حمید مصدق
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندانزده از دست تو افتاد به خاك
وتو رفتي و هنوز،
سالها هست كه در گوش من آرام،
آرام،
خش خش گام تو تكرار كنان،
ميدهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا،
-خانه كوچك ما
سيب نداشت.
حميد مصدق
شاعر جنبش دانشجویی
مجموعه اشعار حمید مصدق به تازگي از سوي نشر نگاه در مجموعه اشعار شاعران معاصر منتشر شده است.«حمید مصدق» کودکی خود را در اصفهان گذراند و در زمان تحصیلات پیش از دانشگاه همدوره چهرههایی چون هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی، منوچهر بدیعی و محمد حقوقی بوده است. همچنین او در زمان تحصیلات دانشگاهیاش در دانشکده حقوق همدوره محمدعلی سپانلو بوده است. بسیاری از جمله سپانلو شعر حمید مصدق را شعر جنبش دانشجویی میدانند و به عبارتی مصدق را شاعر نسل جوان به شمار میآورند چرا که برخی شعارهایی که در میان جنبش دانشجویی استفاده میشده برآمده از اشعار مصدق بوده و نیز برخی شعرهای او به صورت سرودهای اعتراضی در دوران پیش از انقلاب اجرا و منتشر شده است. شاید بیشترین مصداق این ویژگی را بتوان در دومین دفتر شعر مصدق که اتفاقا موجب شهرت او نیز شد، بیابیم. او در سال 1343 با انتشار دفتر «آبی، خاکستری، سیاه» در سطح جامعه مطرح شد و برخی اشعار این دفتر هنوز هم از مشهورترین شعرهای مصدق به شمار میروند.
من به خود میگویم:
قصه ما
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی، ـ خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم.
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون آویزد
حیمد مصدق
از منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
قصۀ ما
دکلمه و کلام: حمید مصدق
ترانهخوان: ستار
آهنگ ترانه: سیمون
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی، ـ خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم.
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون آویزد
حیمد مصدق
از منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
قصۀ ما
دکلمه و کلام: حمید مصدق
ترانهخوان: ستار
آهنگ ترانه: سیمون
تو به من خندیدی...
شعر و صدای حمید مصدق
موسیقی : محمد
سریر
تو به من خنديدي
و نمي دانستيمن به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندانزده از دست تو افتاد به خاك
وتو رفتي و هنوز،
سالها هست كه در گوش من آرام،
آرام،
خش خش گام تو تكرار كنان،
ميدهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا،
-خانه كوچك ما
سيب نداشت.
حميد مصدق