به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۷

بازگشت بِه دوره مغول ها؟!

عیسی سحرخیز

سخنان امام جمعه عسلویه را خوانده بودم و این دوران برایم تداعی معانی شد. معلوم نیست چه کسی ایشان را به این قطب صنعتی و اقتصادی کشور گسیل کرده و تریبون دستش داده تا از روی شکم حرف های نسنجیده بزند! به نظر می رسد که جناب "هاشمی‌نژاد" در تنهایی یا هوای گرم، توهم زده و خود را حاکمی مطلق العنان- قانونگزار و مجری قانون- فرض کرده که چنین شکرریزی کرده است: " در عسلویه هرتجمعی اعم از قانونی وغیرقانونی، مسالمت آمیز و غیرمسالمت آمیز ممنوع است"...


انسان وقتی حرف ها، تهدیدها و عملکرد برخی نظامیان یا روحانیان حاکم بر کشور را می بیند و می شنود که در تهران و شهرستان ها برای خود برو و بیایی راه انداخته‌اند و گاه بگیر و ببندی، یاد دوران ملوک الطوایفی می افتد؛ فرزندان چنگیزخان و حکومت مغول ها در ایران!
“ملوک الطوایفی” در لغت به معنای “خان خانی”، “خان سالاری”، “ارباب سالاری”، “مالک سالاری” است که پس از انقلاب و حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران می توان “روحانی سالاری” را نیز بر فرهنگنامه ها افزود.
در دوران ملوک الطوایفی هرگاه دولتِ مرکزی ضعیف می شد، در ایالات و ولایات هر کسی ساز خود را می زد. فرمانروایی، حکمرانی و زورگویی مالکان بزرگ، سران عشایر، گماشتگان محلی و… بر رعایا و طوایف زیر دست اوج می گرفت و گاه حاکم محلی تا مرحله ی اعلام خدایی، استقلال و خودمختاری پیش می رفت.
نمونه ی بارز این وضعیت دوران “حکومت ایلخانان”، فرزندان چنگیزخان مغول در ایران است. این دوره تاریخی در سال ۶۵۴ ه‍.ق با نظم و انضباط شروع شد، اما پس از حدود یک قرن، در ۷۵۰ ه‍.ق با بی‌نظمی تمام پایان یافت. دوره ای که آشوب و اغتشاش همه جاگیر شد و از دل زورگویی ها و باج خواهی ها نهضت “سربداران” بیرون آمد و سپس حکومت صوفیه برقرار شد.
حرف تو حرف آمد، داشت یادم می رفت که چرا یاد فرزندان چنگیز خان افتادم و دوران مغول ها و حکومت ملوک الطوایفی.
بله، سخنان امام جمعه عسلویه را خوانده بودم و این دوران برایم تداعی معانی شد. معلوم نیست چه کسی ایشان را به این قطب صنعتی و اقتصادی کشور گسیل کرده و تریبون دستش داده تا از روی شکم حرف های نسنجیده بزند!
به نظر می رسد که جناب “هاشمی‌نژاد” در تنهایی یا هوای گرم، توهم زده و خود را حاکمی مطلق العنان- قانونگزار و مجری قانون- فرض کرده که چنین شکرریزی کرده است: “در عسلویه هرتجمعی اعم از قانونی وغیرقانونی، مسالمت آمیز و غیرمسالمت آمیز ممنوع است”.
او لابد ندیده و نخوانده است که حتی در دوران ملوک الطوایفی، اگر پشیمی به کلاه حاکم باقی می ماند، دستور می داد این دست افراد را به مرکز فرا می خواند یا دستور می داد به مرکز بیاورند تا چوب در آستین شان کنند، البته اگر اندک قدرتی در مرکز برای حاکم باقی مانده بود! 

کلمه