مرتضی کاظمیان
دکتر حاج سید جوادی و مغول ها
آنکه در اردیبهشتماه ۹۰ نوشت: «از حملهی مغول به این سو، چنین یورش و تهاجمی علیه "ایرانیت و اسلامیت" به نحو توامان رخ نداده»، جوانی بیخبر از تاریخ و پرشور و احساسی نبود؛ دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی از یاران دکتر محمد مصدق بود و فعالان نهضت مقاومت ملی، و برای حدود سه دهه ریاست دائره المعارف تشیع را برعهده داشت، و ارزیابی پیش گفته را در ۹۴ سالگی بیان کرد.
دکتر حاج سیدجوادی، مهاجمان مغول، چنگیز و اوگتای و هولاگو را به قدر لازم میشناخت؛ از پس آنان، تاریخ ایران را کم ورق نزده بود؛ و به اندازهای که حیرت کند از غارت منابع و سرمایههای مادی و معنوی و ثروتهای ایران و خدشه به منافع ملی، در سالهای اخیر، بر وضع اسفبار اشراف داشت. پس از شش دهه فعالیت سیاسی در مقام ناظری منصف و کنشگری وطندوست و انسانی اخلاقگرا، دیده بود عمق تحریف حقیقت و تقدیس خشونت را در جمهوری اسلامی. چنانکه شنیده بود درآمد نجومی ۶۰۰ میلیارد دلاری رانتی اقتدارگرایان را که حاصلاش شده بود روند فزاینده و افسارگسیختهی تورم و بیکاری و رکود صنعت و گرانی، افزایش واردات بیرویه، گسترش ناهنجاریهای اجتماعی و فرار مغزها، بسط یأس و افسردگی، و فراگیر شدن تزویر و فریب و خشونت و ...
اینچنین، در اعتراض به وضع بحرانی دامنگیر ایران و ایرانیان، از شاکیان شاخص کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و سرکوبهای خونین مترتب بر آن شد، و از منتقدان برجستهی رواج دروغ و سوء استفاده از قدرت در حاکمیت.
تعبیر زندهیاد حاج سیدجوادی را با ادبیاتی دیگر، نگارنده در سال ۸۹ از مرحوم مهندس عزتالله سحابی شنیده: «اگر قرار بود صهیونیستها ایران را با لودر شخم بزنند و غارت کنند، اینگونه موفق نبودند...» (نقل به مضمون) و البته آنچه دکتر حاج سیدجوادی نوشت، با ارزیابی مرحوم آیتالله منتظری در فاصله نبود؛ آنجا که در آخرین ماههای حیاتاش (شهریور ۸۸) تصریح کرد: «این حكومت نه جمهورى است و نه اسلامى». وکیل و موکل (حاج سیدجوادی و منتظری) پس از سه دهه عمر جمهوری اسلامی به نتیجهای یکسان رسیدند.
اینچنین، در اعتراض به وضع بحرانی دامنگیر ایران و ایرانیان، از شاکیان شاخص کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و سرکوبهای خونین مترتب بر آن شد، و از منتقدان برجستهی رواج دروغ و سوء استفاده از قدرت در حاکمیت.
تعبیر زندهیاد حاج سیدجوادی را با ادبیاتی دیگر، نگارنده در سال ۸۹ از مرحوم مهندس عزتالله سحابی شنیده: «اگر قرار بود صهیونیستها ایران را با لودر شخم بزنند و غارت کنند، اینگونه موفق نبودند...» (نقل به مضمون) و البته آنچه دکتر حاج سیدجوادی نوشت، با ارزیابی مرحوم آیتالله منتظری در فاصله نبود؛ آنجا که در آخرین ماههای حیاتاش (شهریور ۸۸) تصریح کرد: «این حكومت نه جمهورى است و نه اسلامى». وکیل و موکل (حاج سیدجوادی و منتظری) پس از سه دهه عمر جمهوری اسلامی به نتیجهای یکسان رسیدند.
از زمانی که دکتر حاج سیدجوادی در ابتدای دههی ۵۰ برای وکالت حجتالاسلام سیدعلی خامنهای مخاطرات را بهجان خرید و عازم مشهد شد، تا هنگامی که در سلولی انفرادی به ابعاد ۱۲۰ در ۱۸۰ سانتیمتر در بازداشتگاه مخفی سپاه پاسداران در ابتدای دههی ۸۰ محبوس گردید، فاصلهی زمانی زیاد نبود. در این فاصله اما، روحانی جوان، «رهبر جمهوری اسلامی» شده بود و مدافع برجستهی حقوق بشر در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفته بود. دادگاه انقلاب نه تنها پیرمرد ۸۴ ساله را در انفرادی محبوس ساخت که با حکم شلاق مجازات کرد و بعدتر در ۹۶ سالگی ممنوع الخروج نمود. «سخنی موهن و مضحک تر از حکم قضایی ممنوع الخروجی یک پیرمرد ۹۶ ساله! واعجبا! وااسفا! از این همه بیتقوایی پناه میبرم به خدا!» مرد تقواپیشه و ایراندوست این را نوشت، اما دغدغهای دیگر و فراتر از خود داشت: «در این سن و سال، درد و رنج شدید جسمانی ناشی از کهولت و رنج و اندوهی عظیمتر بر جانم سایه افکنده است؛ از بابت آن که انقلابی که در مدیریت آن نقش داشتیم به چه روزی و به دست چه میراث خورانی افتاده است. حاکمانی افتاده بر خوان ثروت این مملکت که بزرگترین چپاولها و غارتگریهای تاریخ بشریت و روسفیدی چنگیز و نادر را رقم زدهاند و عزیزترین فرزندان این مرز و بوم را به جرم آزادیخواهی و مطالبهی حقوق و حاکمیت ملت به حبس و بند کشیدهاند.»
چنین بود که نویسندهی پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب، عذرخواه شد و از ایرانیان طلب بخشش کرد؛ و این درحالی بود که دستکم برای سه دهه، پایی در حکومت نداشت و در موقعیت منتقدی منصف، اصلاحطلبی پیشه کرده بود. با وجود اینها انصاف و فضائل اخلاقیاش موجب شد بنویسد و تاکید کند که «از كوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود بهعنوان احدی از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاكمیت از آرمانهای تاریخی ملت ایران و انحرافاتی كه از همان هفتههای آغازین ایجاد شد و آشكارا به چشم میخورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختیها و عسرتهایی كه بهنام حكومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب آمرزش دارم.»
فاجعهای که در ایران در حال وقوع است چنان برای مرد آزاده و ایراندوست، هولناک نمود که تصریح کرد: «بهعنوان یک ایرانی مسلمان مصدقی» نسبت به «گسترش خرافات، نادیده گرفتن منافع ملی و نقض فراگیر حقوق انسانی و سیاسی ملت ایران» نگران است؛ و در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی نسبت به تکرار رویدادهای پرهزینهی لیبی و سوریه در ایران هشدار داد.
تقوای دکتر حاج سیدجوادی زبان او را در برابر حاکم جائر، بیلکنت میساخت؛ چنانکه مرحوم احمد قابل چنین بود. از همین رو، بیپروا از «ستم» حکومت مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه بر ایرانیان نوشت، و با ابراز خطر نسبت به تهدید تمامیت ارضی و منافع ملی و تخریب ارزشهای دینی و باورهای اخلاقی، خطاب به آیتالله خامنهای نوشت: «به جد باور دارم كه از حملهی مغول به این سو، چنین تهدیدی كه توامان به سوی اسلام و ایران صورت گرفته باشد، بیسابقه بوده و بیتردید، این سنخ مخاطرات، تنها در راستای خواست و سیاستهای محافل صهیونیستی و منافع افراطیهای آژانس یهود قابل توجیه است.»
رهبر جمهوری اسلامی به نصایح و تذکرهای وکیل دیروز خود اعتنایی نکرد؛ تاریخ ثبت خواهد کرد که ارزیابی کدامیک واقعبینانهتر بوده و رفتار سیاسی کدامیک از آندو بیشتر منافع ملی را تأمین کرده و به گسترش ارزشهای اخلاقی در ایرانزمین یاری رسانده است.
در نتیجه ی استیلای خشونتمدار مغول، «بخارا» که چشم وچراغ و مأمن هنرمندان و فرهیختگان و دانشمندان بود، آنچنان ویران شد و غارت، که ـ در روایتی مشهور ـ یکی از بخاراییان پس از واقعه در خراسان حکایت کرد: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» تمامیتخواهان وطنی نیز «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند»، اما تمایلی به «رفتن» نشان نمیدهند...
منبع: جرس