حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بی چلچله!
اینطور هم نمیماند
که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله.
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوش خبر
از جانپناه امید و ستاره در پی است.
حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همین مزار بینام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببینیم این بادِ بیخبر
کی باز با خود و این خوابِ خسته،
عطرِ تازهی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!
راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نمنمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد!؟
حوصله کن بلبلِ غمدیدهی بیباغ و آسمان
سرانجام این کلید زنگزده نیز
شبی به یاد میآورد
که پشت این قفل بد قولِ خسته هم
دری هست، دیواری هست
به خدا … دریایی هست!
سیدعلی صالحی – سازچکامه ی کتاب
اخبار روز