یک گوینده دیگر هم صداوسیمای جمهوری اسلامی را ترک کرد
فرشته ملک فرنود:
"بعد از ۱۵ سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون، راهم رابا یک نامه” محرمانه ” مسدود کردند! "
سرانجام پس از سالها محدویت و ممنوعیت های مختلف صدا و تصویر فرشته ملک فرنود، چندی پیش این گوینده جوان و سرمایه رادیویی این سازمان از ایران رفت.
با کوچ ملک فرنود یکی دیگر از بهترین گویندگان رادیو ایران به خاطر امرار معاش و گذران زندگی راهی شبکه های خارجی شد تا بهانه برای طیف علاقه مند به سوژه های توهم توطئه در صداوسیما فراهم شده و مخاطبان سنتی این گوینده به سوی رسانه جدید هدایت شوند.
وی بعد از خروج از کشور در صفحه خود نوشت:
“بعد از ۱۵ سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون ، راهم رابا یک نامه” محرمانه ” مسدود کردند ! من آمده بودم که بگویم . . . که بخوانم . . . که تا دیر بمانم ، اما حال، مجال ماندن بسر آمده بود، عادلانه نبود ، اما جز رفتن ، برای منی که از تبار مرداب نبودم گزیری نمانده بود. شاید وطن آنجایی باشد که آزاری نباشد . . .شاید!
اینگونه بود که من رفتم . . .”
قطعا نمی توان عملکرد مجریان و گویندگان و دیگر هنرمندان را خالی از اشکال دانست، اما سخن این است که چرا نباید با مدارای بیشتر، هنرمندانی که با هزینه و آنتن صداوسیما رشد کرده و بالیده اند را برای خدمت به این سازمان و مخاطبان گسترده اش حفظ نمود؟
در طول ۴ سال گذشته پس از رفتن چهره های مشهوری مانند علی منافی، فرشید منافی، فرناز قاضی زاده و امیر خسروجردی، به شبکه های خارجی و محدود کردن چهره هایی مانند مرحوم رضا صفدری، سید محمد حسینی، رضا رشیدپور، جواد یحیوی، الهام صفوی زاده، نیما نهاوندیان، فاطمه صداقتی، فرزاد حسنی، امیرحسین مدرس، کیوان همتی و چند صدا پیشه مشهور و جوان دوبله، ضربه دیگری به بدنه سرمایه های ملی رادیو و تلویزیون کشور وارد شد.
اگرچه کمپین مدیران خود عمار پندار غیر متخصص که در طول ۴ سال گذشته به بهانه های مختلف وارد صداوسیما شدند، از این قلع و قمع گسترده با افتخار به عنوان تصفیه نیروهای غیرخودی یاد می کنند، ولی به نظر می رسد با این روند و نابود کردن عمدی چهره ها و سرمایه های اجرا، چندی دیگر رسانه گسترده داخلی با مشکل ورود چهره های ناتوان و جانشینی آنها به جای چهره های مورد اقبال مردم مواجه خواهد شد.
در این مورد عزت الله ضرغامی نوعا جواب قانع کننده ای درباره روند ممنوعیت های بی برنامه صدا و تصویر در این سازمان نداده و هیچ یک از دستگاه های نظارتی و فرهنگی کشور از ایشان سوال نکرده است، چرا گاه با اقدامات بچه گانه و دشمن شاد کن، دست به نابود کردن عمدی سرمایه های اختصاصی این سازمان زده می شود.
روند صید چهره های ارزشمند رسانه های ملی، دو سال پیش بر جذب عادل فردوسی پور و رضا رشیدپور هدف گذاری شده بود، ولی به دلیل گرایش های این دو چهره به زندگی در داخل ایران، رکورد ضرغامی خالی از سوپر استارهای رسانه ای شد.
شاید اگر ضرغامی در طول ۸ سال گذشته مدیر یکی از تیم های فوتبال با استعداد ایرانی بود، امروز نامی درخشان در ترانسفر لژیونرهای مختلف به سطح جهان در کتاب گینس به نام خود ثبت می کرد.
همه این اتفاقات در شرایطی است که هر روز به دلیل عدم تزریق بودجه به برنامه های تولیدی مناسب و فعال شدن شرکت های اقماری در قالب تولیدکنندگان محصولات مختلف رادیو و تلویزیونی، شمار برنامه های جذاب در شبکه های مختلف تلویزیونی کم شده و فضا برای جذب مخاطبان سرگردان داخلی در شبکه های خارجی و ماهواره ای مهیا می شود.
با این حال، عقلای فرهنگی و مدیران قدرتمند رسانه ای همچنان به جای برداشتن عینک های بدبینی و وارد کردن چهره های غیر متخصص در حوزه مدیران ستادی این سازمان، با محدود کردن هدفمند چهره های جوان و پرمخاطب، فضا را برای ترک ایران توسط آنها به دلیل مشکلات مالی و روزمره زندگی فراهم می کنند تا جذاب کننده خبرهای بولتنی و صرفا جهت اطلاع بوده یا مانند برخی از این چهره ها با بیماری های روحی و جسمی به مرگ و گوشه گیری های اجتماعی منجر شود.
صداوسیما در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ لیستی نزدیک به ۱۰۰ نفر را که شامل بهترین های تلویزیون، سینما، فرهنگ و هنر را از حضور در برنامه های این سازمان منع کرده بود که این جریان با رسیدن به بهار ۸۹ و نیاز رسانه به سرمایه ها و چهره های خود نقط ضعف تفکر و اشتباه مدیران این سازمان را آشکار کرد، با این وجود از آن زمان تاکنون تنها یک سوم از این چهره ها حاضر به بازگشت به عرصه تلویزیون شده اند.
اما به نظر این بار هسته جریان ساز در صداوسیما هشیارتر از گذشته برخورد کرده و در زمان انتشار خبرهای درگوشی کوچ گوینده مشهور رادیو، مصاحبه ای را به صورت خودجوش با اقبال واحدی، مجری برنامه های سفارشی و فرمایشی صداوسیما انجام داده تا وی به نمایندگی از تفکر حاکم به این رسانه به صراحت اعلام کند، مجریان جوان و غیرسیاسی در این سازمان تاریخ مصرف دارند و به همین دلیل فراموش می شوند!
بازتاب امروز
یادداشت بدرود خانم فرشته ملک فرنود در فیسبوک وی:
مجال سخت اندک بود . . .
حتی فرصتی برای بوسیدن و سیر در آغوش کشیدن آنان
که دوستشان میداشتم یا دوستم میداشتند نبود . . .همه چیز به جاده ختم میشد ، برای
منی که همیشه خواسته بودم که بمانم جاده یعنی روز از نو روزی از نو ، یعنی کوچه ها
ومعبرهای بیگانه . . . بی خاطره . . . بی عزیز. . .
تمام زندگیم کوله ای شد بر
دوش . . . جاده صدایم میکرد . . . ماندن تن دادن به ذلت بود که در مرامم نبود !
بعد از 15 سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون ، راهم رابا یک نامه"
محرمانه " مسدود کردند ! من آمده بودم که بگویم . . . که بخوانم . . . که تا دیر
بمانم ، اما حال ، مجال ماندن بسر آمده بود، عادلانه نبود ، اما جز رفتن ، برای منی
که از تبار مرداب نبودم گزیری نمانده بود. شاید وطن آنجایی باشد که آزاری نباشد . .
.شاید!
اینگونه بود که من رفتم . . .
فرشته ملک فرنود:
"بعد از ۱۵ سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون، راهم رابا یک نامه” محرمانه ” مسدود کردند! "
سرانجام پس از سالها محدویت و ممنوعیت های مختلف صدا و تصویر فرشته ملک فرنود، چندی پیش این گوینده جوان و سرمایه رادیویی این سازمان از ایران رفت.
با کوچ ملک فرنود یکی دیگر از بهترین گویندگان رادیو ایران به خاطر امرار معاش و گذران زندگی راهی شبکه های خارجی شد تا بهانه برای طیف علاقه مند به سوژه های توهم توطئه در صداوسیما فراهم شده و مخاطبان سنتی این گوینده به سوی رسانه جدید هدایت شوند.
وی بعد از خروج از کشور در صفحه خود نوشت:
“بعد از ۱۵ سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون ، راهم رابا یک نامه” محرمانه ” مسدود کردند ! من آمده بودم که بگویم . . . که بخوانم . . . که تا دیر بمانم ، اما حال، مجال ماندن بسر آمده بود، عادلانه نبود ، اما جز رفتن ، برای منی که از تبار مرداب نبودم گزیری نمانده بود. شاید وطن آنجایی باشد که آزاری نباشد . . .شاید!
اینگونه بود که من رفتم . . .”
“بعد از ۱۵ سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون ، راهم رابا یک نامه” محرمانه ” مسدود کردند ! من آمده بودم که بگویم . . . که بخوانم . . . که تا دیر بمانم ، اما حال، مجال ماندن بسر آمده بود، عادلانه نبود ، اما جز رفتن ، برای منی که از تبار مرداب نبودم گزیری نمانده بود. شاید وطن آنجایی باشد که آزاری نباشد . . .شاید!
اینگونه بود که من رفتم . . .”
قطعا نمی توان عملکرد مجریان و گویندگان و دیگر هنرمندان را خالی از اشکال دانست، اما سخن این است که چرا نباید با مدارای بیشتر، هنرمندانی که با هزینه و آنتن صداوسیما رشد کرده و بالیده اند را برای خدمت به این سازمان و مخاطبان گسترده اش حفظ نمود؟
در طول ۴ سال گذشته پس از رفتن چهره های مشهوری مانند علی منافی، فرشید منافی، فرناز قاضی زاده و امیر خسروجردی، به شبکه های خارجی و محدود کردن چهره هایی مانند مرحوم رضا صفدری، سید محمد حسینی، رضا رشیدپور، جواد یحیوی، الهام صفوی زاده، نیما نهاوندیان، فاطمه صداقتی، فرزاد حسنی، امیرحسین مدرس، کیوان همتی و چند صدا پیشه مشهور و جوان دوبله، ضربه دیگری به بدنه سرمایه های ملی رادیو و تلویزیون کشور وارد شد.
اگرچه کمپین مدیران خود عمار پندار غیر متخصص که در طول ۴ سال گذشته به بهانه های مختلف وارد صداوسیما شدند، از این قلع و قمع گسترده با افتخار به عنوان تصفیه نیروهای غیرخودی یاد می کنند، ولی به نظر می رسد با این روند و نابود کردن عمدی چهره ها و سرمایه های اجرا، چندی دیگر رسانه گسترده داخلی با مشکل ورود چهره های ناتوان و جانشینی آنها به جای چهره های مورد اقبال مردم مواجه خواهد شد.
در این مورد عزت الله ضرغامی نوعا جواب قانع کننده ای درباره روند ممنوعیت های بی برنامه صدا و تصویر در این سازمان نداده و هیچ یک از دستگاه های نظارتی و فرهنگی کشور از ایشان سوال نکرده است، چرا گاه با اقدامات بچه گانه و دشمن شاد کن، دست به نابود کردن عمدی سرمایه های اختصاصی این سازمان زده می شود.
روند صید چهره های ارزشمند رسانه های ملی، دو سال پیش بر جذب عادل فردوسی پور و رضا رشیدپور هدف گذاری شده بود، ولی به دلیل گرایش های این دو چهره به زندگی در داخل ایران، رکورد ضرغامی خالی از سوپر استارهای رسانه ای شد.
شاید اگر ضرغامی در طول ۸ سال گذشته مدیر یکی از تیم های فوتبال با استعداد ایرانی بود، امروز نامی درخشان در ترانسفر لژیونرهای مختلف به سطح جهان در کتاب گینس به نام خود ثبت می کرد.
همه این اتفاقات در شرایطی است که هر روز به دلیل عدم تزریق بودجه به برنامه های تولیدی مناسب و فعال شدن شرکت های اقماری در قالب تولیدکنندگان محصولات مختلف رادیو و تلویزیونی، شمار برنامه های جذاب در شبکه های مختلف تلویزیونی کم شده و فضا برای جذب مخاطبان سرگردان داخلی در شبکه های خارجی و ماهواره ای مهیا می شود.
با این حال، عقلای فرهنگی و مدیران قدرتمند رسانه ای همچنان به جای برداشتن عینک های بدبینی و وارد کردن چهره های غیر متخصص در حوزه مدیران ستادی این سازمان، با محدود کردن هدفمند چهره های جوان و پرمخاطب، فضا را برای ترک ایران توسط آنها به دلیل مشکلات مالی و روزمره زندگی فراهم می کنند تا جذاب کننده خبرهای بولتنی و صرفا جهت اطلاع بوده یا مانند برخی از این چهره ها با بیماری های روحی و جسمی به مرگ و گوشه گیری های اجتماعی منجر شود.
صداوسیما در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ لیستی نزدیک به ۱۰۰ نفر را که شامل بهترین های تلویزیون، سینما، فرهنگ و هنر را از حضور در برنامه های این سازمان منع کرده بود که این جریان با رسیدن به بهار ۸۹ و نیاز رسانه به سرمایه ها و چهره های خود نقط ضعف تفکر و اشتباه مدیران این سازمان را آشکار کرد، با این وجود از آن زمان تاکنون تنها یک سوم از این چهره ها حاضر به بازگشت به عرصه تلویزیون شده اند.
اما به نظر این بار هسته جریان ساز در صداوسیما هشیارتر از گذشته برخورد کرده و در زمان انتشار خبرهای درگوشی کوچ گوینده مشهور رادیو، مصاحبه ای را به صورت خودجوش با اقبال واحدی، مجری برنامه های سفارشی و فرمایشی صداوسیما انجام داده تا وی به نمایندگی از تفکر حاکم به این رسانه به صراحت اعلام کند، مجریان جوان و غیرسیاسی در این سازمان تاریخ مصرف دارند و به همین دلیل فراموش می شوند!
بازتاب امروز
بازتاب امروز
حتی فرصتی برای بوسیدن و سیر در آغوش کشیدن آنان که دوستشان میداشتم یا دوستم میداشتند نبود . . .همه چیز به جاده ختم میشد ، برای منی که همیشه خواسته بودم که بمانم جاده یعنی روز از نو روزی از نو ، یعنی کوچه ها ومعبرهای بیگانه . . . بی خاطره . . . بی عزیز. . .
تمام زندگیم کوله ای شد بر دوش . . . جاده صدایم میکرد . . . ماندن تن دادن به ذلت بود که در مرامم نبود !
بعد از 15 سال گویندگی ِعاشقانه در رادیو تلویزیون ، راهم رابا یک نامه" محرمانه " مسدود کردند ! من آمده بودم که بگویم . . . که بخوانم . . . که تا دیر بمانم ، اما حال ، مجال ماندن بسر آمده بود، عادلانه نبود ، اما جز رفتن ، برای منی که از تبار مرداب نبودم گزیری نمانده بود. شاید وطن آنجایی باشد که آزاری نباشد . . .شاید!
اینگونه بود که من رفتم . . .