نفوذی رژیم در میان مردم، که در اعتراضات سال گذشته در موارد متعدد دست به اعمال تحریک‌آمیز زده‌اند، و به قول تحلیلگری «امروز میان مردم معترض و در خیابان کامیون آجر خالی می‌کنند» و« بزودی، و اگر مردم هشیاری از خود نشان ندهند و خشونتگران و مبلغان خشونت را از صفوف خود دور نکنند، آنگاه بسیار کسان در بیرون و درون رژیم اسلامی هستند و آماده‌اند که برای رسیدن به منافع و قدرت طرح‌های شوم خود در میان همین مردم کامیون اسلحه مرگ‌آور خالی کنند»۲، وجود یک مرکز و یک صدای واحد، به منظور هماهنگ ساختن صداهای چندگانه اما متحد، و طرد چنین عوامل و عناصری، ضرورتی حیاتی است. و تازمانی که در داخل کشور و در زیر تیغ خونبار نظام حاکم مرکزی از همین سنخ و با همین ویژگی ها نتوانسته قد راست کند، ناگزیر می باید در خارج از کشور اعلام موجودیت کند و با تمام قوا بکوشد تا صدای خود را به گوش مردم برساند.
مگر در ارمنستان زمانی که اوضاع برای تغییر قدرت رسیده و آماده شده بود رهبران جنبش مردم و بخصوص شخص پاشینیان و یاران و همراهانش به خانه رفتند و گفتند باید کار را به مردم واگذار کرد. او در پیشاپیش مردم به حرکت درآمد و در جهت دادن به جنبش و هدایت‌اش به سوی هدف‌های درست و پیروزی نقش تعیین کننده بازی کرد.
سخن در این است که آزادی گرفتنی است نه دادنی. هر گرفتن نیز یک گیرنده می‌خواهد. حال اگر مردم تنها به اعتراضات پراکنده‌ی خود همچنان ادامه دهند آن هم به بهای قربانی‌های فراوان، و بدون این که بدانند رژیمی خون آشام، فریبکار و تا دندان مسلح را چگونه می‌توان به زانو در آورد، اما برای گرفتن قدرت و تحویل آن به جامعه نیروی متشکلی با نقشه و برنامه‌ی معین برای جهت دادن به مبارزات مردم به میدان نیاید نتیجه‌ی اینهمه مبارزه و فداکاری چه خواهد شد؛ و در صورت تسلیم رژیم قدرت را چه کسانی خواهند گرفت؟
چنانکه یک ‌سال پیش در نوشته‌ی دیگری توضیح داده بودم هدف چنین اتحاد عملی جز آمادگی برای کمک به هدایت جنبش به مسیر صحیح و سازنده، و، در صورت کسب پیروزی، تشکیل دولت موقت برای تدارک انتخابات مجلس مؤسسان نمی‌تواندبود؛ مؤسسانی به منظور تنظیم یک قانون اساسی جدید که همه‌ی دستاوردهای دموکراتیک قانون اساسی مشروطه را، قانونی که مصدق پرچمدار آن بود، مبنای کار قرارداده، صدوده سال پس از اولین تدوین آن، با اصلاحات بنیادی در آن سند و به‌ویژه در مورد جایگاه دین در نظام کشور و تأمین حداکثر آزادی‌های دموکراتیک و حقوق بشر و بالاخص تضمین‌های لازم برای پاسداشت حقوق همه‌ی اقلیت‌ها، آن را به شرایط کنونی جامعه و مقتضیات قرن کنونی تطبیق می‌دهد. همچنین قانونی، که در عین تأکید بر اصولی چون ضرورت عدالت اجتماعی و حفاظت از محیط زیست، در آن بیشترین آزادی‌ها، چون آزادی بیان، آزادی تشکل و آزادی اجتماعات، برای مدافعان اینگونه خواست‌های عمومی جامعه، اعم از احزاب، سندیکاها، انواع اتحادیه‌ها و انجمن‌ها، گنجانده می‌شود.
با چنین خطوط کلی در مورد برنامه‌ی دولت موقت و مجلس مؤسسان دیگر هیچ خواستی نمی‌تواند و نباید مانع از پیدایش توافق لازم برای اتحاد عمل مورد نظر باشد، زیرا اعلام و پیگیری دیگر خواست‌های ممکن و ضروری، که البته نیل به توافق میان همه، چه بر سر خود آنها چه بر سر طرز تحقق‌شان در یک اتحاد عمل امکان‌پذیر نیست، در اختیار و در حوزه‌ی وظائف احزاب قرار می‌گیرد که باید بتوانند با بهره بردن از بیشترین آزادی‌های دموکراتیک در راه تحقق آنها بکوشند.
بارها نوشته‌ام که خطر نابودی ایران در زیر سلطه‌ی این جماعت ایرانی‌نمای بیگانه با هرگونه ایرانیت بیش از خطری است که با حمله‌ی عرب و مغول و کشتارهای تیمور متوجه ایران شد زیرا وارثان آن فاتحان خارجی با عِلم به بیگانگی و عدم آگاهیِ خود بر کشورداری ایرانی و درک ناتوانی خود از ایران‌مداری بسیار زود اداره‌ی امور کشور را به دست وزیران و دیوانیان کاردان ایرانی سپردند و بسیاری از خود آنان نیز در طی یکی دو نسل ایرانی شدند. اما آخوند ایرانی‌نما و نادان، به توهم ایرانی‌بودن، و به شبهه‌ی شناخت ایران و آگاهی از مدیریت ایرانی، کشور را به شدت و از بنیاد ویران کرده و فرهنگ آن را بازیچه‌ی دست بی‌فرهنگ‌ترین و بی‌ریشه‌ترین افراد این سرزمین قرارداده است.
زمان آن رسیده که دلسوزترین آزادیخواهان ایرانی همه‌ی همت و جرأت خود را به‌کارگیرند و چند تن از آزاده‌ترین و بی‌غرضترین آنان با دادن دست یاری به یکدیگر و سردادن صلای اتحاد عمل به این راه گام نهند، سپس آن را به دیگران نیز پیشنهاد کنند و حلقهی این اتحاد را به سرعت وسیع سازند.
فردا خیلی دیر خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ از زبان ﻣﺣﻣﺩجواد ظریف وزیر خارجه بشنویم.
« آقای ظریف امروز یکشنبه ۳ تیر در اجلاس ماهیانه اتاق بازرگانی گفت اروپا برای حفظ توافق هسته‌ای با ایران "منافع راهبردی" دارد.
« ناموفق بودن برجام برای ایران "خیلی خطرناک" خواهد بود.
آقای ظریف گفت ایران می‌تواند برجام را "موفق یا ناموفق" کند اما "باید توجه کنیم که ناموفق شدن برجام برای ما خیلی خطرناک است."»
گرچه اینجا منظور او از «ما» کشور است اما در واقع ظریف می‌داند که این خطر نه ایران، که در درجه‌ی نخست نظام حاکم را تهدید می کند.

۲ فرخنده مدرس، بیرون گذاشتن معادلات و جنگ قدرت از صف پیکار مردمی، گویا نیوز.