به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۲

فخرالسادات محتشمی پور 
برای خواهرم جمیله کریمی 
سلام خواهرجان
یک هفته از بازداشت غیرقانونی و نانجیبانه ات می گذرد و هنوز کوچکترین خبری از تو به خانواده و دوستانت و به ما که این دورترها اخبار سلامتت را انتظار می کشیم، نرسیده است.
می گویم بازداشت نانجیبانه که فرقی قائل شوم با اقدامات قضائی قاطع که راه را بر ادامه طریق مجرم و خطاکار می بندد و دست او را می گیرد و می اندازد به جایی که برایش ندامت گاه باشد و بازگرداننده به راه درست. اما تو را و امثال تو را از راه درست بازمی دارند با این یورش های ناگهانی و رفتارهای غیرانسانی و بازداشت های بی منطق و شرم آور که اسباب راحت خیال کسانی را فراهم کنند که میل دارند در قلمرو حکمرانی شان حتی یک منتقد حتی دلسوز و مشفق نباشد که خدای نکرده خاطر مبارکشان را مکدر سازد. این گونه است که آدم گاهی دلش هوای سلطنت ناصری را می کند که لااقل علیامخدرات قدرت و توان بازداشتن کالسکه شاه را داشتند از مسیر برای رساندن عریضه هایشان و توان کتک زدن ولیعهد و نایب السلطنه بی کفایت را داشتند که مانع رسیدگی شاه به خواسته های رعایا می شد!

من چه باید بنویسم برای تو خواهر عزیزم که حق خواهری را نه تنها بر من بلکه بر همه کسانی که تو را به یک نظر دیده و با چند واژه هم کلام و با چند قدم هم مسیر و هم گام شده اند،تمام کرده ای. حق خواهری را بر ما و حق مادری را بر همه دخترکان و پسرکان شیرازی دل آگاه تمام کرده ای که بهار فصل آنان است که دم به شادی و می و طرب بدهند بی غم هجران و هراس از گزمه و چماق دار! من چه باید از تو بگویم که صدای مهربانت درست در وقتش یعنی وقت دلتنگی جویای حال می شد و سترنده غباراز احوال نامبارک روزگار! جمیله جان! از وقتی که خبر بازداشتت را شنیدم که هر لحظه انتظارش را می کشیدی و می کشیدیم و گفته بودند تأخیرش تنها برای وجود پربرکت مادرت بوده که نیازمند مادری تو بود برایش و پرستاری ات. حالا که روح مادر آن بالاها تماشاگر بی صفتی هم شهریان تو و هم شهریان حضرت حافظ و شیخ اجل سعدی و دیگر نام آوران شهرت است، ناجوانمردان آن دیارِ مشک فام و عطرآگین، کفران نعمت کرده شلاق ستم بر صورت و پیکر تو می نوازند که بگویند ما فعال مایشائیم و چون گفتیم چنان نرو و چنان نکن و چنان نگوی و رفتی و کردی و گفتی به مکافات عمل تسلیم شو؟! دستشان که عمله ظلم شده اند بشکند و چهره های بی شفقت و میهرشان سیاه باد! به راستی چه کسی و چه چیزی می تواند ما را از راه حقمان بازدارد؟ ما را که راه زهرا و زینب (س) اختیار کرده ایم. راه افشای ستم و پیام رسانی مظلوم!
جمیله جان! برادرت می گفت که با لبخند زندان را استقبال کرده ای و با اخم آنان را از التماس به نااهلان بازداشته ای و گفته ای مبادا دنبال من بیایید و برای گرفتن حقم به این ها التماس کنید! آفرین بر تو. مگر جز این انتظاری داشتیم از تو شیرزن دیار فارس که نقش برجسته هایش هنوز پیکره زنان نامی تاریخ کهن مان را به دید می آورند!
اکنون در آستان اردیبهشت باشکوه مرا با تو عهدی است در نارنجستان های شیراز، شهر شور و عشق و شراب! عهدی در همه کوچه های شهرهای فارس و شهرهای دیگر استان های کشورمان. عهدی که مرا به تو و ما را به همه خواهران و برادران مان در ایران بزرگ پیوند می دهد. عهدی که خواب را از چشمانمان می رباید و جوشش حیات را در وجودمان می گستراند. اردیبهشت ماه من است. و ماه تو و ماه همه آنان که یک سلام، راهشان را به سوی زندان کج می کند و یک پیام دوستی، راحت را از ایشان سلب می کند و یک دعوت، خشم اقتدارگرایان را بر علیه آنان برمی انگیزد!
عزیزمهربانی که نمی دانم در کدامین سلول حبست کرده اند در زندانی که می گویند پلاکش صد است دور از جان صاحبان پلاک های زنگ زده شکسته ای که هنوز پیدا می شوند در مناطق جنگی! من به چشمان مهربان تو قول می دهم که راهی که با هم در آن پای نهاده ایم بی رهرو نماند. و به دل مهربان تو قول می دهم که یاد تو در کنار همه زندانیان بی گناه این دیار حک شود و نام تو در کنار نام همه مردان و زنان پرآوازه ای که دل و دین در راه وطن و آبادانی آن نهادند، ثبت شود. نام تو در کنار نام زهرای رهنورد ثبت می شود که اکنون کینه توزانه از حقوق اولیه اش محروم است و حالا باید ما به نیابت از او که دلجویی از خانواده زندانیان و شهداء و آسیب دیدگان را وظیفه خود می دانست به دلجویی خواهر و برادران تو بیاییم و به دلجویی همه فرزندانت که شب و روز برایشان مادری کردی در هنگامه های بیم و خطر.
بانوی بزرگ باابهت دیار نام آوران!
بگذار دلجویی از خانواده های ستم دیده اتهام ما باشد و جرم بزرگمان سرسختی در راه حق. و از این ها فجیع تر از نظر امنیتی ها دعوت از خاتمی برای نجات میهن عزیز، برگ سیاهی باشد در پرونده ای که برایمان می سازند. بگذار اصلاح طلبی هنوز هم، در دوره شکوفایی ایده گفتگوی تمدن ها در جهان، در کشور ما زیر چکمه های نظامیان سرکوب شود. راهی که ما می رویم هرچند پرخطر، هرچند پرهزینه و با تبعاتی تلخ اما تنها راه ممکن برای رسیدن به دموکراسی است. این راه را با عرق جبین آب می زنیم و بازو به بازوی هم هر رونده ای را که طاقت پای فشردن بر اهداف متعالی مردم نجیب این دیار برای رهانیدنشان از مهلکه را داشته باشد، که اینک مصداق آن خاتمی عزیز است، از خطرات پیش رویش محافظت می کنیم درون زندان یا بیرون آن.
خدایت اجر و جزای نیک دهد و دعایت را در حق ما مستجاب گرداند.
خواهرت فخری