55 سال از 1336 ميگذرد. روزي كه استاد سرشناس موسيقي ايران از دنيا رفت. اما ابوالحسن صبا در طول 55 سال زندگي تاثيرگذار بر موسيقي اصيل ايراني توانست مانند باغباني موفق شاگرداني را به يادگار بگذارد كه نام او را همواره زنده نگه دارند. اين شاگردان كه حال جزو استادان بيمانند موسيقي ايران از آنها ياد ميشود گاهي توانستهاند از استاد صبا در زمينه ساز تخصصي خود به نوعي جلو زده و موسيقي ايراني را بيشتر از پيش به كمال برسانند.
يکی از آن شاگردان استاد همايون خرم است كه شايد اگر صبا زنده بود به داشتن چنين شاگردي افتخار ميكرد. همايون خرم در سن 11 سالگي و با پيشنهاد يكي از شاگردان صبا كه به منزل آنها رفتوآمد داشت و استعداد او را ديده بود به استاد معرفي شد. اما (از سبب سازيش من سوداييم) نزديكي محل تدريس استاد صبا به منزل خرم و فروشگاه ساز در كنار منزل ايشان همه سبب شد همايون 11 ساله به محضر استاد برسد و استاد نيز با ديدن دستان او از آن پس تا لحظه مرگش وي را نه همايون و نه خرم بلكه (باباجون) خطاب كند. همايون خرم با تكنوازي در راديو و اركستر بزرگ استاد صبا به عنوان ويولنيست تكنواز و ويولننواز اول اركستر كه از سوي ايشان انتخاب شده بود، توانست خود را در جايگاه شاگردي موفق در دل استاد بگنجاند و ايشان خرسند از پرورش چنين شاگردي باشند. مهندس همايون خرم چندي پيش از اينكه بدرود حيات گويد، پس از گذشت 55 سال از آن دوران از جوانب تاثيرگذاري اين استاد ارزشمند در هنر موسيقي اصيل ما ميگويد.
با توجه به اينكه در آن زمان كمتر كسي از ساز و ويولن، به عنوان يك ساز وارداتي شناخت داشت اما استاد صبا توانست در كنار تسلط به سازهاي سهتار، ضرب، سنتور، ني و… ساز ويولن را به كمال برساند. اين فاكتورها براي تبديل شدن به يك برند در موسيقي اصيل ما كافي است؟
واقعا بايد گفت ايشان تمام اين سازها را در حد تسلط به آن آشنا بودند، صبا بهترين شاگرد ميرزا عبدالله آقاحسينقلي و درويشخان بود. ابوالحسن صبا به نحوي ساز درويش خان را مينواخت كه زماني كه شاگردان ميخواستند وارد كلاس شوند، نميتوانستند تفاوت ميان ساز صبا و درويشخان را متوجه شوند و فكر ميكردند كه درويشخان است در كلاس ساز مينوازد. اين تسلط به سازهاي ايراني باعث شد ايشان به سمت ساز ويولن كه تا آن زمان مانند كمانچه مينواختند، برود. استاد صبا به ويولن شخصيتي منفرد از سازهاي ديگر در موسيقي ايراني داد كه هنرمند براي نواختن سهگاه، بيات ترك و مقامات ايراني مشكلي نداشته باشد. ايشان تمام هم و غم خود را روي ساز ويولن گذاشتند چون آن را به عنوان يك ساز نو همراه با رنگ و بوي جديد اما بسيار موثر در موسيقي ايراني ميدانستند كما اينكه تاثير گذاشت و هنوز هم ميگذارد.
اگر كسي هم پيدا شود كه بتواند اين كارها را انجام دهد به نظر شما اين فاكتورها براي پيشبرد موسيقي ما كافي به نظر ميرسد؟
بايد گفت هر شخصي در زمان خود بنا به كارهايي كه انجام داده به همان اندازه تاثيرگذار بوده، چهره ميشود، دليل نميشود هر كسي كه يك يا چند ساز را خوب مينوازد، چهره شود. هر شخصي ممكن است در نوازندگي يك سبك خاص را دنبال كند و در آن سبك در عين تسلط، ساز و رديفهاي ايراني را به شيوهيي بنوازد كه تمجيد همگان را برانگيزد، اما چهره يا برند شدن يك مساله خاص نيست. چهره شدن نسبت به تحولات زمانهيي كه در آن زندگي ميكند و قبلتر، به وجود ميآيد.
همواره تاكيد جنابعالي بر تاثير استاد صبا بر موسيقي اصيل ايراني بوده است در صورتي كه نميتوان از اساتيدي مانند روحالله خالقي، علينقيخان وزيري و… به سادگي عبور كرد. نظر شما چيست؟
به نظر من اين مقايسه اصلا درست نيست، مثلا علينقيخان وزيري از كساني بود كه مكتب نوين موسيقي ايراني را به وجود آورد و در عين حال شاگرد ميرزا عبدالله و آقاحسينقلي بود. وي توانست اجراي موسيقي را از اتاقهاي كوچك منازل خارج و موسيقي ايراني را به شكل گروه درآورد كه در آن زمان نخستين اركستر را تشكيل داد. نقش هر كدام در موسيقي ما جداگانه قابل بحث است. استاد وزيري در نخستين نگاه فهميد كه صباي جوان ميتواند با خود تحول بياورد، چون قابليت و ظرفيتهاي او را درك كرده بود. استاد صبا هم، زماني كه من تمام رديفها را اجرا كردم در تنهايي به من گفت حالا بايد معرفت موسيقي ايراني را ياد بگيريد يعني شناخت واقعي از موسيقي، در آنجا بود كه به من گفتند يادت باشد سخن نو آر كه نو را حلاوتيست دگر. ايشان همواره تاكيد بر سخن و ايده نو داشتند، پس مقايسه آنها با هم درست نيست، وي يك نوع به موسيقي ايراني خدمت كرد و روحالله خالقي به نوعي ديگر. صبا همه فكر و ذهنش را بر ساز ويولن متمركز كرد كه بتواند بگويد اگر يك ساز حتي از كشور چين بيايد اما ميشود با كار بسيار روي آن بيات ترك را به خوبي نواخت، اگر ما از اين ساز با اين قابليتها استفاده نكنيم در حق موسيقي جفا كردهايم. اين اساتيد با هم قابل قياس نيستند و هركدام براي خودشان ارزشمند و قابل احترام هستند.
اساتيدي مانند علي تجويدي، همايون خرم، حبيبالله بديعي و … به عنوان شاگرد به چه ميزان توانستند مكتب استاد را تكميل كنند؟
استاد شاگرداني مانند ما را تربيت كردند. سبك من سبك صبا بود، اين شباهت به نوعي كه استاد حسين تهراني زماني كه در بوفه راديو بيسيم در خيابان شريعتي نشسته و من تنها، اجراي زنده داشتم، گفتند مگر صبا امروز برنامه دارد! استاد تهراني كه خود را شاگرد صبا ميدانست، نتوانست فرق ميان ساز استاد و شاگرد را متوجه شود. من پر از ساز صبا بودم اما استاد همواره به من تاكيد ميكردند كه تو نبايد صبا شوي بلكه بايد خرم شوي. ما شاگردان بر پايههاي محكم استاد، هنر خود را ساختيم. اگر آن پايههاي محكم نبود موسيقي ما يك چيز ضعيف و من درآوردي ميشد. بهطور قطع اگر نوآوري به همراه ابتكار عمل در موسيقي بر پايههاي محكم استوار باشد سبك شاگرد مكمل استاد ميشود. من از 11 تا 19 سالگي در خدمت استاد صبا بودم. بنابراين پس از آن به تدريج، انسان يك تحولي پيدا ميكند و صاحب سبك ميشود. پايههاي سبك ما سبك صباست. در مكاتبي كه اصول آن را اهل فن بايد بفهمند، سازي را ميشنوند كه با تكيه بر پايه سبك استاد صباست يا خير. اگر نباشد يك چيز ديگر است.
بزرگترين دغدغه استاد در سالهاي پاياني عمر چه بود؟
بزرگترين دغدغه استاد اين بود كه چهار تا شاگرد داشته باشند كه بتوانند كارهاي نو انجام دهند و به ابتكار برسند و آنها در موسيقي ايراني آهنگ بسازند. خود وي نيز آهنگساز بزرگي بودند. چهارمضرابهايي كه ساختهاند نشانگر آن است. ايشان در طول عمر تمام هم و غم خود را به آن دليل صرف ويولن كرد كه چهار مضرابهاي خوبي را در كنار كارهاي ديگر در رديف با اين ساز اجرا كند.
اعتماد دكتر مازيارصبابر