اسفند ۹۸ برای همیشه در خاطره ها خواهد ماند . اسفند ۹۸ یک ماه نیست یک تاریخ است .
شاید هم تاریخ بعدها تقسیم شود: تاریخ قبل از کرونا ، تاریخ بعد از کرونا. ...
شهرخالی، جاده خالی، کوچه خالی ،خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغروپیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان، عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار ازیار میترسد
غنچه های تشنه از گلزار میترسد
شهسوارازجاده هموار میترسد
این طبیب ازدیدن بیمار میترسد.....
این شعر حال و روز این روزهای شهر من است.....
اسفند ۹۸ برای همیشه در خاطره ها خواهد ماند
اسفند ۹۸ یک ماه نیست یک تاریخ است
شاید هم تاریخ بعدها تقسیم شود: تاریخ قبل از کرونا ، تاریخ بعد از کرونا. ...
درست در نقطه ای که بشر میرفت به دانسته ها و یافته های تکنولوژی اش غره شود ، درست نقطه ای که سرعت پیشرفت علم به یمن دهکده جهانی شدن چندین و چندین و چند برابر شده بود ، ...کرونا آمد ...
کرونا آمد تا معادلات را برهم بزند ...
تا تلنگری باشد بر آدم ها ، برروابط ، بر غره ها، بر خوبها ، بر بدها ، برمفاهیم انسانی ، بر واژه ها....
آنهایی که تا چندی پیش دنبال روزنه ای بودند برای جذب در سیستم ، امروز به فراخوان سیستم هم پاسخ نمی دهند ...
آنها که تا چندی پیش زمین و زمان را بهم ریخته بودند برای گرفتن پست و مسئولیت ، امروز در اندیشه خروجند و پشیمان و پریشان ....
عده ای دنبال مرخصی اند، عده ای دنبال استعلاجی ، عده ای ترک پست و کار کرده اند عده ای غیبت ازکار بی هیچ توضیحی ....
اینروزها همه میترسند ...
شوخی نیست که ...
یعنی کرونا شوخی ندارد ، جدی است ، خیلی هم جدی ...
کرونا می کشد ، فقیر وغنی نمیشناسد .. مسئول و غیرمسئول نمیشناسد ....نخبه و غیرنخبه نمیشناسد .....
اینروزها همه میترسند ، همه پریشانند ، عده ای پشیمانند، عده ای حیران ....
این روزها خیلی ها کرونا گرفته اند، برخی ها واقعی، برخی ها مصلحتی، برخی ها......
یکی فریاد میزند، یکی دروغ می گوید، یکی تهدید می کند، یکی شاخ و شانه می کشد، یکی افسرده در گوشه ای میخزد ، یکی میگرید، یکی مات است ، یکی....
مادر یک انترن آمده ....میترسد برای جانفرزندش و شاید هم خودش... البته.... اول التماس می کند بعد صدایش بالاتر میرود ، بعد ناسزا، بعد تهدید....
همسر یک کارمند آمده است نگران است ، میترسد برای جان همسرش ...وشاید هم خودش ...البته ...اول التماس بعد....
واین سناریو تکرار میشود ...
به کرونا فکر میکنم انقدر کوچک است که دیده نمیشود ، اما انقدر بزرگ است که" ترین" ها را به وحشت انداخته است ....بزرگترین سیستمامنیتی دنیا، عظیم ترین تشکیلات سیاسی ، قویترین آدم ها، پولدارترین ، پرپارتی ترین، خوش پوش ترین، ...و هر ترینی که فکر کنید...
ولی داستانکرونا همه اش همین قدر نیست...
درست در همین نقطه ، در همین خاک ، درجایی ،
فرشته ها به زمین آمده اند ..
صورتشان پیدا نیست برخی ها فقط چشمشانپیداست ... همه شکل همند .. دغدشه شان کمک است ....یکی پزشک است آن یکی انترن..
آن یکی رزیدنت.. این یکی پرستار ، متخصص ، خدمات ، فوق تخصص ، فلوشیپ و ......
آنطرفتر هم فرشتکانی دیگرند که هرچند لباس مخصوص ندارند اما درقلب کرونا دارند برای حذف آن برنامه ریزی می کنند، مدیریت می کنند ، کار می کنند .....برای کمک به انسانها ، برای زنده ماندن و سالم شدن شان ....
اینها فراتر از انسانند . فرشتگانی اند که درمیان اینهمه ناامیدی و یاس ، امید را و انسانیت را و بودن را هدیه می کنند .....
کرونا آمد تا رنگها را بزداید.
این طاعون سفید تنها ریه ها را سفید نمی کند ، آدمها راهم ....
رنگها را میزداید و شفاف می کند آدمهارا ...
کرونا آمد شاید برای تلنگر به من ،به تو ، به همه ما آدمها. ...که هیچ چیز مطلق نیست و هیچچیز ماندگار نیست ...
کرونا فرصتی داد تا درخانه بنشینیم، فرصتی که شاید برای خیلی از آدمهای همیشه درگیر و همیشه مشغول ، تکرار ناشدنی باشد ... ...وچه خوب است که در این خانه نشینی ، خودمان را ورق بزنیم ، خودمان را مرور کنیم و فکر کنیم ...
و فکر کنیم ....و فکر کنیم....
کرونا میگذرد و تمام میشود ....اما این روزها و خاطرات این روزها باقی خواهد ماند ...
شاید هم تاریخ عوض شود...و کرونا بشود مرزمیان دوتاریخ....تاریخی که طاعون سفید آمد و آدمها سفید شدند و شفاف ....
تاریخ قبل از کرونا و تاریخ بعدازکرونا.....
دکتر سودابه کاظمی
پریناتولوژیست
رشت، اسفندماه ۹۸
شهرخالی، جاده خالی، کوچه خالی ،خانه خالی (ویدئو)