عمادالدین باقی
ایرنا- عمادالدین باقی پژوهشگر و روزنامه نگار در بخش ششم گفت و گو با «پروژه تاریخ شفاهی ایران ایرنا» میگوید: سعید امامی از مقامهای وزارت اطلاعات با هدف گرفتن فتوا علیه روشنفکران، نشریهای به نام «قند پارسی» را با محتوای ضد دینی در خارج از کشور منتشر میکرد که توسط بخش دیگری ازاطلاعات شناسایی و جلوگیری شد.
ایرنا: کتابی از شما در دهه ۷۰ به نام «تراژدی دموکراسی در ایران» منتشر شد که در آن ایام بازخورد گستردهای پیدا کرد. این کتاب چطور به وجود آمد؟
باقی: این کتاب مجموعه مقالاتی بود که درباره قتلهای زنجیرهای در روزنامهها نوشته بودم.
دیدم آن قدر ذهن جامعه درگیر مسائل مختلف است که بعد از خواندن یک مقاله در روزنامه به سرعت آن را به فراموشی میسپرد. اما اگر در یک کتاب تجمیع شود اولا ماندگارتر خواهد شد ثانیا تصویرکاملتری از این جنایات در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. ثالثا برخی مطالبی را که انتشار آنها در روزنامهها محذوریت داشت را میتوانستیم در کتاب با سانسور کمتری منتشر کنیم. اگر چه باز برخی مطالب را در کتاب هم مجبور بودیم حذف کنیم و جای آن نقطه چین بگذاریم.
تراژدی دموکراسی در ایران یک کار حقوق بشریِ عملی، مصداقی و بعضا پژوهشی بود که مبنای نظری داشت. مبنایش خصوصا در جلد دوم، نقد اصالت قدرت بود. از ابتدای انقلاب بحث تضاد قدرت و ارزش مطرح بود که سال ۱۳۶۲ مطلب مفصلی در همین زمینه در کیهان چاپ کردم. ایده «حفظ نظام اوجب واجبات است» از جلوههای این تضاد بود.
من مطلب تحقیقی نسبتا بلندی درباره یکی از ابعاد پرونده قتلهای زنجیرهای نوشته بودم که خودش در حد یک کتابچه بود و آن را نتوانسته بودم در روزنامه چاپ کنم. یعنی روزنامهها احتیاط میکردند و انتشار آن ریسک داشت.
این مطلب حدود ۱۰۰ صفحه کتاب شد و آن را در جلد دوم کتاب تراژدی دموکراسی در ایران آوردم. این بخش از کتاب «همه چیز برای قدرت» نام داشت. همه چیز برای قدرت یک کار تحقیقی بود که به زبان داستانی روایت میشد. اما دارای رفرنس و منابع و مستندات بود. ادعاهای مطرح شده در این نوشته به اسناد معتبر ارجاع داده بود به همین خاطر حساسیت ایجاد کرد.
جنبه تئوریک این نوشته خیلی کوتاه بود و تحتالشعاع بقیه مطالب قرار گرفت. خلاصه مطلب در همان تیترش بود. در آن نوشتهام تفکری که فقط قدرت برایش اصالت دارد همه چیز را برای قدرت فدا میکند و هر کاری را مجاز میداند. این نکته اصلی کتابم بود که متاسفانه دیده نشد. در واقع بقیه مطالب این بخش، یک مثال و مصداقِ مستند و تفصیلی برای آن نظریه بود که البته خود این مصداق، دارای اهمیت و موضوعیت مستقل هم بود.
اگر کسی ایدئولوژی همه چیز برای قدرت را داشته باشد هر چیزی را در آن چارچوب مجاز میداند. یک نمونهاش نشریهای بود به نام «قندپارسی» با محتوای ضد دینی که توسط سعیدامامی و با هدف گرفتن فتوا علیه روشنفکران تهیه شد و توسط بخش دیگری ازاطلاعات شناسایی و جلوگیری شد. البته از این کارها در دنیا به وفور انجام شده و میشود. سازمان سیا برای مقابله با کمونیستها در خود آمریکا حزب کمونیست دو آتشه درست میکرد و انگلیس در ایران «توده نفتی»ها را علیه مصدق راه انداخت. اساسا نبرد اصلی و پنهان در دنیا، نبرد اطلاعاتی است که پوسته فاخری از سیاست روی آن کشیده میشود که زشتیهایش را بپوشاند. در بحثهایی که درباره لزوم مرزبندی سیاست و حقوق بشر دارم این مسئله خودش از دلایلی است که نشان میدهد جنس حقوق بشر و سیاست متفاوت و گاه متضاد است. از فیلتر یکی از آنها گاهی یک مثقال دین و اخلاق هم نمیشود عبور داد ولی یکی دیگر بطور کلی، جنس اخلاقی و حقوقی دارد.
ایرنا: برای نگارش این کتاب به اعترافات سعیدامامی دسترسی داشتید؟
باقی: رفرنس مقالات من در این کتاب، اخبار عادی بود. اصولا چون معتقد بودم روش افشاگری ضمن فوایدی که دارد آفاتی هم دارد لذا به شیوه «روزنامهنگار محقق» میخواستم نشان دهم با این شیوه میتوان اطلاعاتی مهمتر از اطلاعات محرمانه و افشاگرانه و قابل اعتمادتر از آنها تولید کرد. به همین دلیل اخبار رسمی که در روزنامههای کیهان و اطلاعات و جمهوری اسلامی درج شده بود به علاوه کار میدانی مانند گفتگو با افرادی که درگیر گوشههایی از مسایل بودند مورد استفاده قرار گرفتهاند. من چیزی از اعترافات سعید امامی نخوانده بودم.
ایرنا: بعضی مطالبی که در تراژدی دموکراسی نوشتهاید مثل بحثهای مربوط به حرم امام رضا برای اولین بار در این کتاب مطرح شده و پیش از آن هیچکس نگفته بود و حتی تصورش را نمیکرد. هدف و روش کار را گفتید. مدعای اصلی مثلا در جلد دوم و فصل «همه چیز برای قدرت» چه بود؟
باقی: بینید محور این بخش از کتاب سه چیز بود یکی انفجار حرم امام رضا و دیگری قتل کشیشها و سوم مسئله برخورد با اهل سنت.
بحثم این نبود که طیف سعیدامامی شخصا برای بمبگذاری در حرم امام رضا برنامهریزی کرده است بلکه با توجه به توضیحاتی که درباره «رمزی یوسف» سازنده بمب و برادرش دادهام دو فرضیه را با شواهدش مطرح کردهام که یکی از آنها مدیریت غیر مستقیم توسط تیم خودسر است.
نکته مهمی که من در این کتاب گفتم این بود که باند سعیدامامی از انفجار حرم هم برای سرپوش گذاشتن بر قتل کشیشها استفاده کرد و فرصتی هم به دست آورد تا بتواند اخوان المسلمین را حذف کند.
ایرنا: درباره درگذشت سیداحمد خمینی چه؟
باقی: من حرف آقای نیازی را نقل کردم. ضمنا نوشتم که ما نمیدانیم که سعیدامامی در چه شرایطی به چنین کاری اقرار کرده است؟ یکی از اتهاماتم در دادگاه در همان سالها همین موضوع بود.
دادگاهم هفت جلسه طول کشید. در جلسه اول راجع به نوشتن مطلبی درباره اعدام و قصاص از خود دفاع کردم. اتهامم توهین به مقدسات بود.
بقیه جلسات درباره قتلهای زنجیرهای بود و مسائل دیگر بود. شاکیان هم فلاحیان، پورمحمدی، محتشم از انصارحزب الله، صدا و سیما، وزارت اطلاعات و سپاه و همین طور آقای نیازی بودند. جلد اول دفاعیاتم کتاب اعدام و قصاص بود که منتشر شد ولی جلد دوم دفاعیات که دنباله تراژدی دموکراسی در ایران بود با وجود اینکه مجوز چاپ از وزارت ارشاد گرفت اما مرتضوی ممانعت کرد.
ایرنا: بحث مرحوم سید احمد را میگفتید.
باقی: آقای حمید انصاری از دفتر امام تماس گرفت و گفت در دادگاه به قضیه احمدخمینی نپردازید. پاسخ دادم من خودم تمایلی به این کار ندارم. به مرتضوی هم پیشنهاد داده ام که وارد این موضوع نشود چرا که اگر او به کیفرخواست مربوط به مطلبم درباره این نقل قول از آقای نیازی بپردازد من هم مجبورم از خودم دفاع کنم و حرفهای بیشتری بزنم. مرتضوی هم در ظاهر پذیرفت.
آقای حمیدانصاری گفت شماره سعیدمرتضوی را بدهید تا خودم با او تماس بگیرم. من در پایان به آقای انصاری گفتم در دادگاه وارد این بحث نمیشوم ولی اگر مرتضوی به عنوان رئیس دادگاه چنین کیفرخواستی را در جلسه مطرح کند مجبورم از خود دفاع کنم.
آقای انصاری گفت نظر حاج حسن آقای خمینی این است که وارد این بحث نشوید و من هم به آقای مرتضوی میسپارم که این قسمت از کیفرخواست را نخواند.
من با این ذهنیت به دادگاه رفتم که چنین بحثی مطرح نمیشود و چون برای همه اتهامات از قبل متنی آماده میکردم، جوابیهای برای آن تهیه نکردم. با کمال تعجب در روز دادگاه یک مرتبه مرتضوی این کیفرخواست را مطرح کرد. به او گفتم آقای مرتضوی تا آنجا که مطلعم شما قرار بود وارد این بحث نشوید.
ایرنا: دادگاه علنی بود؟
باقی: اسماً بله. در اخبار میگفتند جلسه علنی دادگاه باقی برگزار شد اما در واقع علنی نبود. من بودم و وکیلم و قاضی. بقیه حاضرین هم یا شکاتم بودند یا کسانی از خودشان که صندلیها را پر کرده بودند. هر شب اخبار جلسه دادگاه را تلویزیون نشان میداد. از خانواده من هیچکس اجازه حضور در دادگاه را پیدا نکرده بود و همه پشت در دادگاه نشسته بودند. در جلسه اول دادگاه آقای محمد قوچانی به جلسه راه پیدا کرد که وقتی به مرتضوی اعتراض کرد، مرتضوی دستور اخراج او از جلسه دادگاه را داد و ماموران آمدند و آقای قوچانی را گرفتند و از سالن بیرون بردند. مرتضوی گفت اصلا تو خودت متهمی و دستور بازداشتش را داد. تا پایان دادگاه ایشان را توقیف کردند و مرحوم احمد قابل هم که به جلسه راه شان ندادند، آقای قوچانی را از تنهایی توقیف درآورد. در شش جلسه بعدی نیز هیچ کس از نزدیکان و دوستان من در دادگاه نبود و فقط وکیلم در دادگاه حضور مییافت و بقیه پشت در بودند.
ایرنا: برگردیم به بحث مربوط به چگونگی ورود دادگاه به موضوع درگذشت حاج احمد آقا خمینی و اطلاعیه آقای سید حسن خمینی در تایید اظهارات شما.
باقی: وقتی به مرتضوی گفتم مگر از بیت امام به شما نگفتند وارد این بحث نشوید؟ پاسخ داد: از بیت امام با من تماس گرفتهاند و گفتهاند مطلبی که باقی در این باره گفته دروغ است.
آقای مرتضوی دروغ میگفت. آقای انصاری به مرتضوی زنگ زده و گفته بود وارد این بحث نشود و او هم در ظاهر پذیرفته بود ولی وقتی در دادگاه به عنوان اتهام مطرح کرد من هم در جلسه از خودم دفاع کردم.
بعدها حسن آقای خمینی گفت که مرتضوی دروغ گفته است. ما به او گفته بودیم این کیفرخواست را پیش نکشد. حال که چنین کرده اگر بخواهد روی این کیفرخواست حکم بدهد ما موضع رسمی خواهیم گرفت.
وقتی رأی دادگاه منتشر شد و مشخص شد روی این موضوع هم حکم صادر شده است با توجه به قولی که از بیت امام داده بودند و براثر مراجعات و پیگیریهای همسرم، حاج حسن آقا اطلاعیهای داد که در مطبوعات اصلاحطلب چاپ شد و نشان داد که بیت امام مطلب مورد ادعای مرا تکذیب نکرده و تایید میکند. مرحوم آقای منهاج هم در قضیه این نامه نقش مؤثری داشت.
ایرنا: مسوولیتتان در روزنامه خرداد چه بود؟
باقی: مشاور جناب آقای عبدالله نوری (صاحب امتیاز و مدیرمسوول) و آقای علی حکمت(سردبیر) بودم. چون حجم کارها زیاد و مطالب، حساس بود کمک سردبیر هم بودم. به طور مشخص سرویسهای سیاسی و اجتماعی و اعضایش و نظارت بر مطالب این سرویسها برعهده من بود. علاوه بر این مسوولیت ستون سرمقاله در خرداد هم بر عهدهام بود.
بعد از لغو امتیاز خرداد، روزنامه «فتح» درآمد. در فتح وضعیت متفاوت بود. آقای حکمت بعد از تعطیلی خرداد دچار سرخوردگی شده بودند. آقای حکمت با وجود سوابق علمی و عملیاش، بعد از انقلاب انزوا اختیار کرده بود و خیلی علاقهای به دخالت در سیاست نداشت. ایشان اصلا به روند جاری سیاست در ایران خوشبین نبود. به خاطر علاقه مندی به آقای نوری سردبیری خرداد را پذیرفته بود. بعد از خرداد قرار شد فتح را توسط همان مجموعه در همان ساختمان به جای خرداد منتشر کنیم و من سردبیر فتح باشم. چون گفتم موقتی میپذیرم قرار شد یک شورای سردبیری هم داشته باشیم. آقایان یدالله اسلامی(مدیرمسوول)، آقای حکمت و کرکه آبادی عضو آن بودند. آقای اکبر گنجی را هم من پیشنهاد کردم به فتح بیاید ولی بیشتر درگیر روزنامه «صبح امروز» بود.
موضوعی که برای من جالب بود در غالب روزنامهها؛ کسانی که مجوز یا امتیاز روزنامهشان را میآوردند قرارداد اجاره میبستند و بابت امتیازش درصدی از درآمد روزنامه را دریافت میکردند. اگر صاحب امتیاز برای خواندن محتوای قبل از چاپ وقت میگذاشت برای آن هم پولی جداگانه میگرفت. البته خرداد که متعلق به خود اقای نوری بود ولی فکر میکردیم باید با فتح قرارداد اجاره ببندیم اما دکتر یدالله اسلامی؛ صاحب امتیاز روزنامه فتح تنها کسی بود که در تمام این سالها روزنامه را بدون هیچ مابه ازایی واگذار کرد. در روزنامه خرداد که به آقای نوری متعلق بود این مساله وجود نداشت. روزنامههای دیگری مثل نشاط یا جامعه یا توس و روزنامههای دیگر یک سهم و درصدی از درآمد برای صاحب امتیاز قرار میدادند. وقتی از آقای اسلامی خواستیم در قرارداد سهمی را برای خود منظور کند با استغنا گفت که هدفش ادامه روزنامه خرداد است و هیچ درصدی هم نگرفت.
گفت و گو از: ناصرغضنفری